گنجور

 
۱
۲
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۵ - عرض بیچارگی و شرح حبس و گرفتاری

 

نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی

نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی

پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی

هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی

از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی

[...]

۱۸ بیت
مسعود سعد سلمان
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

ای در کف تو جایگه هر کفایتی

در زیر شکر و منت تو هر ولایتی

هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی

هر لحظه‌ای ز شاه جهانت عنایتی

بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی

[...]

۷ بیت
ادیب صابر
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم

 

به آغاز ملک اولین رایتی

به پایان دور آخرین آیتی

۱ بیت
نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸

 

ای آفتاب از ورق رویت آیتی

در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی

هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال

سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی

بر نیت خطت که دلم جای وقف دید

[...]

۱۰ بیت
عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

ای به هلاک جان من، عشق تو را کفایتی

رخصت خون خلق را، حسن تو محکم آیتی

شحنه خاص توست غم، وز کف ریش خشک او

جان ببرم بشرط آن، کز تو بود حمایتی

گوش تو تنک بار تر، از دهنت چو بشنود

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح رکن الدّین صاعد گوید

 

ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی

وی از سپاه رای تو خورشید رایتی

کرده زبان سوسن آزاد هر نفس

در باب لطف از دم خلقت روایتی

درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد

[...]

۱۸ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹

 

ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی

بر در تو نشسته‌ام منتظر عنایتی

گرچه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر

ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی

ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو

[...]

۷ بیت
عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۸

 

نیست به جز دوام جان ز اهل دلان روایتی

راحت‌های عشق را نیست چو عشق غایتی

شکر شنیدم از همه تا چه خوشند این رمه

هان مپذیر دمدمه ز آنک کند شکایتی

عشق مه است جمله رو ماه حسد برد بدو

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱

 

ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی

حق را به روزگار تو با ما عنایتی

گفتم نهایتی بود این درد عشق را

هر بامداد می‌کند از نو بدایتی

معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست

[...]

۱۱ بیت
سعدی
 

سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق

 

تعالی الله از حسن تا غایتی

که پنداری از رحمت است آیتی

۱ بیت
سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۲

 

جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی

خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی

سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز

در سینهٔ تو نیز بکردی سرایتی

دارم شکایت از تو، ولی منع میکند

[...]

۷ بیت
اوحدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۷

 

دارم ز ابروان تو چشم عنایتی

کز نازم ار کُشی، نکنندم حمایتی

چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین

از غمزه تو نیست جز اینم شکایتی

بیرون از آن که بی‌تو نخواهم وجود خویش

[...]

۷ بیت
کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۹

 

دارم به لطف عام تو چشم عنایتی

بنگر به حال زارم و فرما رعایتی

عمریست تا دو چشم امیدم به راه توست

تا بشنوی به گوش خود از من حکایتی

درد فراق را چه دهم شرح در غمت؟

[...]

۱۱ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۰

 

گفتم ز جور دوست بگویم حکایتی

نگذاردم وفا که نویسم شکایتی

دردم نمی رسد ز فراقش به آخری

شوقم چه جور دوست ندارد نهایتی

در ملک دل که بود خراب از جفای چرخ

[...]

۶ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۱

 

دردا که نیست روز غمت را نهایتی

تا کی نباشدت سوی یاران عنایتی

تا چند بر دل من مسکین ستم کنی

باشد جفا و جور تو را نیز غایتی

گفتی وفا کنم نکنی گفتمت به عهد

[...]

۴ بیت
جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷

 

ای قصهٔ بهشت ز کویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای

آب خضر ز نوش لبانت کنایتی

هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای

[...]

۹ بیت
حافظ
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

ای باغ جنت از گل روی تو آیتی

وصف کمال حسن تو ما لا نهایتی

آب حیات از لب لعل تو جرعه ای

پیش لب تو قصه شیرین حکایتی

در هر نظر ز نقش خیال تو صورتی

[...]

۹ بیت
نسیمی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۰

 

بردی دلم اگرچه ندارم شکایتی

دل باز ده که با تو بگویم حکایتی

ما بنده توییم چرا بی‌عنایتی؟

کس دل به بندگی ننهد بی عنایتی

از درد دل نهایت کارم پدید نیست

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

بر تخت عافیت دل من پادشاه بود

تا کرد شاه عشق تو در جان سرایتی

در ملک دل چو عرصه شطرنج فتنه‌هاست

غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی

۲ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۸