گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

ز گر مخوییت آتش ز لاله زار گریخت

ز زهر چشم تو صیاد از شکار گریخت

مگر به گردش چشم تو سال عاشق گشت

که عید ناشده امسال او به پار گریخت

رمیده شهر به صحرا ز دل تپیدن من

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت

که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت

به دیده دشت غزال رمیده می آید

مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت

تپیدن دل ما رنگ بند وحشت شد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت

زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت

ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است

مگذار که در پله تعظیم کشندت

چون گرد از این جاده بکش دامن همت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

دلی ز دور به صد رنگ می‌نمایندت

چو آب گشت دلت سنگ می‌نمایندت

تو مست باده نیرنگ و مطربان پرکار

چه نغمه‌ها ز یک آهنگ می‌نمایندت

توکل تو بلند است و آرزو فربه

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

داغ تو ز بسکه سینه تاب است

اشکم ز گل رخت گلاب است

دیدیم ز دور گرد مجنون

آسایش مرگ اضطراب است

خندی به دل شکسته ما

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

از آنم دل عدوی اضطراب است

که در دل یاد چشمش مست خواب است

گلستان محبت را هوایی است

که شبنم خانه سوز آفتاب است

دماغم تا رسید از می خمارم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

تو را ز حسن بهار جمال سیراب است

مرا ز عشق خزان ملال سیراب است

به رنگ آینه از جوش سبزه خط یار

ریاض خاطر صاحب کمال سیراب است

چرا ز سایه پرواز من چمن ندمد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

از جلوه تو چشم دل و جان لبالب است

هر برگ غنچه ام ز گلستان لبالب است

در شیشه خانه دل ما کز هوا پر است

پیمانه از درستی پیمان لبالب است

شد حشرو یک سخن به لبش آشنا نشد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

تا روغن چراغ دلم درد غربت است

اسباب خانه وطنم گرد غربت است

کی می شود شکنجه کش دامن وطن

پای طلب که آبله پرورد غربت است

هر جا که می روم سفر کعبه من است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

در آتش عشق تو خرد خام نخست است

امید زسودای تو ناکام نخست است

مجنون تو را در طلب کعبه مقصود

انجام بیابان فنا گام نخست است

از یک نگه گرم فتادیم در آتش

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

گر آن دیر آشنا بیگانه مست است

خوشم کاین بیخبر دیوانه مست است

به یاد چشم او جامی کشیدم

در و دیوار این کاشانه مست است

دل دیوانه از چشم تو شد مست

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

از بزم رفتنی که گلستان الفت است

دشنام دادنی که غزلخوان الفت است

کم حرف بودنش نمک خوان الفت است

داغ کناره اش گل دامان الفت است

چاک دلم نشان گریبان الفت است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

صفحه افلاک سرلوح کتاب غفلت است

نسخه ایام طومار حساب غفلت است

می توان گلهای رنگین چید از بزم جهان

ذره تا خورشید سرمست شراب غفلت است

پرسش بیدار دل توفیق آگاهی بس است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

بلبل بیا که ناله ارزان غنیمت است

ابر بهار و صحبت یاران غنیمت است

از هر لبی نوای دگر می توان شنید

تعبیر خوابهای پریشان غنیمت است

عمر عزیز کینه عبث می رود به باد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

چو نیست قدر وفا طاقت جفا عبث است

ادب به کار نمی آید و حیا عبث است

بهار عمر خزان کردم و ندانستم

که عهد با گل و پیوند با صبا عبث است

کسی به این همه بیگانگی چه چاره کند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

سوخت زندان خمارم سفر شیشه کجاست

گوشه میکده آن دیر حرم‌پیشه کجاست

زندگی تلخ‌تر از مرگ بود بی غم عشق

سوخت خون در رگم آن نشتر اندیشه کجاست

تا کی از بازوی فرهاد توان لاف زدن

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست

خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست

حیرت پرست یاد تو بودم جنون رسید

از یاد خویش رفتم و حیرانیم به جاست

در دیده نقش کعبه و در دل هوای دیر

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

یک حرف شکوه از لب خشنود برنخاست

بسیار سوختیم و زما دود بر نخاست

محروم داشت جلوه دیدارش از ایاز

عاشق به نا امیدی محمود بر نخاست

سیلاب عشق خاک وجودم به باد داد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

ناله از دل بی خیال گلعذاری بر نخاست

درگلستان تا گلی ننشست خاری بر نخاست

در محیط عشق سرها رفت بر باد فنا

غیر موج تیغ از این دریا بخاری بر نخاست

جز خیال او که سر زد از کنار خاطرم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

به وادیی که مروت پناه صیاد است

به خواب رفتن آهو نگاه صیاد است

خوش است دام رهایی نمای صید شکار

دل دویده ما صیدگاه صیاد است

به غیر سایه مژگان گریز گاهی نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۶۱
sunny dark_mode