چندانکه خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
میدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما
ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان
کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا
خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر
با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا
گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن
ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا
پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا
بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن
سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا
آن مار ابله خویش را بر خار میزد دم به دم
سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها
بی صبر بود و بیحیل خود را بکشت او از عجل
گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلقا
بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا
ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا
فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین
ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا
رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر
مر صابران را میرسان هر دم سلامی نو ز ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این غزل در وصف مقام رضا و تسلیم است و سرزنش کسانیکه در بلاها و مصیبتها صبور نیستند. شاعر در این غزل کسانی را که در بلاها صبور نیستند به ماری تشبیه کرده که توسط خارپشتی شکار شده و آن مار از روی نادانی و برای رها شدن، خود را به خارپشت میکوبد و بیشتر صدمه میبیند. در ادامه شاعر احادیثی از اوصاف نیکوی صابران ذکر کرده است. و شاعر میگوید هرچقدر که مرا بد بگویی آسمان تابان و پاک وجود من تیره و تار نمیشود، اگر به ماه ناسزا بگویی خود بیآبرو میشوی. و در پایان شاعر به صابران و اهل شکیبایی سلام و درود میفرستد.
هرچقدر میخواهی با من جنگ کن و مرا بد بگو اما بدان که دود کوره حمام به اوج آسمان نمیرسد.
حتی اگر به آسمان برسد کی میتواند آسمان را تیره و غمگین کند؟ که آسمان خود از دود، این درخشش و لطافت را بدست آورده است.
عزیزم خود را بیش از این اذیت مکن و سر بر سنگ لجبازی و عناد مکوب، با نقشهای گرمابه دشمنی و جنگ مکن.
اگر تو بر ماه تفو بیندازی به روی خودت بر میگردد و اگر بخواهی به او گستاخی کنی خود در رنج میافتی.
قبل از تو بسیار افراد نادانی بودند که فریب دنیا را خوردند و تپیدند و تلاش کردند اما بجز «رضا» و تسلیم، درمان و چارهای نیافتند.
خارپشتی دُم ماری را با دهان گرفت و آن خارپشت مکار خود را همچون توپ، گرد کرد.
آن مار نادان برای رهایی، خود را بیشتر و بیشتر بر خارپشت کوبید تا آنکه از خارهای او سوراخسوراخ شد.
آن مار بیصبر بود و چارهاندیش نبود و خود را با شتاب به کشتن داد؛ اگر کمی صبر میکرد و نمیتپید، از آن زشتروی بدکار رها میشد.
تو هم بر خارپشتهای بلاها خود را مکوب و مزن؛ یک زمانی صبر کن و آرام باش و این ورد را تکرار کن جاء القضا ضاق الفضا
پروردگار جهانها فرموده است که من همنشین صابران هستم، ای خدای همراه صابران! پس «افرغ علینا صبرنا».
من به دنیای دیگر رفتم، باقی را تو بگو ای پدر و هر دم از ما به صابران سلام و درود بگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه
باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون
هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
[...]
طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا
یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر
رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم
[...]
زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته، در بیشهٔ اندیشهها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.