ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
کرد از حروف زلف تو عالی روایتی
از مشک خط خود جگرم سوختی ولیک
دل ندهدم که در قلم آرم شکایتی
آب حیات در ظلمات ضلالت است
تا کی ز عکس لعل تو یابد هدایتی
خورشید را که سلطنت سخت روشن است
بنگر گرفت سایهٔ زلفت حمایتی
هر دم ز زلف تو شکنی دیگرم رسد
زان پی نمیبرم شکنش را نهایتی
چون زلف تو به تاب درم تا کیم رسد
از زلف عنبر تو نسیم عنایتی
زلف توراست از در دربند تا ختن
زان دل فرو گرفت زهی خوش ولایتی
عطار تا که بود، نبودش به هیچ روی
جز دوستی روی تو هرگز جنایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به زیبایی و سحرآمیزی چهره و زلف محبوب میپردازد و احساسات عاشقانه شاعر را بیان میکند. شاعر آفتاب را با چهره محبوب مقایسه میکند و به زیباییهای خط و زلف او اشاره میکند. او از سوختن دلش به خاطر زیباییهای محبوب صحبت میکند و به دنبال راهی برای هدایت از طریق عشق اوست. شاعر همچنین میگوید که حضور زلف محبوب مانند سایهای در زندگیاش است و هر بار که به آن نگاه میکند، دچار شگفتی و شیدایی میشود. در نهایت، او تصریح میکند که تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، دوستی و عشق به محبوب است.
هوش مصنوعی: ای خورشید، از چهرهات نشانی و آیتی آشکار است، در کنار جام سرخ تو داستانی از کوثر وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچ کس هیچ وقت آیتی زیباتر و شگفتانگیزتر از خط سیاه تو در دل سطرهای زیبای طبیعت ندیده است.
هوش مصنوعی: بر اساس نیت و احساساتی که در قلب من وجود دارد، به زیبایی و حروف زلف تو، داستانی بینظیر و عالی میسازم.
هوش مصنوعی: تو با نقش خط و مهر خود دل مرا شکستید، اما من هیچ دلخوری از شما ندارم و نمیخواهم شکایتی بر دوش قلم آورم.
هوش مصنوعی: آب حیات در تاریکی گمراهی وجود دارد. تا چه زمانی سایه بادمجان تو میتواند راهنمایی کند؟
هوش مصنوعی: به نور و روشنی خورشید نگاه کن که چگونه با زیبایی و جذابیت زلف تو سایهاش شکل میگیرد و این سایه به نوعی حمایت از آن نور است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از زلف تو به من آسیب جدیدی میرسد، و من از آن زمان بیخبر هستم که این آسیب چه پایانی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی موهای تو به زیبایی تاب میخورد، نمیدانم تا کی باید منتظر بمانم تا نسیم لطف تو به من برسد.
هوش مصنوعی: موهای تو از دروازهای به نام دربند تا سرزمین ختن کشیده شده است. این زیبایی دلنشین تو خوشبختیای را به ارمغان آورده که به زیبایی سرزمین تو مرتبط است.
هوش مصنوعی: عطار زمانی که زنده بود، هرگز به جز محبت و دوستی نسبت به تو، که در نظرش بهترین چیز بود، عمل زشتی انجام نداد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
[...]
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
[...]
جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی
خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی
سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز
در سینهٔ تو نیز بکردی سرایتی
دارم شکایت از تو، ولی منع میکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.