اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
سیرکن نو رسیده ما را
وحشت آرمیده ما را
ای کبوتر دچار باز شوی
دیده ای نور دیده ما را
برد و خوش برد تا چه خواهد کرد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
چمن جلوه کن غبار مرا
سبز کن باغ انتظار مرا
دل و یادش خدا نگهدارد
در طلسم خزان بهار مرا
عشق دیوانه خوش تماشایی است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
کرده ای جیقه جیقه ابرو را
داده ای عرض جوهر مو را
سخت روتر زسنگ خاره نه ای
روی دل دیده هم ترازو را؟
در خور جور صبر خواهد بود
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
از می دیگر است مستی ما
سر ساغر به گردن مینا
واژگون است کار اهل جنون
خار بر سر زنیم و گل بر پا
پیچش زلف موج زنجیر است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
دل آیینه خانه زنبور
دیده سوی دلم نهانیها
شیشهام از نگاه میشکند
کردهام یاد سختجانیها
بلبلم نغمهسنج حیرانی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
میرسد مست شکوه کاهیها
گله مشتاق عذرخواهیها
از لبش بوسهای طمع دارم
در گدایی است پادشاهیها
سینه صافی بهشت راحت ماست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
سیرگاه قدح کشان مهتاب
شوخی پیر دلجوان مهتاب
ابرو باران و روح لاله وگل
صبح نوروز می کشان مهتاب
سایه برگها چراغانها
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
موجها برده دل ز باغ در آب
لاله ها شسته روی داغ در آب
چه صنمخانه ای است عالم عکس
خوش نماید گل چراغ در آب
بی سبب دل نمی کند ز سحاب
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
چه خوش افتاده عکس ماه در آب
چیده آیینه دستگاه در آب
سر خط سینه صافیی دارد
مشق دل می کند نگاه در آب
همه در بحر اضطراب دلند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
روز وصل است انتظار غریب
نیست اینها ز روزگار غریب
عندلیبم سمندر چمن است
کس مبادا چو من دیار غریب
وحشتم الفت الفتم وحشت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
باده کامل عیار جوش خود است
نشئه چابک سوار هوش خود است
نتوان شد غبار خاطرها
حرف ما آشنای گوش خود است
چه اثرها ز ناله می چینم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
نه همین دام و نه دانه بسیار است
در هوا آشیانه بسیار است
لب خاموش و خلق بدنامند
گفتگو پر بهانه بسیار است
راستیها به کیش پیر جنون
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
گرد راه تو جلوه پرداز است
سر کویت قلمرو ناز است
دل هر ذره عالم معنی است
سر هر خار گلشن راز است
راحت مرد در سبکروحی است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
همه روی زمین خطرناک است
کهکشان نیز دام افلاک است
باده نوشان بزم حیرت را
جام لبریز دیده پاک است
بسکه صاحبدلان غبار شدند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹
گردش چشم او ایاغ دل است
نگه شوخ او دماغ دل است
پر شبی روز کرده ام در باغ
لاله پروانه چراغ دل است
راه عقل و جنون نمی دانم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
صبح مشاطه هوای گل است
عید رنگینی قبای گل است
توبه رنگ شکسته ای دارد
شیشه ام در طلسم پای گل است
جلوه نوبهار خاطر ما
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
مژه ها با نگاه در سخن است
مو به مویم به آه در سخن است
کعبه سرگذشتگان نزدیک
نارسایی به راه در سخن است
رتبه عشق از آن بلندتر است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
ساغر باده شرمسار من است
عیش زندانی بهار من است
تشنه بیقراریم چو سپند
گره سوختن به کار من است
باده پیماست هر زمان با غیر
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
بسترم تیغ و زخم بالین است
تلخی مرگ خواب شیرین است
می گشاید سواد ما از خط
سرنوشت نگاه ما این است
کشته تیغ امتحان تو را
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰
گریه خاکستر گداخته است
بلبل باغ ناله فاخته است
خس و خاشاک سرو وگل شده است
هر کجا آن سوار تاخته است
برق رخسار گل بهار افزون
[...]