گنجور

 
۲۷۲۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۲

 

... ندارم باده تا بال صدایی ترکند جامم

جنون ساز نقط کردم فغانها صرف خط کردم

ولی از سستی طالع کسی نشنید پیغامم ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۴

 

... غیر از دل سنگین تو در دامن این کوه

یک سنگ ندیدم که ننالد ز فغانم

هستی نه متاعی ست که ارزد به تکلف ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵

 

... بر قمری و بلبل ز نشاطم مسرایید

من بوی گلم ناله رنگین فغانم

دیدار طلب زهره گفتار ندارد ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۴

 

... شوخی رقص سپند آماده خاکستر است

سرمه سایی بود اگر ذوق فغانی داشتیم

جرات پرواز هرجا نیست بیدل ور نه ما ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۲

 

... از تأمل چند باید آبروی شوق ریخت

خامشی تا کی گره در رشته ساز فغان

زحمت بسیار دارد از عدم گل کردنت ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۴

 

... جز تحیر از جنون ما سیه بختان مپرس

حلقه زنجیر گیسو بر نمی دارد فغان

عاشق از اهل هوس در صبر دارد امتیاز ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۷

 

در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان

زنجیری حیاست به موج گهر فغان

سنبل اسیر زلف ترا دام وحشت است ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۹

 

... تیشه فرهاد من مضراب ساز درد کیست

کز رگ هر سنگ همچون تار می جوشد فغان

حرفی از چشم ترم گفتند در گوش محیط ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۲۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۰

 

... چون سپندم محمل شوق آنقدر وامانده نیست

جاده می گردد به هر جا زین جرس بالد فغان

موج گوهر نیست در جوی دم شمشیر او ...

... گوش کس قابل نوای درد نتوان یافتن

عندلیب ماکنون در بوی گل گیرد فغان

با کج آهنگان همان ساز کجی زیبنده است ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۲

 

... از درد عشق شکوه اهل هوس بجاست

بیدل ز شعله هیزم تر نیست بی فغان

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۴

 

... سر بریده قمری که دوخت با گردن

فغان که حق حضوری بجا نیاوردیم

چو شمع سر به هوا رفت زیر پا گردن ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۴

 

... دستگاه ناتوانان جز تظلم هیچ نیست

چون نفس بر خویش اگر بالم فغان خواهم شدن

بیدماغ فرصتم سودایی اقبال کیست ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۶

 

... درکاروان شوقم دل بر دل جرس سوخت

این اشک بی فغان نیست از درد ناچکیدن

ای کاش قطع گردد سر رشته تعلق ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳

 

... بیدل دلی ز آهن باید در این بیابان

تا یک جرس توانم بار فغان کشیدن

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۴

 

... زبان بو ی گل جز غنچه بیدل کس نمی فهمد

فغان نازکی دارم اگر افتد به گوش او

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۹

 

... در بساطی کز هجوم بی دماغیهای ناز

یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته

چون سحر خلقی جنون کرده ست و از خود می رو د ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۱

 

... ز دیرستان حیرت تشنه دیدار می آیم

به بار هر نم اشکی فغان گم کرده ناقوسی

کباب لذت خاموشی ام از گفتگو بس کن ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۰

 

... تو همان همای نشیمن منزلی سر خود ته بال مگس نکشی

ز گذشتن عمر گسسته عنان دل بی حس مرده نزد به فغان

ستم است که قافله بگذرد تو ندامت بانگ جرس نکشی ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۳۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۲

 

... رفت شباب و این زمان قد دوتاست زندگی

دل به زبان نمی رسد لب به فغان نمی رسد

کس به نشان نمی رسد تیر خطاست زندگی ...

بیدل دهلوی
 
۲۷۴۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۲

 

... ز مو خط کشیدم به شهرت نوایی

فغان داغ دل شد ز بی دست و پایی

فسرد آتشم ای تپیدن کجایی ...

... کباب وصالم خرابست حالم

ز غم چون ننالم فغان از جدایی

نشد آخر از خون صید ضعیفم ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۱۳۸
۱۳۹
۱۸۰