حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲
... چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت
حافظ مکن شکایت تا می خوریم حالی
صافیست جام خاطر در دور آصف عهد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳
... من بدنام رند لاابالی
خدا داند که حافظ را غرض چیست
و علم الله حسبی من سؤالی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴
... شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵
... کس بی بلای خار نچیده ست از او گلی
حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ
دارد هزار عیب و ندارد تفضلی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶
... چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷
... بود آیا که کند یاد ز دردآشامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸
... که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده ای را نکند کس انتقامی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹
... تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق می برد ز نظم نظامی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰
... کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱
... که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳
... ابروی کماندارت می برد به پیشانی
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴
... بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت می دهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶
... دقیقه ایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷
... چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸
... گردن سالوس و تقوا بشکنی
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
خویشتن در پای معشوق افکنی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰
... از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱
... مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲
... و اندیشه از بلای خماری نمی کنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳
... مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی