ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
با تو مجال آن که بگویم حکایتی
چندان که بی تو غایت امکان صبر بود
کردیم و عشق را نه پدید است غایتی
فرمان عشق و عقل به یک جای نشنوند
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
ز ابنای روزگار به خوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی
عیبت نمیکنم که خداوند امر و نهی
شاید که بندهای بکشد بی جنایتی
زان گه که عشق دست تطاول دراز کرد
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی
من در پناه لطف تو خواهم گریختن
فردا که هر کسی رود اندر حمایتی
درماندهام که از تو شکایت کجا برم
هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از سعدی است که به موضوع عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر در ابتدا به رحمت خداوند و عنایت او اشاره میکند و میگوید که همیشه درد عشق تازه میشود و هر روز ما را به چالش میکشد. او بیان میکند که داستان عشقش در جهان معروف شده و هرچند تلاش کرده تا صبر کند، اما به پایان عشق نمیرسد. همچنین، عشق و عقل را در تضاد میبیند و میگوید که در این شرایط عقل قادر به راهنمایی نیست. در نهایت، شاعر به ناچاری و درماندگی خود اشاره میکند و میگوید حتی اگر از عشق خود شکایت کند، نمیداند به چه کسی شکایت کند. سعدی نهایتاً اشاره میکند که نمیتواند داستان عشقش را پنهان کند و نشان میدهد که این موضوع چقدر برای او مهم و درونی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که جزئی از بهشت و نشانهای از رحمت الهی هستی، در این زمان به ما لطف و توجهی داشته باش.
هوش مصنوعی: هر روز که میگذرد، احساس میکنم درد عشق پایان ندارد و دوباره هر صبح، این احساس تازه و آغازین میشود.
هوش مصنوعی: داستان من در دنیا معروف شده است، اما فرصتی برای گفتن آن به تو ندارم.
هوش مصنوعی: ما به اندازهای که میتوانستیم بدون تو صبر کردیم، اما عشق هرگز به پایانی نمیرسد.
هوش مصنوعی: در این ابیات به این نکته اشاره شده که عشق و عقل هر دو در یک مکان نمیتوانند به خوبی به توافق برسند، و این تفاوت و تضاد میان آنها مانند دو پادشاه است که در یک سرزمین با هم به جنجال و درگیری میپردازند.
هوش مصنوعی: در میان مردم زمانه، فردی را به خوبی توصیف کردهاند که مانند پرچمی در بین سپاه منصور، درخشان و برجسته است.
هوش مصنوعی: نمیگویم که تو را سرزنش کنم، چون ممکن است خداوند فراموش کند که حکمی صادر کند و باعث شود انسانی بیگناه به قتل برسد.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق دست دراز کرد و به خواستههایش رسید، مشخص شد که عقل نمیتواند به خوبی از عهده این امر برآید.
هوش مصنوعی: من فردا در سایه محبت تو پناه میبرم، چون هر کسی به دنبال حمایت و کمک میرود.
هوش مصنوعی: من در عذاب و درماندگی هستم و نمیدانم کجا میتوانم از تو شکایت کنم. حتی اگر از دست تو ناراضی باشم، باز هم نمیتوانم از تو گلهای داشته باشم.
هوش مصنوعی: سعدی میگوید که داستان عشق را برای مدت طولانی در دل پنهان کرده است و به زودی تصمیم دارد که این احساسات را با سرایتی ابراز کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۲
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
گفتم که: چارهای بود این درد عشق را
چون چاره نیست صبر به ناچار میکنم
نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
[...]
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی
خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی
سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز
در سینهٔ تو نیز بکردی سرایتی
دارم شکایت از تو، ولی منع میکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.