ما را ز بار هستی تاکی غم خمیدن
آیینه هم سیه کرد دوش از نفسکشیدن
چندین گهر درین بحر افسرد و خاک گردید
یمن آنقدر ندارد بر عافیت تنیدن
رنگ شکسته دارد اقبال سرخ رویی
این لعاب بیبها را نتوان به زر خریدن
ارباب رنگ یکسر زندانی لباسند
بیدام نیست طاووس در عالم پریدن
یک نخل از ین گلستان از اصل باخبر نیست
سر بر هواست خلقی از پیش پا ندیدن
در قید جسم تا کی افسرده بایدت زیست
ای دانه سبز بختیست از خاک سرکشیدن
افسانهٔ حلاوت با ساز انگبین رفت
ای شمع چند خواهی انگشت خود مکیدن
تا وصل جلوه گر شد دل قطع آرزو کرد
آنسوی رنگ و بوبرد این میوه را رسیدن
درکاروان شوقم دل بر دل جرس سوخت
این اشک بیفغان نیست از درد ناچکیدن
ای کاش قطع گردد سر رشتهٔ تعلق
مقراض وار عمرم شد صرف لبگزیدن
جز خاکگشتنم نیست عرص نیاز دیگر
باید به پیش چشمت از سرمه خطکشیدن
رنگی به پردهٔ شوق آرایش هوس داشت
چونگل زدیم آخر گل بر سر دمیدن
بیدل ز دست مگذار دامان بیقراری
چون آب تیغ نتوان خون خورد از آرمیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اندیشههای عمیق و تردیدهای انسانی در مورد زندگی و سرنوشت میپردازد. شاعر از درد و رنج ناشی از وجود و زندگی میگوید و تأکید میکند که چقدر غم و افسوس از بار هستی بر دوش انسان سنگینی میکند. او به ناپایداری و بیارزشی دنیا اشاره کرده و از زندانی بودن در قید جسم و تعلقات زندگی گلایه میکند. همچنین، شاعر به عدم رضایت و نارضایتی از اوضاع موجود پرداخته و آرزوی آزادی از قید و بندها و تجربه زیباییهای واقعی را ابراز میکند. در نهایت، او برای فرار از چنین حالتی، به تلاش و کوشش در زندگی و رسیدن به حقیقت و معنا دعوت میکند.
هوش مصنوعی: ما تا کی باید از بار سنگین زندگی غمگین باشیم؟ شب گذشته نفس کشیدن به قدری سخت بود که حتی آینه هم از غم ما تیره و تار شد.
هوش مصنوعی: بسیاری از گوهرها در این دریا غرق شده و به خاک تبدیل شدهاند، یمن (سرزمین خوشبختی) آنقدر منابع ندارد که بتواند برای بدن آرامش و آسایش به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی ظاهری، به هیچ قیمت قابل خریداری نیست و آنچه که در دل رنگ و شکل دارد، ممکن است در واقعیت نیازمند ارزش بیشتری باشد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسانی که در دست اربابان قدرت هستند، مانند طاووسانی هستند که رنگ و زیبایی دارند، اما در واقع به خاطر وابستگیهایشان از آزادی محرومند و نمیتوانند به طور آزاد پرواز کنند.
هوش مصنوعی: در یک باغ، نخیلی وجود دارد که از ریشه و اصل خود بیخبر است و به سمت آسمان سر بلند کرده است، اما کسانی که در اطراف او هستند، از حقیقت و معنای وجود او آگاهی ندارند.
هوش مصنوعی: تا کی باید در قید و بند جسم زندگی کنی؟ ای دانهای که به خاطر بخت خوبت از خاک سر برمیآوری.
هوش مصنوعی: داستان لذت و شیرینی از بین رفت، ای شمع، تا کی میخواهی انگشت خود را بمکی؟
هوش مصنوعی: تا وقتی که محبوب ظاهر شد، دل دیگر به آرزوها فکر نکرد و به آن سوی دنیا رفت تا به این میوه شیرین برسد.
هوش مصنوعی: در مسافرت عشق، قلب من مانند صدای زنگ سوخته است. این اشکهایی که میریزم، بیصدا هستند و ناشی از درد نادرستی است که به وجود میآید.
هوش مصنوعی: کاوشی بکنم که زندگیام از وابستگیها و تعلقاتش آزاد شود. ای کاش عمرم به گونهای میگذشت که به کارهای بیفایده نمیگذشت و صرف افسوس و اندوه نمیشد.
هوش مصنوعی: جز این که به خاک تبدیل شوم، چیزی دیگر در عرصه نیاز نیست. باید جلو چشمانت با سرمه خط بکشم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از شوق و آرزو صحبت میکند و به این موضوع اشاره دارد که مانند یک گل، با زیبایی و طراوت به دنیا آمدهایم. این زیبایی و شوق، بهخصوص در زمان بیداری و شروع یک روز جدید، بیشتر نمایان میشود. در واقع، شاعر به حس دلانگیز زندگی و زیباییها اشاره میکند که همچون گل، در ابتدا شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: بدان که نباید در آغوش بیقراری را رها کنی، چون نمیتوانی از آرامش و سکون بهرهمند شوی، همانطور که نمیتوانی با تیغ آب بنوشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
وی آهوی معانی آمد گه چریدن
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن
آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی
[...]
ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
[...]
با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت
پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن
داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه
با من ترا نباشد آئین آرمیدن
گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی
[...]
خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن
بیجهد بر نیاید، جان عزیز باید
جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن
گم کردهایم خود را، راهی نمای مطرب
[...]
گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن
من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن
زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری
یک تیر بر نشانه خواهد بفین رسیدن
هر کس به دفع دردی آرام یابد و من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.