نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم
تپیدنها چو بسمل ریخت آخر رنگ آرامم
حصاری دارم از گمگشتگی در عالم وحشت
نگردد سنگسار شهرت از نقش نگین نامم
چه سازم با هجوم آبله غیر از زمینگیری
دل خون بستهای پامال میگردد به هرگامم
خط پرگار دارد ریشهٔ تخم کمال اینجا
مبادا پختگی گردد دلیل فطرت خامم
درین گلشن بهار حیرتم آیینهها دارد
اگر طایر شوم طاووسم و، ور نخل، بادامم
ز قید من علایق آب در غربال میباشد
رهایی محضری دارد به مهر حلقهٔ دامم
جنون دارد ز مغز استخوانم شعله انگیزی
به طوف سوختن همکسوت شمع است احرامم
خجالت میکشم ازشوخی اظهارمخموری
ندارم باده تا بال صدایی ترکند جامم
جنون ساز نقط کردم فغانها صرف خط کردم
ولی از سستی طالع کسی نشنید پیغامم
به هر واماندگی ناچار میباید ز خود رفتن
تحیر میشمارد در دل مو گهرگامم
سراغ تیره بختی هم نمییابم به آسانی
بسوزم خوبش را چون شمع تا روشن شود شامم
ز بس بار خجالت میکشم از زندگی بیدل
نگین در خود فرو رفتهست از سنگینی نامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق خود درباره وحشت، سردرگمی و جنون میپردازد. او از تلاش برای آرامش و تمکین میگوید اما به نتیجهای نمیرسد و رنگ آرامش از او فاصله میگیرد. شاعر با تعابیری چون «حصاری از گمگشتگی» و «دل خون بسته» نشان میدهد که درگیر مشکلات و دردهای عاطفی است. او به تمایل برای رهایی اشاره دارد، اما در عین حال به آدمی که در قید و بند زندگی گرفتار است اشاره میکند. میگوید به رغم تلاشهایش، صدایش شنیده نمیشود و به نوعی احساس تنهایی و بیکسی میکند. در نهایت، او به سختیهای زندگی و بار خجالت از خود میپردازد و نشان میدهد که به خاطر نام و هویتش، به نوعی در خود فرورفته است.
هوش مصنوعی: با وجود تمام تلاشهایم نتوانستم به آرامشی دست پیدا کنم. ترس و وحشت درونیام به قدری زیاد است که همچون زخمی که در حال جان دادن است، رنگ آرامش از چهرهام رفته است.
هوش مصنوعی: من برای خودم یک حاشیه ساختهام که در دنیای پر از ترس و تنهایی گم نشوم. به طوری که شهرت و نامم با خطراتی همچون سنگسار مواجه نشود.
هوش مصنوعی: نمیتوانم در برابر بیماری و مشکلاتی که زندگی به سراغم میآورد، کاری بکنم. تنها دل دردناک و ناامیدم به شدت آسیب میبیند و در هر قدمی که برمیدارم، بیشتر زیر فشار قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در این مکان، خط و نشانههایی وجود دارد که نشاندهندهٔ رشد و کمال است. اما باید مراقب باشیم که به زودپختگی یا عمل سنگینی نرسیم، زیرا هنوز از نظر فطرت به مرحلهٔ ناپختگی و خامی هستیم.
هوش مصنوعی: در این باغ پرگل و زیبای بهاری، اگر پرندهای شوم، همچون طاووس به خود میبالم و اگر درختی باشم، مثل بادام خواهد بودم.
هوش مصنوعی: من از بند وابستگیها آزاد شدهام، زیرا آنها همچون آبی هستند که در غربال نگه داشته نمیشوند. عشق من به کسی است که به من این آزادی را عطا کرده است، مانند حلقهای که به دام من وصل شده است.
هوش مصنوعی: عشق و جنون مانند شعلهای در وجودم میسوزد، به گونهای که در آتش سوختن دیگران هم برایم حس و حال مشابهی دارد و این احساس مثل احرام (لباس مخصوص) برای من است.
هوش مصنوعی: از اینکه بخواهم شوخی کنم و احساس مستی کنم، شرمندهام. هیچ نوشیدنیای ندارم که صدای شکسته شدن جامم را بالا ببرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق دیوانهوارم، نالهها و فریادهایم را در نوشتههایم ثبت کردم، اما به علت ضعف سرنوشتم، هیچکس پیامم را نشنید.
هوش مصنوعی: هر کس که در شرایط سخت و ناامیدی قرار بگیرد، باید از خود و موقعیت کنونیاش دور شود. این دلشکستگی و سردرگمی را در عمق وجودش حس میکند.
هوش مصنوعی: من به راحتی نمیتوانم به بدبختیام پی ببرم، مانند شمعی که میسوزد تا شب را روشن کند.
هوش مصنوعی: از شدت خجالت و شرم به خاطر زندگیام، نگین (حس) درونم به خاطر سنگینی نامم به خود فرو رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم
نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم
ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم
به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم
اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی
[...]
هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم
بود پیدا از آغازم که پیدا نیست انجامم
مرا به پاره کردن جامه عرت به بد نامی
که تنگ آمد لباس نیکنامیها به اندامم
ستم باشد به زهر آغشتن لب در عتاب من
[...]
زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم
که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم
چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران
که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم
بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی
[...]
به این طاقت نمیدانم چه خواهد بود انجامم
نگین بینقش میگردد اگرکس میبرد نامم
به رنگ نقش پا دارم بنای عجز تعمیری
به پستی میتوان زد لاف معراج از لب بامم
هزاران موج ساحل گشت چندین قطره گوهر شد
[...]
بدام اندیشه از گلشن بگلشن بیم از دامم
نه در گلشن قرارم بود و نه در دام آرامم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.