گنجور

 
۴۶۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

... چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت

حافظ مکن شکایت تا می خوریم حالی

صافیست جام خاطر در دور آصف عهد ...

حافظ
 
۴۶۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳

 

... من بدنام رند لاابالی

خدا داند که حافظ را غرض چیست

و علم الله حسبی من سؤالی

حافظ
 
۴۶۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴

 

... شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی

حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی

زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی

حافظ
 
۴۶۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

... کس بی بلای خار نچیده ست از او گلی

حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ

دارد هزار عیب و ندارد تفضلی

حافظ
 
۴۶۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶

 

... چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی

رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

حافظ
 
۴۶۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷

 

... بود آیا که کند یاد ز دردآشامی

حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد

کام دشوار به دست آوری از خودکامی

حافظ
 
۴۶۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸

 

... که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ

که چنان کشنده ای را نکند کس انتقامی

حافظ
 
۴۶۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹

 

... تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی

چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ

که گاه لطف سبق می برد ز نظم نظامی

حافظ
 
۴۶۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰

 

... کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

حافظ
 
۴۷۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱

 

... که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی

سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست

جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی

حافظ
 
۴۷۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

... ای نسیم سحری خاک در یار بیار

که کند حافظ از او دیده دل نورانی

حافظ
 
۴۷۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳

 

... ابروی کماندارت می برد به پیشانی

جمع کن به احسانی حافظ پریشان را

ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی ...

حافظ
 
۴۷۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴

 

... بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی

خیال چنبر زلفش فریبت می دهد حافظ

نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی

حافظ
 
۴۷۴

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶

 

... دقیقه ایست نگارا در آن میان که تو دانی

یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ

حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

حافظ
 
۴۷۵

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

... چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ

کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی

حافظ
 
۴۷۶

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸

 

... گردن سالوس و تقوا بشکنی

خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر

خویشتن در پای معشوق افکنی

حافظ
 
۴۷۷

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰

 

... از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی

حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر

که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی

حافظ
 
۴۷۸

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱

 

... مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی

کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی ...

حافظ
 
۴۷۹

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲

 

... و اندیشه از بلای خماری نمی کنی

حافظ برو که بندگی پادشاه وقت

گر جمله می کنند تو باری نمی کنی

حافظ
 
۴۸۰

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳

 

... مآل خویش را از پیش بینی

نه حافظ را حضور درس خلوت

نه دانشمند را علم الیقینی

حافظ
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۸
sunny dark_mode