گنجور

 
ظهیر فاریابی

ایا شهی که فلک را مهار در بینی

کشد وفاق تو همچون شتر نشیب و فراز

خرد به رقص در آید ز شوق خدمت تو

چو اشتران عرب بر حُدای اهل حجاز

عدوت گرچه همه گردن است همچو شتر

زمانه بشکندش گرد ران به سنگ نیاز

غرور و غفلت خصمت چو مستی اشتر

بود ز رنج و مشقت نه از تنعم و ناز

شتر به چشمه سوزن برون نخواهد شد

حسود خام طمع گو درین هوس بگداز

ز ناتمامی خصم تو چون شتر مرغ است

نه زور بار کشیدن نه قوت پرواز

بسان اشتر دولاب مانده سرگردان

نه از نهایت کار آگه و نه از آغاز

سپهرش از پی قربان همی کند فربه

رواست کو چو شتر روز چند سر بفراز

تو خلق را بشتروار زر دهی چه عجب

که چون جرس به ثنای تو برکشند آواز

ز حاسدان شتر دل مدار مردی چشم

که نیشکر بنروید ز بیخ اشتر غاز

عدوت کار به بازی همی برد به زیان

شنیده ای که بود بازی شتر ناساز

خدایگانا من بنده مدتی بودم

فتاده چون شتر بی مهار در تک و تاز

کنون ز بی شتری هست بر دلم باری

که صد شتر نکشد آن به عمرهای دراز

حکایت شتر و ماهتاب و اعرابی

شنیده ام که شنیده ست شاه بنده نواز

مرا که در شب افلاس گم شده ست شتر

به ماهتاب قبولت سزد که یابم باز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه