دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است
سودن دست ز پا یک دو قدم پیشتر است
عالمی سوخت نفس، در طلبو رفت بهباد
فکر شبگیر رها کن که همینت سحر است
قطرهٔ ما به طلب پا زد و از رنج آسود
بیدماغی چقدر قابل وضع گهر است
تا خموشی نگزینی حق و باطل باقیست
رشتهای راگره جمع نسازد دو سر است
رنج خفت مکش از خلق به اظهارکمال
نزد این طایفه بیعیب نبودن هنر است
در چنین عرصهکه عام است پرافشانی شوق
مشت خاک تواگرخشک فروماند تر است
دعوی عشق و سر از تیغ جفا دزدیدن
در رگحوصله، خونی که نداری جگر است
طینت راستروانکلفت تلخی نکشد
گره نی لب چسبیده ذوق شکر است
هرکس از قافلهٔ موجگهر آگه نیست
روش آبلهپایان خیالت دگر است
خواب فهمیدهای و در قفس پروازی
باخبر باش که بالین تو موضوع پر است
این شبستانگرهی نیستکه بازش نکنند
به تکلف هم اگر چشمگشایی سحر است
ترک هستی کن و از ذلت حاجت به درآی
تا نفس باب سوال است غنا دربهدر است
ما و من تعبیهٔ صنعت استاد دلیم
قلقل شیشه صدای نفس شیشهگر است
هرکجا آینه دکان هوس آراید
پر به تمثال منازید نفس در نظر است
بیدل از عمر مجو رسم عنان گرداندن
قاصد رفتهٔ ما بازنگشتن خبر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون عشق، طلب، رنج، و حقیقت اشاره دارد. شاعر از دوری خود از منزل و اثر ندامت صحبت میکند و بر اهمیت آگاهی از حق و باطل تأکید میکند. او از رنج و تلاش برای رسیدن به کمال و عشق سخن میگوید و میگوید که بسیاری از افراد در جستجوی گنجهای درونی خود نیستند. در نهایت، شاعر گوشزد میکند که برای دستیابی به غنا و آزادی از قید و بندهای دنیوی، باید خود را از هستی مادی رها کرد و به عمق وجود خود نگاهی بیندازد. این شعر گویای تجربیات معنوی و روانی شاعر است و به جستجوی حقیقت و عشق حقیقی میپردازد.
هوش مصنوعی: دوری من از خانهام به خاطر اثرات ندامت و پشیمانی خیلی زیاد است. جدا شدن از موقعیتم و قدم گذاشتن به جلو، دو قدم بیشتر از این نیست.
هوش مصنوعی: انسانی در پی علم و دانش از نفس خود گذشت و اندیشههایش را به دست فراموشی سپرد. اکنون بگذار تا فکر و اندیشهات را در ساعات شب رها کنی، زیرا این لحظات خود نوعی بیداری و روشنگری به شمار میرود.
هوش مصنوعی: قطرهٔ ما برای رسیدن به هدف خود تلاش کرد و از رنج و زحمت رهایی یافت. این که بیاختیار باشد، چقدر میتواند برای به دست آوردن گوهری با ارزش مناسب باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سکوت نکردهای، حق و باطل همچنان وجود دارند. اگر رشتهای را گره نزنیم، دو سر آن به هم متصل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: از اظهار ضعف و ناراحتی خود به دیگران پرهیز کن؛ چون در نظر این گروه، نشان دادن کمال و هنر بدون عیب است.
هوش مصنوعی: در چنین محیطی که همه چیز فراگیر و عمومی است، عشق و شور تو مانند پارهای از خاک به نظر میرسد، اگرچه خاک خشک باشد، اما همچنان رطوبت و زندگیاش را حفظ کرده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که ادعای عشق ورزیدن در شرایطی که با درد و رنج روبرو هستیم، همانند سعی در فرار از ظلم و ستمی است که به ما وارد میشود. به نوعی، او به تضاد میان حس عشق و ناتوانی در تحمل درد اشاره میکند و میگوید که برای عشق ورزیدن، باید قدرت و استقامت قلبی داشت. در واقع، عشق به تنهایی کافی نیست، بلکه باید توانایی تحمل مشکلات و دردها را نیز داشته باشیم.
هوش مصنوعی: روحهای پاک و راستین از تلخیها آسیب نمیبینند، زیرا مانند شهد شیرین، به خوبی از دشواریها عبور میکنند و لذت و شیرینی را در زندگی خود تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: هر کسی از سفر و حرکت موجها و دریا مطلع نیست، به روش و طرز زندگی کمعرضهها و بیخبران دل خوش میکند.
هوش مصنوعی: خواب تو آگاهانه است و حتی در قفسی که هستی، میتوانی پرواز کنی. مطمئن باش که موضوعی که در کنارت هست، پر از مسائل و نکات مهم است.
هوش مصنوعی: این مکان تاریک و پنهان ریشهای ندارد که نتوان آن را گشود، حتی اگر در انتظار روشنایی صبح، به زحمت چشمان خود را باز کنیم.
هوش مصنوعی: از وابستگی به دنیای مادی رها شو و از خفت و ذلت نجات پیدا کن. زمانی که نفس تو دنبال نیازها و سوالات است، بینیازی و ثروت در سرگردانی و بیخانمانی است.
هوش مصنوعی: ما و من بهخوبی تحت تأثیر هنر و مهارت استاد خود قرار داریم و صدای قلقلی که از شیشه بهوجود میآید، نشاندهندهی نفس و تلاش شیشهگر است.
هوش مصنوعی: هر جا که آینهای وجود داشته باشد و فرصتی برای نشان دادن زیباییها فراهم شود، نفس نباید در جلوهگری و جذابیت آن تداخل کند.
هوش مصنوعی: بیدل، از زندگیات نخواه که مانند قاصدی که خبر را به دیگران میرساند، این عمر را به دست بگیری؛ زیرا قاصد رفته، خبری از بازگشتش نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
چشم بیناست همانا اگرت گوش کر است
نه همی بینی کاین چرخِ کبود از برِ ما
بسی از مرغ، سبکپَرتر و پرّندهتر است؟
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
[...]
پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند
زانزمان باز هنوز این دل من پر هسر است
در خانی ز پس اوست و بآنحلقه در است
نتوان گفت کز آنهاست کز آنها بتر است
سرخ مرد است ولی چاره چه دانم چو غر است
سرخ عر نبود در زیر برنگ دگر است
فلسفه داند و از فلسفه دانان خر است
[...]
بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
که همه کار جهان رنج دل و دردسر است
تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی
مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است
عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند
[...]
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.