گنجور

 
اسیر شهرستانی

بسترم تیغ و زخم بالین است

تلخی مرگ خواب شیرین است

می گشاید سواد ما از خط

سرنوشت نگاه ما این است

کشته تیغ امتحان تو را

بر لب زخم حرف تحسین است

مزه عمر تلخی کام است

نشئه مهر در می کین است

بهر بیهوشی اسیر امشب

حرف تلخت شراب شیرین است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

تا جهان است؛ کار او این است

نوش او نیش و مهر او کین است

مشاهدهٔ بیش از ۲۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

زآنکه در کویت آفتاب این است

نیم شب چون نماز پیشین است

خاقانی

ای عزیزان بر جهان این است

زهرش اندر گیای شیرین است

نظامی

بزم‌های تو گرچه رنگین است

آنچه بزم مخلد است این است

عطار

شیر در کار عشق مسکین است

عشق را بین که با چه تمکین است

نکشد کس کمان عشق به زور

عشق شاه همه سلاطین است

دلم از دلبران بتی بگزید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه