گنجور

 
بیدل دهلوی

نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم

تپیدنها چو بسمل ریخت آخر رنگ آرامم

حصاری دارم از گمگشتگی در عالم وحشت

نگردد سنگسار شهرت از نقش نگین نامم

چه سازم با هجوم آبله غیر از زمینگیری

دل خون بسته‌ای پامال می‌گردد به هرگامم

خط پرگار دارد ریشهٔ تخم‌ کمال اینجا

مبادا پختگی گردد دلیل فطرت خامم

درین گلشن بهار حیرتم آیینه‌ها دارد

اگر طایر شوم طاووسم و، ور نخل‌، بادامم

ز قید من علایق آب در غربال می‌باشد

رهایی محضری دارد به مهر حلقهٔ دامم

جنون دارد ز مغز استخوانم شعله انگیزی

به طوف سوختن هم‌کسوت شمع است احرامم

خجالت می‌کشم ازشوخی اظهارمخموری

ندارم باده تا بال صدایی ترکند جامم

جنون ساز نقط‌ کردم فغانها صرف خط‌ کردم

ولی از سستی طالع‌ کسی نشنید پیغامم

به هر واماندگی ناچار می‌باید ز خود رفتن

تحیر می‌شمارد در دل مو گهرگامم

سراغ تیره بختی هم نمی‌یابم به آسانی

بسوزم خوبش را چون شمع تا روشن شود شامم

ز بس بار خجالت می‌کشم از زندگی بیدل

نگین در خود فرو رفته‌ست از سنگینی نامم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم

نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم

ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم

به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم

اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی

[...]

فیاض لاهیجی

هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم

بود پیدا از آغازم که پیدا نیست انجامم

مرا به پاره کردن جامه عرت به بد نامی

که تنگ آمد لباس نیکنامی‌ها به اندامم

ستم باشد به زهر آغشتن لب در عتاب من

[...]

جویای تبریزی

زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم

که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم

چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران

که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم

بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی

[...]

بیدل دهلوی

به این طاقت نمی‌دانم چه خواهد بود انجامم

نگین بی‌نقش می‌گردد اگرکس می‌برد نامم

به رنگ نقش پا دارم بنای عجز تعمیری

به پستی می‌توان زد لاف معراج از لب بامم

هزاران موج ساحل گشت چندین قطره گوهر شد

[...]

نشاط اصفهانی

بدام اندیشه از گلشن بگلشن بیم از دامم

نه در گلشن قرارم بود و نه در دام آرامم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه