رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۹
زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز
زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند
فدای دست قلم باد دست چنگ نواز
تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۹ - چشم نیاز
اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد
بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز
من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت
برابر دل من بترکید چشم نیاز
ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۹ - اندر بعض خواص جمادات و حیوانات و امکنه
اگر دو دیده افعی بهخاصیت بکند
بدانگهی که زمرد بدو برند فراز،
من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت
برابر دل من بترکید چشم نیاز.
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در مدح ابوالیسر
بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز
در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز
درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ
شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز
سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر سعدبن مهدی
ز چین زلف مه نیکوان چین و طراز
همیشه سلسله ساز است با دو درع طراز
گهی ز میغ زند بر مه دو هفته رقم
گهی ز مشگ کند بر گل شکفته طراز
ز زخم او همه را بیم و دست اوست سلیم
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - فی المدیحه
نهاد روی بما دولت و سعادت باز
ز رنج و درد بدل دادمان سلامت و ناز
گرفت سعد فراز و گرفت نحس نشیب
گرفت رنج نشیب و گرفت ناز فراز
نهفته سود در آمد ز خواب و خفت زیان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - صفت اراده خویش و آرزوی سفر خراسان
چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز
شبی که آز برآرد کنم به همت روز
دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز
اگر ندارم گردون نگویدم که بدار
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - ستایش سیف الدوله محمود
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
سکوت معنویان را بیا و کار بساز
لباس مدعیان را بسوز و دور انداز
سکوت معنویان چیست عجز و خاموشی
لباس مدعیان چیست گفتگوی دراز
مرا که فتنه و پروانهٔ بلا کردند
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در مدح ابراهیم رکن الدین حبیب
ز گرد راه چو عنقا باشیانه باز
بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز
شهی که بنده نوازی و لطف او آورد
شهان روی زمین را به بندگیش نیاز
شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - در مدح وزیری گوید
وزارتست باهل وزارت آمده باز
سرای دولت میرانیان شده در باز
نظام دین شه میرانیان که بر شاهان
خجسته فال تراست از همای و از شهباز
چهار سال چو شهباز از آشیانه ملک
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۷ - از ترکیب بندی است در توحید و مناجات و پند و موعظت و منقبت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
ز عاجزی به تو برداشتیم دست نیاز
نیازمان بخر ای بی نیاز بنده نواز
باباافضل کاشانی » قصاید » قصیدۀ شمارهٔ ۲
گشوده گردد بر تو در حقیقت باز
کناره گیر به یکبار از این جهان مجاز
که در جهان مجاز آن کسی بود پر سود
که بی زیان به سرانجام خود رسد ز آغاز
چو کار آن سریات خود نکو طرازیدهست
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۹
ایا شهی که فلک را مهار در بینی
کشد وفاق تو همچون شتر نشیب و فراز
خرد به رقص در آید ز شوق خدمت تو
چو اشتران عرب بر حُدای اهل حجاز
عدوت گرچه همه گردن است همچو شتر
[...]
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۰
پناه ملت و داعی خلق نصرة دین
تویی که هست ضمیر تو با قضا همراز
کرم،حقیقی و ذاتی تو راست در عالم
هرآنچه هست دگر استعارت است و مجاز
اگر به عنف زنی بانگ ناگهان بر کوه
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - وقال ایضاٌ و یصف الشیب
رسول مرگ ز ناگه بمن رسید فراز
که کوس کوچ فروکوفتند، کار بساز
کمان پشت دوتا چون بزه درآوردی
ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز
چو پنبه زار بناگوش بشکفید ترا
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - وقال ایضاً یمدح الصّاحب الکبیر نظام الملک
چو بخت تیرۀ من روشنی نهاد آغاز
مرا به حضرت صدر جهان کشید نیاز
چو بر جناح سفر پای عزم محکم شد
گرفت سوی جناب رفیع او پرواز
رهی چو زلف بتان زیر پای آوردم
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - و قال ایضاً یمدحه
هزار جان مقدّس غریق نعمت و ناز
نثار صدر قوی شوکت ضعیف نواز
بلند پایه بزرگی که دست بخشش او
ز ساحت دل ما برکشید بیخ نیاز
زهی چو آتش طبعم سپر فکنده بر آب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۱
برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز
هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز
من از خزینه سلطان عقیق و در دزدم
نیم خسیس که دزدم قماشه بزاز
درون پرده شبها لطیف دزدانند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۲
به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز
دمی که شعشعه این جمال درتابد
صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز
کسی شود به تو غره که روی دوست ندید
[...]