صورت اظهار معنی نیست محتاج بیان
ای دلت آیینه عرض جوهرت دارد زبان
ننگ آگاهیست عرضکلفت از روشندلان
آتش یاقوت را جز رگ نمیباشد دخان
چون سپندم محمل شوق آنقدر وامانده نیست
جاده میگردد بههر جا زین جرس بالد فغان
موج گوهر نیست در جوی دم شمشیر او
از صفای آب میگردد پر ماهی عیان
وحشتی میباید اینجا خضر ره در کار نیست
رنگ از خود رفته جز رفتن ندارد همعنان
هر قدر از خود برآیی دستگاه عبرتی
منظر قدر تو دزدیدهست چندین نردبان
گوش کس قابل نوای درد نتوان یافتن
عندلیب ماکنون در بوی گل گیرد فغان
با کج آهنگان همان ساز کجی زیبنده است
راستی اینجا نمیباشد به جز تیر و سنان
حرص تا چشمی دهد آب از حضور عافیت
در دم شمشیر میباشد رگ خوابگران
ای هماکام هوس از ما نخواهی یافتن
مغز داران حقیقت فارغند از استخوان
هرکجا پا می نهی ما عاجزان خاک رهیم
خاک را زیر قدم دیدن ندارد امتحان
عمرها شد بیدل از بیچارگی پر میزنم
چون نفس در دام یک عالم دل نامهربان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عمیق احساسات و تفکرات شاعر میپردازد. شاعر به ارتباط دل و جوهر انسانی اشاره میکند و از ننگ آگاهی ناشی از دانستن حقیقتهای زندگی سخن میگوید. او به تضاد بین شور و شوق و همچنین واقعیات تلخ زندگی اشاره دارد. در این شعر ناپایداری و بیثباتی زندگی نمایان است و شاعر از درد و رنج عاطفی خود صحبت میکند. با اشاره به "حرص" و "حضور عافیت"، او به ترس از از دست دادن آرامش و امنیت زندگی اشاره دارد. در نهایت، شاعر با حس غم و ناامیدی از زندگی پر از چالشها و درگیریهای عاطفی، احساس عجز و درماندگی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: ظاهر، بیان کنندهی معنا نیست و نیازی به توضیح ندارد. ای دل، تو همچون نیزهای هستی که جوهر وجودت را نمایش میدهد و نیازی به زبان برای بیان آن نیست.
هوش مصنوعی: ننگ بر آگاهی است، زیرا تنها شیوایان روشنی، آتش یاقوت را تنها به رگ تبدیل میکنند و چیزی جز دود از آن نمیماند.
هوش مصنوعی: من همچون زینت و زیبایی، شوق و اشتیاقم به قدری کم نمیآید که در هر مسیری که بروم، صدا و فریاد من بلند میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان این نکته پرداخته شده است که در جوی آب، در واقع چیز ارزشمندی مانند موج و گوهر وجود ندارد. بلکه، با توجه به درخشندگی و شفافیت آب، ماهیها به وضوح قابل رویت هستند و این زیبایی نتیجه وجود و اثر شمشیر او است که نشاندهنده قدرت و تسلط اوست. در نهایت، این تصویر به نوعی بُعد عمیقتری از واقعیت را نشان میدهد که فراتر از ظاهر ساده دیده میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا باید حسی از ترس و نگرانی وجود داشته باشد. خضر، که نماد راهنمایی و هدایت است، در این مسیر وجود ندارد. رنگ و زیبایی زندگی از میان رفته و تنها راه، ادامه دادن به مسیر است.
هوش مصنوعی: هر چقدر که به سوی خودت بروی و خود را بشناسی، این دنیا و تجربیاتش به تو درسهایی میآموزد که ارزش وجودیات را درک کردهاند و به این ترتیب به تو کمک میکنند تا از موانع و مشکلات عبور کنی.
هوش مصنوعی: هیچ کس گوش شنوا برای درد و رنج ما ندارد، چون بلبل اکنون در میان عطر گل فریاد میزند.
هوش مصنوعی: تنها کسانی که دچار انحراف و کجی هستند، میتوانند با یکدیگر همخوانی داشته باشند. در اینجا، راست و درست جایی ندارد و فقط تیر و تیرکهای زشت وجود دارد.
هوش مصنوعی: حرص و طمع، زمانی که انسان خوشبختی و آرامش را در دست دارد، مانند تیری است که در موقعیتهای خطرناک و نامعلوم به کار میرود. این جمله نشان میدهد که چقدر هوشیاری و فهم درست از موقعیت، در امور زندگی اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: تو همپیمان هوس و آرزوها هستی و از ما چیزی نخواهی یافت. کسانی که به حقیقت و معانی عمیق دست یافتهاند، از ظواهر و جنبههای ظریف و زودگذر رهایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: هر جایی که قدم میگذارید، ما، که ناتوانیم، در زیر پای شما قرار داریم و بر افراز خاک خود را میپوشانیم؛ ما تواناییِ آزمون خاک را در زیر قدمهایمان نداریم.
هوش مصنوعی: سالهاست که از درد و بیچارگی به سر میبرم و همچون پرندهای که در دام یک دل سنگدل گرفتار است، بیوقفه تلاش میکنم و به پرواز در میآیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.