نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
کجا به کنه نهایاتِ آن رسند عقول
کجا برند مجانین نصیحتِ عقلا
که پند از او و نصیحت نمی کنند قبول
سپاهِ عشق درآمد جهانِ جان بگرفت
دل از ولایتِ صبر و شکیب شد معزول
رئیسِ شهر بیاراست بام و برزن و کوی
ولی به کُنجِ گدا کرد پادشاه نزول
گرفته چون شترِ مست راهِ بادیه پیش
نه طبع مایلِ مشرب نه راغبِ مأکول
خلافِ عقل به دیوانگی بر آرم سر
کنون که نامِ نزاری نهاده ای بُهلول
حسود در حقِ من هر چه خواه گو می گو
که من به دولتِ شه فارغم ز فضلِ فضول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تفکر و خیالپردازیهای خود مشغول است و از درگیریهای عقل و دل خود میگوید. او در جستجوی معانی عمیق عشق است و به وضعیت دیوانگان عشق اشاره میکند که هرگز به عمق این معانی نمیرسند. شاعر از وفا و صبر فاصله میگیرد و در پی دیوانگی و احساسات رها میشود. او به انتقاد از عقل میپردازد و بیان میکند که حتی اگر دیگران نسبت به او حسادت کنند، او به خوشبختی واقعی دست یافته است و از آزادگی خود لذت میبرد.
هوش مصنوعی: نشستهام و در تاملات خود غرق شدهام، در حالی که ذهنم از عقل خسته و دلم از انسانها دلزده است.
هوش مصنوعی: این یکی در عمق افکار و احساسات عاشقانه غوطه ور شده است، جایی که نه پایان روشنی دارد و نه انتهای مشخصی.
هوش مصنوعی: ولایتی که به عاشقانِ بیتاب عشق داده میشود، هیچ عقل و فهمی نمیتواند به عمق رازهای آن دست یابد.
هوش مصنوعی: مجنونها کجا میتوانند از خردمندان نصیحت بگیرند وقتی که نه پند آنها را میپذیرند و نه نصیحتشان را قبول میکنند؟
هوش مصنوعی: سپاه عشق به عالم روح و جان وارد شد و دل را از سرزمین صبر و شکیبایی جدا کرد و آن را از مقامش برکنار کرد.
هوش مصنوعی: رئیس شهر، خیابانها و کوچهها را به زیبایی آراست، اما در گوشهای از شهر که مختص فقراست، پادشاه فرود آمد.
هوش مصنوعی: شتر مستی که در بیابان مقصدی ندارد، نه دلش به نوشیدنی مایل است و نه تمایل به غذا.
هوش مصنوعی: در حالتی که اسمِ نزاری را بر من گذاشتهای، با تمام عقل و شعور خود، تصمیم دارم که دیوانهوار عمل کنم.
هوش مصنوعی: حسود هر چقدر که بخواهد دربارهام حرف بزند، بگو که من به خاطر نعمت و لطف پادشاه از مزایای مردم بیخاصیت بینیازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
مرا که نیست بخاک درت امید وصول
کجا بمنزل قربت بود مجال نزول
اگر وصال تو حاصل شود بجان بخرم
ولی عجب که رسد کام بیدلان بحصول
چنین شنیده ام از پرده ساز نغمه ی شوق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.