مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۰ - مهمان آمدن در آن مسجد
تا یکی مهمان در آمد وقت شب
کو شنیده بود آن صیت عجب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
بانگ کوس و طبل بر وی روز و شب
میزدی اندر رجوع و در طلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۱ - باقی قصهٔ مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
آن غریب شهر سربالا طلب
گفت میخسپم درین مسجد بشب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۶ - نظر کردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ یُجَرّونَ إِلَی الجَنَّةِ بِالسَّلاسِلِ وَ الأَغْلالِ
تا همی خایید هر یک از غضب
بر رسول صدق دندانها و لب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ
مر عسس را ساخته یزدان سبب
تا ز بیم او دود در باغ شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی
گفت او گر ابلهم من در ادب
زیرکم اندر وفا و در طلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را
طفلک نوزاده را حاجی لقب
یا لقب غازی نهی بهر نسب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰ - مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام
پس بگوید تونیی صاحب ذهب
بیست سله چرک بردم تا به شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰ - مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام
که تو شش سله کشیدی تا به شب
من کشیدم بیست سله بی کرب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
تا میان اندر حدث او تا به شب
غرق دباغیست او روزیطلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۴ - رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن
در جوابش بر گشاد آن یار لب
کز سوی ما روز سوی تست شب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۲ - قصهٔ هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیهالسلام
چون شوی محرم گشایم با تو لب
تا ببینی آفتابی نیمشب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۳ - کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی قدس الله سره
روی پس ناکرده میگفتی به شب
هین گو آمد میل کن در سوی چپ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۶ - دلداری کردن و نواختن سلیمان علیهالسلام مر آن رسولان را و دفع وحشت و آزار از دل ایشان و عذر قبول ناکردن هدیه شرح کردن با ایشان
پیش بلقیس آنچ دیدیت از عجب
باز گویید از بیابان ذهب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۸ - نیت کردن او کی این زر بدهم بدان هیزمکش چون من روزی یافتم به کرامات مشایخ و رنجیدن آن هیزمکش از ضمیر و نیت او
پس همی منگید با خود زیر لب
در جواب فکرتم آن بوالعجب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۱ - حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز میریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمیرسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب میآورد
ای مسلمان خود ادب اندر طلب
نیست الا حمل از هر بیادب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۴ - باقی قصهٔ ابراهیم ادهم قدسالله سره
سر فرو کردند قومی بوالعجب
ما همی گردیم شب بهر طلب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۴ - تفسیر یا ایها المزمل
خواند مزمل نبی را زین سبب
که برون آ از گلیم ای بوالهرب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۸ - مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخنویسان آن در جهت رصد
از اویس و از قرن بوی عجب
مر نبی را مست کرد و پر طرب
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۶ - امیر کردن رسول علیهالسلام جوان هذیلی را بر سریهای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند
قل تعالوا قل تعالو گفت رب
ای ستوران رمیده از ادب