چهکنم باکهگویم این سخنم
گله از بخت یا زچرخ کنم
جگرم خونگرفت و نیستکسی
که شود غمگسار من نفسی
روزعمرمبهشب رسید ونبود
جز تعب حاصلم زچرخ کبود
نالهام زان شدست سر آهنگ
کز عنا قامتم خمیده چو چنگ
اشک چون لعلگشت در چشمم
روز چون شب شدست بر چشمم
دود دل جیب و آستینم سوخت
سقف چرخ آه آتشینم سوخت
من مسکین مستمند ضعیف
باغم و محنتم ندیم و حریف
گله دارم ز روزگار بسی
با که گویمکه نیست همنفسی
دوستی نیست کو شود همدم
همدمی نیست کو شود محرم
قدم از فکر ساختم با خود
بوکه بینم مگر به چشم خرد
جمله روی زمین بگردیدم
همدمی کافرم اگر دیدم
دلم از جور چرخ جفت عناست
که اندرین روزگار قحط وفاست
خود گرفتم که آن سخن دانم
کز عبارت نظیر حسانم
در چنین روزگار بانفرت
با چنین منعمان دون همّت،
چون کشم این همه پریشانی
در ثنا و مدیح حسانی
روزگاری بهانه میجستم
قصهای را فسانه میجستم
تا سخن را بر آن اساس نهم
زان سخن بر جهان سپاس نهم
چند جستم ولیک دست نداد
قصهای آنچنان نمیافتاد
که بر او زبور سخن بندم
دل در این بند بود یک چندم
آخرالامر یک شبی با دل
گفتم ای خفتهٔ زخود غافل
چند گرد دروغ گردی تو
آبرویم بری چه مردی تو؟!
بساز ان وصف زلف و طرهوخال
بس از این هرز گفت وگوی محال!
چون زمدح آب روی نفزاید
گر نگویی مدیح هم شاید
زین سپس در ره طریقت پوی
گر سخن گویی از حقیقت گوی
خاطرم چون در دقایق زد
قرعه بر رقعهٔ حقایق زد
نکئهای چند لایق آمد پیش
جمله سر حقایق آمد پیش
سخن نغز همچو در ثمین
درج در نکتههای سحر مبین
داد ایزد شعار توفیقش
نام کردم «طریق تحقیقش»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجهای خود سخن میگوید و از گلهها و ناامیدیهایش در زندگی مینالد. او به نبود همنفسی و دوستی واقعی اشاره میکند و از بیکسی و تنهاییاش گله دارد. حسرت روزگار و ناملایمات زندگی او را به فکر واداشته و در جستجوی همدلی و فهمیدن از سوی دیگران است. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که برای فرار از این پریشانی، باید به حقیقت و واقعیت بپردازد و بر هدف خود در زندگی تأکید کند. او تلاش میکند تا به جای پرداختن به بیفایدهگیها، به حقیقت و معنا بپردازد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم، آیا باید از جفت و بخت خود گله کنم یا از چرخ روزگار؟
هوش مصنوعی: دلتنگ و ناراحت هستم و هیچکس در کنارم نیست که مرا تسلی دهد و غمهایم را کم کند.
هوش مصنوعی: روزها از عمرم سپری شد و تنها چیزی که به دست آوردم، رنج و ناامیدی بود که به خاطر نودل زندگی به وجود آمده بود.
هوش مصنوعی: نالهام از آن است که به خاطر عنا و ویژگیهایم، قامت من مانند چنگ خمیده شده است.
هوش مصنوعی: اشکهایم مانند لعل در چشمانم ظاهر شده و روز مثل شب بر چشمم سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: دود اندوه من جیب و آستینم را سوزاند و سقف آسمان هم به خاطر ناراحتیام به آتش درآمد.
هوش مصنوعی: من بیچاره و نیازمند و ضعیف هستم، در باغ اندوه و سختیهای زندگی غرق شدهام و کسی برای دوستی و همنشینی ندارم.
هوش مصنوعی: من از روزگار خیلی ناراحتم و نمیدانم با کی این معایب را در میان بگذارم، چون هیچ همدل و همفکری ندارم.
هوش مصنوعی: دوست و همدمی وجود ندارد که با هم راز و دلگوشی کنیم و همصحبت شویم.
هوش مصنوعی: من از فکر خودم قدمی برداشتم، شاید بتوانم چیزی را ببینم که با چشمان خردم قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: تمامی جاهای زمین را گشتم، اگر همدمی پیدا کنم که کافر باشد.
هوش مصنوعی: دل من از ظلم و ستم زمانه به شدت ناراحت است، زیرا در این روزگار که وفا و صداقت کمیاب شدهاند، دچار سختی و قحطی احساسات شدهام.
هوش مصنوعی: من خود را آماده کردهام که بدانم آن کلامی که میگویم، مشابه کلام حسان است.
هوش مصنوعی: در چنین زمانهای که با نفرت پر شده و مانند افرادی بیهمت و ناتوان، رفتار میشود،
هوش مصنوعی: وقتی این همه دلواپسی و آشفتگی را برای ستایش و توصیف زیباییها به دوش میکشم، ماجرا چه میشود؟
هوش مصنوعی: زمانی به دنبال دلیلی بودم، داستانی را در جستجو داشتم.
هوش مصنوعی: من سخن خود را بر آن بنیاد قرار میدهم و به خاطر آن سخن در جهان سپاسگزاری میکنم.
هوش مصنوعی: مدتها تلاش کردم اما نتیجهای نگرفتم. میدانم که چنین اتفاقی نمیافتد.
هوش مصنوعی: من برای او کلماتی میگویم که دل من مدتی در این زنجیر بوده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، شبی با دل خود صحبت کردم و به او گفتم: ای کسی که خوابیدهای و از خود بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی با دروغ گفتن به من آسیب برسانی؟ تو که خود را مرد مینامی، چرا باید اینطور رفتار کنی؟
هوش مصنوعی: پس از این توصیف از زیباییها و ویژگیهای زلف و موی و خال، دیگر هیچ گفتوگوی بیفایدهای نمیماند!
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی آب روی کسی ستایش نکنیم، ممکن است زیبایی او همچنین کمتر نشود.
هوش مصنوعی: از این پس در مسیر عرفان و حقیقت حرکت کن، و اگر صحبت میکنی، از حقیقت سخن بگو.
هوش مصنوعی: وقتی که ذهنم در لحظات خاصی پر از یادها شد، به حقیقتها و واقعیات پی بردم.
هوش مصنوعی: چند نفر با ویژگیهای نیکو و شایسته به جمع آمدهاند و در حقیقت، این افراد به درستی به پیشگاه حقیقت و واقعیت نزدیک شدهاند.
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و خوشایند مانند درختی ارزشمند هستند که در آن نکات پرمعنا و شگفتآوری نهفته است.
هوش مصنوعی: خداوند نشانهای از توفیق خود را به من داده است و من این راه را «راه تحقیق» نامیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.