گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

سلطان جهان برکیارق باید

کز دولت او جهان همی آراید

بس برناید تا هنرش بِفْزاید

بندد کمر و همه جهان بگشاید

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

هر کو به خرابات مرا راه نماید

زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید

ره کو بگشاید در میخانه به من بر

ایزد در فردوس برو بر بگشاید

ای جمع مسلمانان پیران و جوانان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۶

 

یک روز دلت به مهر ما نگراید

دیوت همه جز راه بلا ننماید

تا لاجرم اکنون که چنینت باید

می‌گوید من همی نگویم شاید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸

 

گاهی فلکم گریستن فرماید

ناخفته دو چشم را عنا فرماید

گاهیم به درد خنده لب بگشاید

گوید ز بدی خنده نیاید آید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۹

 

روزی که بتم ز فوطه رخ بنماید

با فوطه هزار جان ز تن برباید

در فوطه بتا خمش ازین به باید

عاشق کش فوطه پوش نیکو ناید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۰

 

مردی که به راه عشق جان فرساید

باید که بدون یار خود نگراید

عاشق به ره عشق چنان می‌باید

کز دوزخ و از بهشت یادش ناید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱

 

آن باید آن که مرد عاشق آید

تا عشق هنرهای خودش بنماید

شاهنشه عشق روی اگر بنماید

با او همه غوغای جهان برناید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹ - در حادثهٔ زهر خوردن سرهنگ محمد خطیبی و انگشتری فرستادن سلطان مسعود رحمةالله علیه گوید و او را ستاید

 

زهی سزای محامد محمد بن خطیب

که خطبه‌ها همی از نام تو بیاراید

چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ

ز شاخسار همی بی‌ثبات نسراید

ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

ای صدر اجل قوام دولت

در صدر به جز تو کس نیاید

گیتی چو تو پر هنر نبیند

گردون چو تو نامور نزاید

حاشا که زیان مال هرگز

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۴

 

مبر تو رنج که روزی به رنج نفزاید

به رنج بردن تو چرخ زی تو نگراید

چو روزگار فرو بست تو از آن مندیش

که آنگهی که بباید گشاد بگشاید

چو بسته‌های زمانه گشاده خواهد گشت

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۹ - در شکایت احوال

 

عزت آن جهان همی باید

گر ذلیلم در این جهان شاید

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۰ - فی الشکایه

 

چون زمدح آب روی نفزاید

گر نگویی مدیح هم شاید

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۶ - کما تعیشون تموتون وکما تموتون تحشرون

 

هر که را عز آن جهان باید

دامن دل به بد نیالاید

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۱ - **‌*

 

پیشتر زآنکه مرگ پیش آید

از چنین مرگ زندگی زاید

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۲ - فصل در صفت عشق و محبت

 

عشق در هر وطن فرو ناید

حجرهٔ خاص عشق‌، دل باید

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۴ - فصل در اثبات رؤیت الله تعالی

 

دیده را دیدهٔ دگر باید

تا بدان دیده دیدنش شاید

سنایی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۶۰