من در این جمع و پریشان دلم از غوغایی
دیده جایی نگران دارم و خاطر جایی
گر هلاکم طلبد دوست چه پرهیز ز خصم
ور نجاتم طلبد از که دگر پروایی
عزت این بس که مرا بندهٔ خود میخوانی
وین تفاخر که مرا چون تو بود مولایی
آنچنانی تو که میخواهم و هم دارم امید
تا چنانم که پسند تو بود فرمایی
هوس زیست از این بیشترم در سر نیست
که زنم دست به دامانی و بوسم پایی
ای اجل بیهده جان من و این تن تا چند
شاهدی را ببر از مجلس نابینایی
چه غم ار خانه براندازدم این سیل که هست
خوشتر از خانه به میخانه مرا مأوایی
دست بر سبحه نسایم که گرفتم در دست
زلف ترسابچهای دست بت ترسایی
پا به مسجد نگشایم که هنوز از می دوش
سر بجوش است و به گوش از دف و نی غوغایی
سنگ طفلان بردش جانب شهر ارنه کجا
دل دیوانه کشد جز به سوی صحرایی
سر خوش از غفلت این بیخبران است نشاط
ورنه با زحمت نادان نزید دانایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و پریشانی شاعر است. او در جمعی شلوغ و درونچنگ دل مشغولی، از نگرانیش سخن میگوید و بر سر دو راهی نجات و هلاکت قرار دارد. او به خدایی که او را بنده خود میخواند، افتخار میکند و از خودخواهیهای بشری رها شده است. شاعر بیان میکند که زندگیاش فقط در پی خوشنودی معشوق است و حتی از مرگ نمیهراسد. او از تنش و نگرانیش میگوید و در عین حال، به زیبایی و سرخوشیهای دنیای مادی اشاره میکند. در نهایت، شاعر با تأکید بر نادانی و غفلت انسانها، بر ارزش دانش و آگاهی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: در حالی که در این جمع مشغول و نگران هستم، وجود یک دلشوره و اضطرابی در درونم دارم که توجهام را به سمتی جلب کرده است.
هوش مصنوعی: اگر دوستم خواهان مرگ من باشد، از دشمن چه بگریزم؟ و اگر او بخواهد مرا نجات دهد، دیگر از چه کسی بترسم؟
هوش مصنوعی: عزت من از این است که تو مرا بندهٔ خود میدانی و این افتخار تو تنها به این خاطر است که من هم میتوانم مانند تو مقامهایی داشته باشم.
هوش مصنوعی: تو آنچنان هستی که من میخواهم و امیدوارم که به من کمک کنی تا به آن شکل شوم که مورد پسند تو باشد.
هوش مصنوعی: دیگر آرزویی برای زندگی بیش از این ندارم، فقط میخواهم به دامن کسی پناه ببرم و پای او را ببوسم.
هوش مصنوعی: ای مرگ بیدلیل، جان و این بدن من را تا کی میخواهی از دستم بگیری و مرا از دنیای بیفهمی و نادانی دور کنی؟
هوش مصنوعی: چه جای نگرانی است اگر سیلی خانهام را خراب کند؟ این سیل برای من جایی بهتر از خانهام در میخانه فراهم میکند.
هوش مصنوعی: دست به دستان تسبیح نمیزنم، چرا که دستانم گرفتار زلف زیبای کسی است.
هوش مصنوعی: من به مسجد نمیروم زیرا هنوز آثار شراب در سرم هست و از صدای دف و نی در گوشم شور و هیجان به پا است.
هوش مصنوعی: کودکان سنگی را به سمت شهر پرتاب میکنند، اما دل دیوانه به کجا میتواند برود جز به سوی بیابانی خالی؟
هوش مصنوعی: انسانهای ناآگاه از خوشحالیشان غافلند، در حالی که اگر دانایی حاصل شود، به راحتی به دست نمیآید و نیازمند تلاش و کوشش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.