گنجور

 
بیدل دهلوی

زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها

رگ برگ‌گل ازعکس تو درآیینه جوهرها

سر سودایی ما را غم دستارکی پیچد

که‌همچون غنچه‌از بویت به‌توفان‌می‌رود سرها

به حیرت رفتگانت فارغند از فکر آسودن

که بیداری‌ست خواب ناز این آیینه بسترها

ندارد هیچ قاصد تاب مکتوب محبت را

مگر این شعله بربندیم بر بال سمندرها

شبی‌گر شمع امیدی برافروزد سیهروزی

زند تاصبح موج شعله‌جوش از چشم اخترها

قناعت‌کوکه فرش دل کند آیینه‌کردارم

چو چشم‌حرص تاکی بایدم زد حلقه بر درها

اگر زلف تو بخشد نامهٔ پرواز آزادی

نماند صید مضمون هم به دام خط مسطرها

به چشم‌آینه تا جلوه‌گرشد چشم مخمورت

ز مستی چون مژه بریکدگرافتاد جوهرها

همان چون صبح مخمورند مشتاقان‌گلزارت

نبندی تهمت مستی براین خمیازه ساغرها

گشاد عقدهٔ دل بی‌گداز خود بود مشکل

که نگشاید به جز سودن‌گره ازکارگوهرها

حوادث عین آسایش بود آزاده مشرب را

که چین موج دارد ازشکست خویش جوهرها

ادب فرسوده‌ایم ازما عبث تعظیم‌می‌خواهی

نخیزد نالهٔ بیمار هم اینجا ز بسترها

سواد نسخهٔ دیدار اگر روشن توان کردن

به آب حیرت آیینه باشد شست دفترها

به‌آزادی علم شو دست در دامان‌کوشش زن

نسیم شعلهٔ پرواز دارد جنبش پرها

دل آگاه نایاب است بیدل کاندرین دوران

نشسته پنبهٔ غفلت به جای مغز در سرها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالش‌ها

ز بوقلمون به وادی‌ها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمن‌ها

[...]

حمیدالدین بلخی

هوا اکنون نهد بر گلبن از زنگار افسرها

صبا اکنون کشد در باغ از شنگرف چادرها

سحاب اکنون بیالاید کف گلبن بحناها

نسیم اکنون بیاراید رخ بستان بزیورها

بسان دیده وامق بگرید ابر برگلها

[...]

طغرای مشهدی

ز گلها، سروها را دورمنشان ای چمن پرور

که دایم شیشه ها را جا بود نزدیک ساغرها

ز مروارید شبنم، تاکهای سبز پیراهن

کنند آرایش دخترچه های خود چو مادرها

چو آن سرو سهی قامت به سیر کوچه باغ آید

[...]

سیدای نسفی

ز برق تیغ ابرویت فتاد آتش به کشورها

مه نو گشت میل آتشین در چشم اخترها

گرفتار تن خاکیست روح از پستی همت

به دام افتاده است این مرغ از کوتاهی پرها

ندارد مادر از تأدیب فرزند خود آسایش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
جویای تبریزی

زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها

نهان در هر دل از شور تمنای تو محشرها

به باغ از جلوهٔ رنگین فروزی آتش رشکی

که دود از گل گل طاووس برخیزد چو مجمرها

به بحر خون، تپیدن‌های دل‌ها کی عبث باشد؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه