شمارهٔ ۷۹ - در حادثهٔ زهر خوردن سرهنگ محمد خطیبی و انگشتری فرستادن سلطان مسعود رحمةالله علیه گوید و او را ستاید
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
به هر دو گیتی یک تن چو تو برون ناید
کسی که راوی آثار و سیرت تو بود
بسان طوطی گویی شکر همی خاید
شنیدمی که همی در نواحی قصدار
ستاره از تف او در هوا بپالاید
شنیدمی که ز نا ایمنی در آن کشور
ستاره بر فلک از بیم روی ننماید
کنون ز فر تو پر کبوتر از گرمی
نسوزد ار فلک شمس را بپیماید
کنون شدست بد انسان ز عدل و حشمت تو
که گرد باد همی پر کاه نرباید
چو ایزد و ملک و خواجه نیکخواه تواند
بلا و حادثه بر درگه تو کی پاید
نه دامن شب تیره زمانه بنوردد
چو دور چرخ گریبان صبح بگشاید
درین دو روزه جهان این عنا نمودت ازان
که تا ترا به صبوری زمانه بستاید
ز نکبتی که درین چند روز چرخ نمود
بدان نبود که جانت ز رنج بگزاید
مرادش آنکه به اعدا نمود جاه ترا
که زهر قاتل جان ترا نفرساید
چه نوش زهر بخوردی بدان امید و طمع
که تا روان تو زین رنجها برآساید
تو اژدهایی در جنگ و این ندانستی
که اژدها را زهر کشنده نگزاید
چو جوهر فلک از تست روشن و عالی
ز آسیای فلک جوهر تو کی ساید
ز دود زنگ ز روح تو زهر در عالم
که دید زهری کو زنگ روح بزداید
چو زهر خوردی و زنده شدی بدانکه همی
زمانه را چو تو آزادمرد میباید
یقین شناس که از بعد ازین دهان اجل
به جان پاک تو تا روز حشر نالاید
چنان بپخت همه کارهات زهر که هیچ
به پیش شاه کسی از تو خام ندراید
چه راز داری با ذوالجلال کز پی تو
ز زهر قاتل آب حیات میزاید
به ناف آهو اگر مشک خون شود چه عجب
به کامت الماس ار شهد گشت هم شاید
ولیکن اینهمه از عدل شاه بود ارنی
زمانه بر چو تو آزد کی ببخشاید
به خاتمی که فرستاد شاه زنده شدی
بلی بزرگی و حکم روان چنین باید
ز مهر جم چه کم آید خواص مهر ملک
که بیپیمبر آن میکند که فرماید
اگر به خاتم او ملک رفته باز آمد
همی به خاتم این جان رفته باز آید
همیشه تا ز مزاج و نم سیم گوهر
مقیم روی چهارم گهر نینداید
فزوده باد همی مایهٔ بقات از آنک
چهار طبع تو بر یکدگر بیفزاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به ستایش شخصیت و ویژگیهای برجسته محمد بن خطیب میپردازد. او به تواناییهای خاص او در سخنوری و خطبهخوانی اشاره میکند و بیان میکند که ثنای او در دلها ریشه دوانده است. شاعر او را Unique و بینظیر میداند و میگوید که در تمام زمانها کسی چون او وجود ندارد. در ادامه، از قدرت و تأثیر او در جامعه و عدالتخواهیاش سخن میگوید و اشاره میکند که دشمنانش هیچگاه نمیتوانند او را آسیب بزنند. او همچنین به سرنوشت نیک او و اثرات خوبش بر مردم اشاره میکند و آرزو دارد که او همیشه در سلامت و خوبی باشد. در نهایت، شاعر به ارتباط تنگاتنگ او با قدرت الهی و توانمندیهای خاص او تأکید میکند و به آینده روشن او امیدواری میدهد.
هوش مصنوعی: پاداش شایسته محمد بن خطیب مانند این است که خطبهها و سخنرانیها بر اساس نام تو به زیبایی بیان شود.
هوش مصنوعی: ستایش تو به قدری در وجود انسانها نهفته است که حتی پرندهای که از شاخه درخت آواز میخواند، نمیتواند بدون استحکام و ثبات خود را بیافریند.
هوش مصنوعی: از دور، نه آسمان و نه طبیعت چهارگانه و نه هفت ستاره، در هیچ کدام از این دو دنیا هیچ کس مثل تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که داستانها و ویژگیهای تو را نقل میکند، مانند طوطیای است که شیرینی میگوید و میخواند.
