ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشهٔ چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیدهٔ ما چو به امید تو دریاست، چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به انتقاد از افرادی میپردازد که بدون ترحم و مدارا با دیگران برخورد میکنند. شاعر میگوید در حالی که درد و رنج انسانها باید درک شود، برخی تنها به فکر خود هستند و از کمک به دیگران خودداری میکنند. او به زاهدان و اهل دین توصیه میکند که از زیباییها و لذتهای زندگی غافل نشوند و به جای فقط دعا کردن، به عمل و رفتار نیک توجه کنند. در نهایت، حافظ بر اهمیت عشق و زیبایی تأکید میکند و به سجده در مقابل زیباییها و حقیقت زندگی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در به قتل رساندن ما هیچ رحم و ملاحظهای نداری و برای رسیدن به سود و سرمایهات، هیچ تردیدی نمیکنی.
هوش مصنوعی: دردمندان در خطر و مشکلاتی قرار دارند و این قوم ممکن است دچار اشتباهاتی شوند. پس مراقب باش که خودت را درگیر نکنی.
هوش مصنوعی: رنج و درد ما را هیچکس نمیتواند تحمل کند، اگر تو فقط به یک نگاه کردن اکتفا کنی و انصاف به خرج ندهی که دست به کمک بزنید.
هوش مصنوعی: چشم ما به انتظار تو مانند دریا وسیع و عمیق است، پس چرا تو برای کمی آرامش و گشت و گذار کنار دریا نمیآیی؟
هوش مصنوعی: هرکس به نحوی درباره تو سخن گفته و نظراتی بیان کرده، این نظرات بیشتر بر اساس منافع خودشان است. تو باید به این گفتهها توجه نکنید و به آنها اهمیت ندهی.
هوش مصنوعی: اگر معشوق و زیبایی به تو نمایش خود را نشان دهد، ای زاهد، دیگر نباید از خدا چیزی جز شراب و محبوب بخواهی.
هوش مصنوعی: ای حافظ، به ابروی او که مانند محراب است سجده کن، زیرا در آنجا نمیتوانی دعایی از روی صدق و خلوص بجا آوری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا تو چون شانه دل چاک مهیا نکنی
پنجه در پنجه آن زلف چلیپا نکنی
بر کلاه خرد و هوش اگر می لرزی
به که نظاره آن قامت رعنا نکنی
روزگارت شود از آب گهر شیرین تر
[...]
ای که داری گله از دست فراموشی یار
ادب آن است که در خاطر او جا نکنی
صدف از خانه او قطره آبی نچشید
تکیه بر همت کم کاسه دریا نکنی
ای قدح، قلقل بسیار، کم از عربده نیست
[...]
یک نفس نیست که خون در دل شیدا نکنی
آتش آه مرا بادیه پیما نکنی
می توانی به نگه پاسخ صد مسأله داد
که حوالت به لب لعل شکرخا نکنی
تا ز دل زمزمهٔ یاصنمی می آید
[...]
لطف با دوست نه با خصم مدارا نکنی
خون این هر دو بریزی و مهابا نکنی
عاشقان راست دم و راست رو و جانبازند
قتل این قوم خطا باشد و هان تا نکنی
دل ما خسته و رنجور دو چشمت بیمار
[...]
هان که با گیسوی او یاد چلیپا نکنی
نزد لعلش سخن از روح مسیحا نکنی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.