بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
چون توی پای علم نقد که را میپایی
ترشم گفتی و پیش شکر بیحد تو
عسل و قند چه دارند به جز سرکایی
گرچه من روترشم لیک خم سرکه نیم
ورچه هر جا بروم لیک نیم هرجایی
گر تو خوبی و منم آینه روی خوشت
پیش رو دار مرا چونک جهان آرایی
نی غلط گفتم سرمست بدم زفت زدم
کی بود آینه را با رخ تو گنجایی
نو فسونی است مرا سخت عجب پیشتر آ
تا به گوش تو فروخوانم ای بینایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و اندیشههای عاشقانه خود میپردازد. او از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و تأثیر آن را بر خود بیان میکند. شاعر با استفاده از تمثیلهایی چون دریا و آینه، به مقایسه زیبایی معشوق و جایگاه خود میپردازد. همچنین اشاره میکند که هرچه در تلاش باشد تا خود را تخطئه کند، نمیتواند از زیبایی و جذبه معشوق غافل بماند. به طور کلی، شعر به احساسات عمیق و درد ناشی از عشق و زیبایی معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی به من بدهی، لطف و محبت تو مانند کف دریاست و خواجه (سالک یا عارف) چه میتواند بکند جز اینکه به دریا تبدیل شود.
هوش مصنوعی: وقتی تو میخواهی مهربان و خوشخلق باشی، ممکن است به خاطر خشم و عصبانیت خودت دچار اشتباه شوی و نتوانی به درستی عمل کنی.
هوش مصنوعی: ای معشوق، فریب را کنار بگذار و نگو که تا فردا چه میشود، زیرا تو هماکنون پای علم و نقدی ایستادهای.
هوش مصنوعی: خوشمزگی و شیرینی تو آنقدر زیاد است که حتی عسل و قند هم در مقایسه با تو چیزی ندارند جز تحقیر.
هوش مصنوعی: هرچند من در میان دیگران برجستهتر به نظر میآیم، اما مانند سرکه که در هر کجا که بروم، حال و هوای خاص خود را دارد، من هم در هر مکانی نمیتوانم حس و حال مشابهی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی و من آینهای هستم که چهره زیبایت را به نمایش میگذارم، پس مرا در کنار خود داشته باش، زیرا تو جهان را زیبا میسازی.
هوش مصنوعی: من اشتباه گفتم، در حالی که سرمست بودم. آیا ممکن است که آینه، با زیبایی تو، جا برای خودش داشته باشد؟
هوش مصنوعی: من در حالتی تازه و شگفتانگیز هستم و میخواهم که تو قبل از هر چیز، این حال را بشنوی و درک کنی، ای کسی که بینا و آگاه هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی
سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی
هر چه گویی تو اگر تلخ و اگر شور خوش است
گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی
نه به بالا نه به زیری و نه جان در جهت است
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.