هوش مصنوعی: شنیدم که در نواحی دور، ستارهای از تابش او در آسمان درخشان میشود.
هوش مصنوعی: شنیدم که به دلیل ناامنی در آن کشور، ستارهها از ترس چهرهای به آسمان نمیآورند.
هوش مصنوعی: حال که از خوبی تو، پرنده آزاد میشود، دیگر گرمای خورشید هم نمیتواند آن را بسوزاند، حتی اگر آسمان به دور خورشید بچرخد.
هوش مصنوعی: اکنون به واسطهی عدالت و بزرگی تو، وضعیت انسان بد شده است، به طوری که حتی گردباد هم قادر نیست پر کاه را در هوا نگه دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که خدا، پادشاه و بزرگوار با نیکخواهی تو را حمایت میکنند، چگونه ممکن است که بلا و حادثه برای تو در درگاه آنها باقی بماند؟
هوش مصنوعی: شب تاریک زمان نمیتواند دامناش را به زمین بکشد، چرا که دور چرخ زمان صبح را میگشاید و روشنایی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: در این دو روز دنیا، درد و رنجی که به تو وارد میشود، به خاطر آن است که زمانه تو را به صبر و تحمل آشنا کند.
هوش مصنوعی: از بدبختیهایی که در این چند روز به سرم آمده، این نیست که جانت از رنج و زحمت آزاد شود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که او به دشمنانش نشان داد که مقام و موقعیت تو چقدر مهم است، اما این نشان دادن نباید به گونهای باشد که به جان تو آسیب برساند. در واقع، او از تو میخواهد که مواظب خودت باشی و به هیچ وجه به آنها اجازه ندهی که به تو آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: تو با امید و آرزو به فکر نوشیدن زهر بودی تا اینکه از این دردها رهایی یابی و روح تو آسوده شود.
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ مانند اژدهایی هستی، اما نمیدانی که زهر اژدها نمیتواند او را بکشد.
هوش مصنوعی: اگر جوهر آسمان از تو روشن و باعظمت است، آیا جوهر تو به سبب آسیاب آسمانی محو خواهد شد؟
هوش مصنوعی: از دود و زنگی که از روح تو به وجود آمده، زهر و آلودگی در دنیا مشاهده میشود. آیا زهری هست که بتواند این زنگ و آلودگی روح را پاک کند؟
هوش مصنوعی: وقتی زهر را نوشیدی و زنده ماندی، بدان که در این دنیا باید مثل تو کسی باشد که آزاد و بزرگمنش است.
هوش مصنوعی: آگاه باش که از این پس، مرگ به جان پاک تو هرگز نخواهد آید و تا روز قیامت نالهای نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: همه کارهایت به قدری خوب و ماهرانه انجام شده که هیچ کس جرات ندارد در برابر تو نادان به نظر برسد.
هوش مصنوعی: تو چه رازی با خدای بزرگ داری که از زهر کشنده، آب حیات برای تو تولید میشود؟
هوش مصنوعی: اگر مشک از ناف آهو بیرون بیاید، تعجبی ندارد، چون ممکن است گاهی که میخواهی به کامت الماس بدهی، آن هم شهدی شود.
هوش مصنوعی: اما این همه از انصاف پادشاه ناشی میشود، آیا زمانه به کسی چون تو رحم میکند و میتواند ببخشد؟
هوش مصنوعی: به اویی که شاه فرستاد، حیات دوبارهای پیدا کردی. آری، بزرگی و قدرت باید اینگونه باشد.
هوش مصنوعی: از محبت جم (انتظام کیهان) چه چیزی کم میشود؟ خصوصیات محبت ملک (سلطنت) که بدون پیامبر، آن را به گونهای دیگر بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر ملک و سلطنتی به دست او برگردد، جان و روحی که رفته است نیز دوباره به او خواهد بود.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که همیشه باید به شرایط و ویژگیهای خود توجه کرده و از آنها بهرهبرداری کرد. در واقع، انسان نباید از ماهیت خود دور شود و باید به دنبال اعتلای خود باشد.
هوش مصنوعی: باشد که بقا و ماندگاری شما افزایش یابد، زیرا چهار ویژگی و خصیصهی شما به همدیگر میافزاید و بر غنای وجودتان میافزاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
مبر تو رنج که روزی به رنج نفزاید
به رنج بردن تو چرخ زی تو نگراید
چو روزگار فرو بست تو از آن مندیش
که آنگهی که بباید گشاد بگشاید
چو بستههای زمانه گشاده خواهد گشت
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.