جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی
خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی
سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز
در سینهٔ تو نیز بکردی سرایتی
دارم شکایت از تو، ولی منع میکند
حسن وفا که: باز نمایم شکایتی
روی زمین چو قصهٔ فرهاد کوهکن
پر شد حکایت من و شیرین حکایتی!
خود چیست کشتن چو منی؟ کاهلی ز تست
تا هر زمان مرا بنسوزی ولایتی
از گفت و گوی دشمن بسیار باک نیست
گر باشدم ز لطف تو اندک حمایتی
زان زلف کافرانه مرنج، اوحدی، دگر
کز کافری بدیع نباشد جنایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و دردناک شاعر است. شاعر به ستیزهجویی عشق اشاره میکند و میگوید که این عشق هیچ زمانی پایان نمیگیرد، حتی اگر خویشتن را از جفاهای محبوب نیز مملو کند. او از سنگینی دل و سوز دلش صحبت میکند و شکایتش را مختصراً بیان میکند، اما حسن وفا مانع از این کار میشود. شاعر عشق خود را با داستان مشهور فرهاد و شیرین مقایسه میکند و به این نکته اشاره دارد که هیچ گاه نمیتواند از درد خود رها شود. او به این موضوع اشاره دارد که اگر عشق و محبت وجود داشته باشد، نگران دشمنیها نیست و در نهایت، زیبایی و سرنوشت این عشق را نمیتوان نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: روح من نمیتواند در برابر چالشها و رنجهایی که تو به من میهانهی تاب بیاورد. حتی اگر انسانهای خوب نیز بیرحمی کنند، این درد تا زمانی ادامه دارد که به یک پایان مشخص برسد.
هوش مصنوعی: تو خیلی دل سنگی داری، وگرنه چنین دردی که در سینهات هست، در دل هر کسی به راحتی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: من از تو گلایه دارم، اما نیکویی و وفای تو مانع میشود که دوباره شکایتم را مطرح کنم.
هوش مصنوعی: بر روی زمین داستانی شبیه به داستان فرهاد و شیرین وجود دارد که پر از ماجراها و حکایتهاست.
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به بیفایده بودن کشتن یا از بین بردن خود اشاره دارد. در واقع، نشان میدهد که در حالتی از ضعف یا تنبلی، فرد تنها به خود درد و رنج میدهد و به دیگران آسیبی نمیزند. همچنین به این نکته اشاره میکند که این رنج و عذاب ناشی از ناتوانی خود فرد است که به خاطر آن مدتها در سوز و گیر خود به سر میبرد.
هوش مصنوعی: از اینکه دشمن زیاد صحبت کند نگران نیستم، اگر در عوض کمی از محبت تو حمایت کنم.
هوش مصنوعی: از زلفهای کافرانهات نرنج، اوحدی، چرا که هیچ جنایتی از کفر زیبایی به وجود نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
[...]
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.