گنجور

 
۲۱۶۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳

 

... مسلم است بدل درد عمر کاه ترا

زجان نهفتن و پنهان زلب فغان کردن

چنینکه قبله خود کرده ایم دنیا را ...

کلیم
 
۲۱۶۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲

 

... از ناله ات کلیم چه حاصل که چون جرس

فریادرس بهم نرساند فغان تو

کلیم
 
۲۱۶۳

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳

 

... گرچه زتمکین حسن کم سخن افتاده ای

بوسه فغان می کند در لب خاموش تو

بسکه ز رشک کمر تاب خورد طره ات ...

کلیم
 
۲۱۶۴

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷

 

نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته

دعا اثر نکند گر بآسمان رفته ...

کلیم
 
۲۱۶۵

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲ - در مدح شاه‌جهان

 

... درین دریای خون هر کس مسافر شد زیان کرده

کلیم از دست بیداد تو کی باز از فغان دارد

زبانی را که وقف مدحت شاه جهان کرده

کلیم
 
۲۱۶۶

کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - و نیز در مدح ابوالمظفر شاه جهان

 

... بدورانش که ایام نشاطست

جرس در خنده می پیچد فغان را

ز عید وزن شاهنشاه عالم ...

کلیم
 
۲۱۶۷

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن

 

... که دست از زندگی شستی در آنحال

فغان اندر دهان نوحه گر بود

که در کوی خموشانش گذر بود ...

کلیم
 
۲۱۶۸

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

... تا باده بود شور و شر از بزم نخیزد

آنگه که ز می جام تهی گشت فغان کرد

بگذار که دودی کند آن آتش پنهان ...

کلیم
 
۲۱۶۹

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

... اگرچه طوطی طبعم که شکر خالی

فغان برآورد از بلبلان گلزاری

نگردد از تری شعر من مسوده خشک ...

ابوالحسن فراهانی
 
۲۱۷۰

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

... کیم که رنجه کند لب به حرف همچو منی

فغان که اشکم خون در تن آنقدر نگذاشت

که چون کشندم رنگین کنم به خون کفنی ...

ابوالحسن فراهانی
 
۲۱۷۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

فغان که سوخت جهان بهانه گیر مرا

چو صبح کرد به فصل شباب پیر مرا ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

... دو گوشواره ی عرشند بر هم ارزانی

فغان بی اثر و آه بی سرایت ما

سلیم شکوه چه حاصل ازو که گوهر گوش ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

... هدهد قواده تاج سر شمارد شانه را

بی فغان در حلقه ما بیدلان نتوان نشست

منصب بلبل بود در بزم ما پروانه را ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا

غنچه گلبرگ آتش کرده فانوس مرا ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

آن بلبلم که هرگاه از دل کشم فغان را

از خون چو ساغر می پر سازم آشیان را

نه الفتی به مرغان نه رغبتی به افغان

من بلبل غریبم این باغ و بوستان را ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

ریزد ز بس غبار دل از هر فغان ما

پر خاک شد چو حلقه ی دام آشیان ما ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

... درون سینه بود همچو میوه خسته ما

فغان که از پی ساغر کشیدن یاران

بساط سبزه بود شیشه شکسته ما ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

کی به دل آرم خیال آشیان خویش را

کز قفس بیرون نمی خواهم فغان خویش را

همچو مجنون ناتوانی از کجا عشق از کجا ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۷۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

... چو ابلهی ست که راند به آب ماهی را

فغان ز چشم تو آری پدر مرا می گفت

که ره به خانه مده چون کمان سپاهی را ...

سلیم تهرانی
 
۲۱۸۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... چو رفتم آمدنم نیست آفتاب نیم

فغان که خوب ندانسته روزگار مرا

نمی خورم غم خود تا غم تو هست ای دوست ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۱۰۷
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۸۰