بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲
پل و زورق نمیخواهد محیطکبریا اینجا
به هرسو سیرکشتی برکمر داردگدا اینجا
دماغ بینیازان ننگ خواهش برنمیدارد
بلندی زیر پا میآید از دست دعا اینجا
غبار دشت بیرنگیم و موج بحر بیساحل
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵
بیا تا دیکنیم امروز فردای قیامت را
که چشم خیرهبینان تنگ دید آغوش رحمت را
زمین تا آسمان ایثار عام، آنگاه نومیدی
بروبیم از در بازکرم اینگرد تهمت را
به راه فرصت ازگرد خیال افکندهای دامی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲
شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را
تیغ میلی میکشد خوابگران زخم را
سینهچاکیم وخموشیترجمان عجزماست
سرمه باشد جوهر تیغت زبان زخم را
عاشقان در سایهٔ برق بلا آسودهاند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱
به عجزیکه داری قویکن میان را
به حکمت نگرداندهاند آسمان را
روان باش همدوش بیاختیاری
بلدگیر رفتار ریگ روان را
نفسگر همه موجگوهر برآید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳
تا بویگل به رنگ ندوزد لباس ما
عریانگذشت زین چمن امید ویاس ما
دل داشت دستگاه دو عالم ولی چه سود
با ما نساخت آینهٔ خودشناس ما
خاکی و سایهای همهجا فرش کردهایم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵
با سحر ربطی ندارد شام ما
فارغ است از صاف، درد جام ما
دل به طوف خاککویی بستهایم
تکمه دارد جامهٔ احرام ما
گربه امشب حسرت رویکه داشت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳
زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها
رگ برگگل ازعکس تو درآیینه جوهرها
سر سودایی ما را غم دستارکی پیچد
کههمچون غنچهاز بویت بهتوفانمیرود سرها
به حیرت رفتگانت فارغند از فکر آسودن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
همیشه سنگدلاناند نامدار طرب
ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب
زبان حاسد و تمهید راستی غلط است
کجی به در نتوان برد از دم عقرب
سواد فقر اثر مایهٔ صفای دل است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵
وقت پیری شرم دارید از خضاب
مو، سیاهی دیدهاست اینجابهخواب
چشم دقت جوهری پیداکنید
جز به روزن ذرهکم دید آفتاب
اعتبارات آنچه دارد ذلت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲
تا زند فالگهر بیتابی آهنگ است آب
نعل درآتش به جستوجوی این رنگ است آب
گرچه با هررنگ از صافی یک آهنگ است آب
در دم تیغت زخون خلق بیرنگ است آب
حرف ارباب نصیحت بر دلگرم آفت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷
ما و من گم گشت هرگه خواب شد همبسترت
بیضهٔ عنقاست سر در زیر بالین پرت
اوج همت تا نفس باقیست پستی میکشد
بگذری زین نردبانها تا رسی بر منظرت
ای حباب از صفر اوهام اینقدر بالیدهای
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳
صد هنر در پرده دل فرش اقبال صفاست
بیشتر در خانهٔ آیینه جوهر بوریاست
سجده تعلیم است عجز نارساییهای شوق
چین کلفت بر جبینم نقش محراب دعاست
شمع دیدی عبرت از هنگامهٔ آفاق گیر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰
ما و من شور گرفتاری هاست
ریشهٔ دانهٔ زنجیر صداست
از گل و سبزه این باغ مپرس
عالمی پا به گل و سر به هواست
قید ما شاهد آزادی اوست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰
بسکه سودای توام سرتا به پا زنجیر پاست
مویسر چوندود شمعمجمعبا زنجیر پاست
اشکم و بر انتظار جلوهای پیچیدهام
یاد آنگل شبنم شوقمرا زنجیرپاست
همتی ای ناله تا دام تعلق بگسلیم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲
دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است
سودن دست ز پا یک دو قدم پیشتر است
عالمی سوخت نفس، در طلبو رفت بهباد
فکر شبگیر رها کن که همینت سحر است
قطرهٔ ما به طلب پا زد و از رنج آسود
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶
شوکت شاهیام از فیض جنون در قدم است
چشم زخمی نرسد آبله هم جامجم است
تاب الفت نتوان یافت به سررشتهٔ عمر
صبح وحشتزده را جوشنفسگرد رم است
کفر و دین در گره پیچ و خم یکدگرند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶
دارم ز نفس نالهکه جلاد من این است
در وحشتم از عمرکه صیاد من این است
برداشته چون بو روان دانهٔ اشکی
آوارهٔ دشت تپشم، زاد من این است
مدهوش تغالکدهٔ ابروی یارم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷
آن جنگجو به ظاهر گرپشت داده است
پنهان دری ز فتح نمایانگشاده است
از بسکه سعی همت مردان فروتنیست
پشت سپه قوی به سوار پیاده است
محو قفاست آینهپردازی صفا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲
سر هرکس زگلی پر زده است
گل ندانست چه برسر زده است
گر بوذ آینه منظور بتان
چشم ما هم مژه کمتر زده است
لغز میکده عجز رساست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۴
نالهها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست
آنچه دل می خواهد از اظهار مطلب آه نیست
امتحان صد بار طیکرد از زمین تا آسمان
هیچ جا چون گوشهٔ بیمطلبی دلخواه نیست
عالمی چون موج گوهر میرود غلتان ناز
[...]