گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲

 

سلام علیک، ای نسیم صبا

به لطف از کجا می‌رسی؟ مرحبا

نشانی ز بلقیس، اگر کرده‌ای

چو مرغ سلیمان گذر بر سبا

نسیمی بیاور ز پیراهنش

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

 

چو آشفته دیدی که شد کار ما

نگشتی دگر گرد بازار ما

میازار ما را، که کار خطاست

دلیری نمودن به آزار ما

به فریاد ما گر چنین می‌رسی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

بهار آمد و باغ پیرایه بست

چمن سبز پوشید و در گل نشست

ز سرما زمین داغ بر چهره داشت

چو سبزه برست از سیاهی برست

چو بلبل در آمد به دستان ز شوق

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست

برون از جهان چیست؟ بازار ماست

به دستم ز باغ جهان گل مده

که بی‌روی آن نازنین خار ماست

اگر مقبلی هست،در بند اوست

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴

 

مرا سر بلندی ز سودای اوست

سری دوست دارم که در پای اوست

مزاج دلم گرم از آن می‌شود

که بر مهر روی دلارای اوست

مرا زیبد ار لاف شاهی زنم

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸

 

مگر پیر سجاده حالی نداشت؟

کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟

ازین دام نام و ازین چاه جاه

به بالا نیامد، که بالی نداشت

به آخر بداند خداوند لاف

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد

به غیر از تو میل کناری نکرد

به طرف چمن در خزانی نرفت

تماشای گل در بهاری نکرد

به راه تو بر هیچ خاکی ندید

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

صفات قلندر نشان برنگیرد

صفات تجرد بیان برنگیرد

عدم خانهٔ نیستی راست گنجی

که وصلش وجود جهان برنگیرد

گشاد از دل تنگ درویش یابد

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶

 

اگر گوش بر دشمنانت نباشد

لب من دمی بی‌دهانت نباشد

ترا حسن و مالست و خوبی، ولیکن

چه سودست ازین‌ها؟ چو آنت نباشد

نشینی تو با هر کسی وز کسی من

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

نه آخر دل من خراب از تو شد؟

نه آخر دو چشمم پرآب از تو شد؟

نه آخر تن ناز پرورد من

گرفتار چندین عذاب از تو شد؟

مکن خواب و چشم مرا غم بخور

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱

 

اگر نوبهاری ببینیم باز

که بر سبزه زاری نشینیم باز

به شادی بسی می‌بنوشیم خوش

به مستی بسی گل بچینیم باز

سر از پوست چون گل برون آوریم

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶

 

گلت بنده گردید و شمشاد نیز

غلام تو شد سرو آزاد نیز

که صد رحمت ایزدی بر رخت

هزار آفرین بر لبت باد نیز

ز مهر تو بگریست چشمم به خون

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷

 

بباد صبا گفتم از شوق دوش

که: درکارم، ار میتوانی، بکوش

نشانی از آن نوشدارو بیار

که سودای او بردم از مغز هوش

نه زان گونه تلخست کام دلم

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷

 

دلم خرقه‌ای دارد از پیر عشق

که گردن نپیچد ز زنجیر عشق

حلالست مالم به فتوای شوق

مباحست خونم به تقریر عشق

هزیمت همان روز شد شاه عقل

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸

 

ز حسن تو پیدا شد آیین عشق

خرد را لبت کرد تلقین عشق

برین رقعه ننهاد شاهی قدم

که ماتش نکردی به فرزین عشق

ازین بیشه شیری نیامد برون

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶

 

به ذکر تو من شادمانی کنم

به یاد لبت کامرانی کنم

منت عاشق و عاشقت را رقیب

که هم گرگم و هم شبانی کنم

به شمشیر عشقم سبک‌تر بکش

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵

 

ازین نرگس و گل غرورم مده

وزین عود و شکر بخورم مده

چو بیمار عشقم علاجم بکن

چو غم‌خوار مهرم سرورم مده

بس این انتظارم به فردا و دی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸

 

ثوابست پرسیدن خسته‌ای

که دور افتد از وصل پیوسته‌ای

سواران چابک سرد، گردمی

بسازند با پای آهسته‌ای

نمی‌دانم از زورمندان درست

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷

 

نه بیگانه‌ای، ای بت خانگی

مکن با من خسته بیگانگی

تو گر پایمردی نکردی به لطف

چه سود این دلیری و مردانگی؟

پری‌زاده‌ای چون تو پیش نظر

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸

 

جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟

که هر دم به نوعی دلش خون کنی

تو روزی ز دست غم خود مرا

به صحرا دوانی و مجنون کنی

نگویم به کس حال بیداد تو

[...]

اوحدی
 
 
۱
۲