نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
وز حال من به هر جا اکنون روایتی
تا کی خورم به تلخی تا کی کشم به رنج
از دوست طعنه ای وز دشمن سعایتی
من کیستم چه دارم چندم کیم چیم
کم هر زمان رساند گردون نکایتی
نه نعمتی مرا که ببخشم خزینه ای
نه عدتی مرا که بگیرم ولایتی
نه روی محفلی ام و نه پشت لشکری
نه مستحق و در خور صدر و ولایتی
پیوسته بوده ام ز قضا در عقیله ای
همواره کرده ام ز زمانه شکایتی
از بهر جامه کهن و نان خشک من
زینجا کدیه ایست وز آنجا رعایتی
ای روزگار عمر به رشوت همی دهم
پس چون نگه نداریم اندر حمایتی
گر آمدی جنایتی از من چه کردیی
کاین می کنی نیامده از من جنایتی
چونان که در نهاد تو را نیست آخری
رنج مرا نهاد نخواهی نهایتی
نه از تو هیچ وقتم در دل مسرتی
نه از تو هیچ روزم در تن وقایتی
هر جا رسد کند به من آکفت نسبتی
هر چون بود کند به من انده کنایتی
دارم ز جنس جنس غم و نوع نوع درد
تألیف کرده هر نفسی را حکایتی
آخر رسید خواهد از این دو برون مدان
یا عمر من به قطعی یا غم به غایتی
ای کم تعهدان ببریدم تعهدی
ای کم عنایتان بکنیدم عنایتی
باری دعا کنید و ز بهر دعا کنید
زهاد مستجاب دعا را وصایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق غم و اندوه شاعر است که در حبس و محرومیت به سر میبرد. او از سرنوشتِ خود و تاثیرات منفی زمانه شکایت میکند و میگوید که نه امیدی به بهبودی دارد و نه از هیچ لطف و عنایتی بهرهمند است. شاعر به تلخی زندگی، رنجهای مداوم و عدم رضایت از وضعیت خود اشاره میکند و از بیعدالتیهای زمانه گله میکند. او خود را در شرایطی حتی از ابتداییترین نیازها محروم میبیند و از روزگار درخواست دعا و امیدی به تغییر دارد. در نهایت، احساس ناامیدی و خستگی از چرخش زمان و سرنوشت خود را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من نه توانایی نجات از این حبس سرنوشت را دارم، و نه کمک و راهنمایی در کارهایم از گردش روزگار دریافت میکنم.
هوش مصنوعی: زمانه به من یادآوری میکند که هر بار که از غم و اندوه سخن میگویم، نشانهای از آن در برابر من ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: من در زندان خود گرفتارم و از درد و رنج من در هر گوشهای داستانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من تا کی باید تلخی را بچشم و از رنج و زحمت بگذرم؟ به خاطر طعنه دوستان و تلاش دشمنان.
هوش مصنوعی: من کیستم و چه دارم؟ عدد من چیست و حال من چگونه است؟ هر لحظه که میگذرد، سرنوشت من نکاتی را به من میآموزد.
هوش مصنوعی: نه چیزی دارم که بخواهم آن را ببخشم و نه قدرتی دارم که بتوانم حاکمیتی را به دست آورم.
هوش مصنوعی: من نه در جمع مهمانان جایی دارم و نه در پشت سپاهی قرار دارم، نه شایستهٔ مقام و جایگاهی هستم و نه لایق فرمانروایی.
هوش مصنوعی: من همیشه در سرنوشت خود، در جمعی از افراد بافضیلت و باعقلا بودهام و همواره از روزگار شکایت کردهام.
هوش مصنوعی: به خاطر لباس کهنه و نان خشک من، این مکان را میتوان کدخداییش نامید و از آن سو، میتوان رعیتی را دید.
هوش مصنوعی: ای روزگار، من عمرم را به خاطر برخی منافع و فریبها هزینه میکنم. پس چرا وقتی در دشواریها به کمک نیاز دارم، از من حمایت نمیکنی؟
هوش مصنوعی: اگر بر من جرمی وارد شد، تو چه کردهای که اکنون اینگونه رفتار میکنی؟ آیا پیش از این هم از من جرمی سر نزده بود؟
هوش مصنوعی: آنقدر که در وجود تو پایانی وجود ندارد، رنج و آلام من نیز تا بینهایت ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: نه زمانی از تو در دل من خوشحالی وجود دارد و نه روزی از تو در وجودم برکتی حس میشود.
هوش مصنوعی: هر جا که به من میرسد، با خود نسبت و ارتباطی دارد و هر چیزی که باشد، به من اندوهی میآورد که در آن مخفی است.
هوش مصنوعی: من از غم و درد که از نوع و جنس متفاوتی هستند، داستانهایی برای هر نفسی که میکشم، به وجود آوردهام.
هوش مصنوعی: به زودی یکی از این دو وضعیت به پایان خواهد رسید: یا زندگیام به اتمام خواهد رسید، یا غم و اندوهی که در دل دارم به انتها خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در وفا و تعهد کمکاری میکنید، من را از هر نوع تعهدی رها کردید، و ای کسانی که در لطف و توجه کم دارید، من از شما طلب توجه میکنم.
هوش مصنوعی: پس خواهش میکنم که دعا کنید و برای دعا کردن از زهد و تقوا بهره ببرید، زیرا زاهدان که دعاهایشان به اجابت میرسد، توصیههایی دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
[...]
جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی
خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی
سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز
در سینهٔ تو نیز بکردی سرایتی
دارم شکایت از تو، ولی منع میکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.