ز گر مخوییت آتش ز لاله زار گریخت
ز زهر چشم تو صیاد از شکار گریخت
مگر به گردش چشم تو سال عاشق گشت
که عید ناشده امسال او به پار گریخت
رمیده شهر به صحرا ز دل تپیدن من
به این امید که پرسد کسی چکار گریخت؟
تپیدن دلی از بیقراریم گل کرد
که رنگ وعده ز سیمای انتظار گریخت
هنر گداخته بودش زخلعت رنگین
گهر زشرم به دامان کوهسار گریخت
وطن شناس شوم شاید از دیار غریب
شمیم گل زخجالت به خارزار گریخت
مگو شرار چرا شد به سنگ خاره نهان
ز شوخی نفس سرد روزگار گریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و فرار احساسات و زیباییها سخن میگوید. او میگوید که آتش عشق و زیباییهای زندگی مانند لالهها از او دور میشوند و چشمهای معشوقش باعث فرار صیاد از شکار میشوند. عاشق به گردش چشم معشوق معتقد است که عاشقانههای او را به سالی جدید میکشاند. دلش از بیقراری گل کرده و رنگ وعدههای عشق را در انتظار میبیند. احساساتی مانند شرم و غم وطن نیز در شعر حضور دارد و شاعر به فراق و بیگانگی خود در دیاری که در آن زندگی میکند، اشاره میکند. در نهایت، به نوعی از جدایی و خاموشی در دنیای امروز اشاره شده است.
هوش مصنوعی: آتش و شعله از زیبایی و جذابیت تو فرار کردند، و حتی صیاد از چشمهای زهرآگین تو از شکار خود دور شد.
هوش مصنوعی: آیا به خاطر زیبایی و جذبه چشمان تو، سال عاشقانه من سپری شد و بیخبر این عید برای من محقق نشده، از دلم فرار کرد؟
هوش مصنوعی: شهر به خاطر دل تپیدن من فراری شده است، و من امیدوارم که کسی از من بپرسد چرا فرار کردهام.
هوش مصنوعی: دل تپندهام از بیقراری به شوق آمدن وعدهای به سراغ گل رفت، ولی رنگ آن وعده از چهره انتظار من رخت بربست و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: هنر او به قدری درخشان بود که از زیبایی و رنگارنگیاش، به خاطر شرم، به دامن کوهها پناه برد.
هوش مصنوعی: شاید روزی وطن را بهتر بشناسم، اما اکنون از دیاری دور بوی گل را که به خاطر خجالت به خارزار فرار کرده است، حس میکنم.
هوش مصنوعی: نگو چرا شعلهور شدن وجودش در دل سنگ سخت پنهان شده است، زیرا از بازی روزگار، نفس سرد زندگی فراری شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
(دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت
ز چارموجه غم در دهان مار گریخت)
(خوشا کسی که ازین سایه های پا به رکاب
به زیر سایه آن سرو پایدار گریخت)
چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت
که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
به دیده دشت غزال رمیده می آید
مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
تپیدن دل ما رنگ بند وحشت شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.