گنجور

 
بیدل دهلوی

ما را ز بار هستی تاکی غم خمیدن

آیینه هم سیه‌ کرد دوش‌ از نفس‌کشیدن

چندین‌ گهر درین بحر افسرد و خاک ‌گردید

یمن آنقدر ندارد بر عافیت تنیدن

رنگ شکسته دارد اقبال سرخ رویی

این لعاب بی‌بها را نتوان به زر خریدن

ارباب رنگ یکسر زندانی لباسند

بی‌دام نیست طاووس در عالم پریدن

یک نخل از ین‌ گلستان از اصل باخبر نیست

سر بر هواست خلقی از پیش پا ندیدن

در قید جسم تا کی افسرده بایدت زیست

ای دانه سبز بختی‌ست از خاک سرکشیدن

افسانهٔ حلاوت با ساز انگبین رفت

ای شمع چند خواهی انگشت خود مکیدن

تا وصل جلوه‌ گر شد دل قطع آرزو کرد

آنسوی رنگ و بوبرد این میوه را رسیدن

درکاروان شوقم دل بر دل جرس سوخت

این اشک بی‌فغان نیست از درد ناچکیدن

ای‌ کاش قطع‌ گردد سر رشتهٔ تعلق

مقراض وار عمرم شد صرف لب‌گزیدن

جز خاک‌گشتنم نیست عرص نیاز دیگر

باید به پیش چشمت از سرمه خط‌کشیدن

رنگی به پردهٔ شوق آرایش هوس داشت

چون‌گل زدیم آخر گل بر سر دمیدن

بیدل ز دست مگذار دامان بیقراری

چون آب تیغ نتوان خون خورد از آرمیدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن

وی آهوی معانی آمد گه چریدن

ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن

آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی

[...]

همام تبریزی

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن

دوری نمی‌تواند پیوند ما بریدن

ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند

تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن

موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت

[...]

ابن یمین

با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت

پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن

داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه

با من ترا نباشد آئین آرمیدن

گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی

[...]

سلمان ساوجی

خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن

بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن

بی‌جهد بر نیاید، جان عزیز باید

جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن

گم کرده‌ایم خود را، راهی نمای مطرب

[...]

کمال خجندی

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن

من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن

زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری

یک تیر بر نشانه خواهد بفین رسیدن

هر کس به دفع دردی آرام یابد و من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه