در شکوه صافدل ندهد رخصت زبان
زنجیری حیاست به موجگهر فغان
سنبل اسیر زلف ترا دام وحشت است
افعی گزیده میرمد از شکل ربسمان
در عالم خیال بهار تبسمت
گل را چو شبنم آب شود خنده در دهان
کلفت شکار غیرتم از آه بیاثر
بر دل رسد چو تیر خطا گردد از نشان
چون شمع بس که در تب عشقت گداختم
محمل کشید بر سر تبخالم استخوان
نی آب خضر دارم و نی چشمهٔ حیات
عمریست میخورم دم شمشیر خونفشان
در راه انتظار کسی خاک گشتهام
مشت غبار من به سلام چمن رسان
چون صبح رنگ آیینهٔ هیچکس نیام
گردون مرا به بینفسی کرد امتحان
از گفتوگو تلاش ستم پیشه روشنست
گاه خرام تیر نفس میزند کمان
تنها نه آسمان سر تسلیم جستجوست
افکنده است خاک هم از بیخودی عنان
بنیاد دهر آینه دار ثبات نیست
یکسر غبار گردش رنگست آسمان
بیرنگ اعتبار وجود و عدم تویی
منزل کجاست گر نبود جاده در میان
بگذار سربلندی اقبال این بساط
تا آبرو چو شمع نریزی به ناودان
هر چند دستگاه بود بیش حرص بیش
از موج بحر تشنه لبی میکشد زبان
بیدل ز بحر منت ساحل که میکشد
بر حیرت است زورق ما بیخودان روان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه میپردازد و احساس عمیق انتظار و نارضایتی از عدم تحقق آرزوها را به تصویر میکشد. شاعر از زنجیرهای حیا و پیچیدگیهای عشق مینالد و به ناتوانی خود در رسیدن به معشوق اشاره دارد. او در عالم خیال به زیباییهای معشوق میاندیشد و تبهای عشقش را توصیف میکند. در عین حال، از ناکامیها و بیسر و سامانی زندگی شاکی است و به بیثباتی این دنیای فانی اشاره میکند. شاعر به عنوان یک معترض، به بیاعتباری وجود و عدم در زندگی تاخته و در نهایت، از بیخودان و غرق در حیرت، به سفر دریا احساس میکند.
هوش مصنوعی: در زیبایی روحی و طراوت دل، زبان به دلیل محدودیتها و نگرانیها نمیتواند به راحتی ابراز وجود کند و مانند زنجیری در دل حبس است. این حالت، مانند موجی از گنجی دریا، فریاد و نالهای را طلب میکند.
هوش مصنوعی: سنبل که نماد زیبایی و جذابیت است، به خاطر زلفهای تو در دام ترس و وحشت گرفتار شده است؛ مانند افعی که به خاطر ترس، از شکل خویش فرار میکند.
هوش مصنوعی: در دنیای خیال، وقتی بهار لبخند میزند، گلها مانند شبنم میشوند و خنده، لبها را پر میکند.
هوش مصنوعی: غصه و ناراحتی من از دیدن شکار دیگران به جایی نمیرسد، مانند تیر اشتباهی که از هدفش دور میشود.
هوش مصنوعی: به اندازهای در آتش عشق تو سوختهام که مانند شمع ذوب شدهام. حالا دیگر بار محملی را بر دوش میکشم که فقط استخوانهایم را در خود دارد.
هوش مصنوعی: من نه از آب خضر بهرهمندم و نه چشمهٔ حیات را دارم. مدت زیادی است که در شرایط خطرناک و تحت فشار، زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: در مسیر انتظار کسی، به حدی غبار آلود شدهام که مشت خاکم را به سلام چمن میرسانم.
هوش مصنوعی: صبح که میرسد، هیچکس را نمیتوان به رنگ آیینه شناخت. در این حال، آسمان مرا با احساس بینفسی و تنهایی آزمایش میکند.
هوش مصنوعی: در تلاش برای گفتگو، ظلمگر یا ستمگر در حال نشان دادن قدرت خود است و گهگاه نفس او مانند کمانی که تیر را به هدف میزند، اثر خود را بر دیگران میگذارد.
هوش مصنوعی: تنها آسمان نیست که در جستجوی تسلیم است، بلکه زمین نیز از سر نادانی و بیخبری در حال سر فرود آوردن است.
هوش مصنوعی: دنیا به خودی خود ثابت و پایدار نیست و بنیاد آن همواره در تغییر و نوسان است. در واقع، اینجا تنها چیزی که مشاهده میشود، تغییرات و ناپایداریهایی است که مانند غبار در آسمان نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: تو بیرنگی و نه موجودی و نه غیرموجود، پس این منزل کجاست؟ اگر جادهای در میان نباشد، راهی برای رسیدن به آن مکان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بگذار سرنوشت و شانس این زندگی به خوبی پیش برود، تا جایی که آبروی تو مانند شمعی که در ناودان ریخته میشود، از دست نرود.
هوش مصنوعی: هرچند دنیا و امکانات آن بسیار زیاد و موجود است، اما گاهی اوقات انسانها همچنان در پی خواستهها و آرزوهای خود هستند، مانند دریا که هرگز سیراب نمیشود و همیشه تشنه است.
هوش مصنوعی: بیدل از عمق دریا به ساحل نزدیک میشود و در اینجا میگوید که کشتی ما تحت تأثیر شگفتی و حیرت حرکت میکند، در حالی که خود را فارغ از کنترل احساس میکنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.