گنجور

 
حافظ

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی

دردمندان بلا زهر هلاهل دارند

قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی

رنج ما را که توان برد به یک گوشهٔ چشم

شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی

دیدهٔ ما چو به امید تو دریاست، چرا

به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟

نقل هر جور که از خلق کریمت کردند

قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی

بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد

از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی

حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر

که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

تا تو چون شانه دل چاک مهیا نکنی

پنجه در پنجه آن زلف چلیپا نکنی

بر کلاه خرد و هوش اگر می لرزی

به که نظاره آن قامت رعنا نکنی

روزگارت شود از آب گهر شیرین تر

[...]

طغرای مشهدی

ای که داری گله از دست فراموشی یار

ادب آن است که در خاطر او جا نکنی

صدف از خانه او قطره آبی نچشید

تکیه بر همت کم کاسه دریا نکنی

ای قدح، قلقل بسیار، کم از عربده نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از طغرای مشهدی
حزین لاهیجی

یک نفس نیست که خون در دل شیدا نکنی

آتش آه مرا بادیه پیما نکنی

می توانی به نگه پاسخ صد مسأله داد

که حوالت به لب لعل شکرخا نکنی

تا ز دل زمزمهٔ یاصنمی می آید

[...]

آشفتهٔ شیرازی

لطف با دوست نه با خصم مدارا نکنی

خون این هر دو بریزی و مهابا نکنی

عاشقان راست دم و راست رو و جانبازند

قتل این قوم خطا باشد و هان تا نکنی

دل ما خسته و رنجور دو چشمت بیمار

[...]

جیحون یزدی

هان که با گیسوی او یاد چلیپا نکنی

نزد لعلش سخن از روح مسیحا نکنی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه