کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست
به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست
سرم فدای رهت باد تا نگویندت
که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست
دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم
خطای ماست وگرنه تو را گناهی نیست
سریر سلطنت او را مسلّم است ای دل
که غیر مسند تجرید تکیهگاهی نیست
دلِ خیالیِ آشفته را که ناپیداست
در این که زلف تو بردهست اشتباهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد و از این که در عشق او جز در درگاهش پناهی ندارد، سخن میگوید. وی تاکید میکند که بخشش و عنایت معشوق تنها راه نجات است و هیچ عذرخواهی دیگری وجود ندارد. همچنین، به بادهپرستی خود افتخار میکند و آن را گناه نمیداند. شاعر اشاره میکند که سلطنت و قدرت تنها در دست معشوق است و دیگر تکیهگاهی وجود ندارد. در نهایت، او به زیباییهای معشوق اشاره کرده و بیان میدارد که دل آشفتهاش در گرو زلف اوست و هیچ اشتباهی در این احساس نیست.
هوش مصنوعی: کجا بروم که جز در خانهات جایی برای پناه بردن ندارم و به غیر از لطف و رحمت تو هیچ راهی برای عذرخواهی نیست.
هوش مصنوعی: من آمادهام تا فدای راه تو شوم تا دیگران نگویند که در مسیر عشق تو کسی نیست که سر به زیر باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، از پرستش شراب شرمنده نباش، زیرا این خطای ماست و در غیر این صورت، تو هیچ گناهی نداری.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مقام و سلطنت او بر همگان روشن و ثابت است و هیچ چیزی جز مقام خالص و خالی از هر گونه وابستگی نمیتواند تکیهگاه واقعی باشد. در واقع، برتری و قدرت او به هیچ چیز دیگر وابسته نیست.
هوش مصنوعی: دل بیقرار و پریشان من که مشخص نیست در این که زلف تو دلم را ربوده، هیچ شکی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست
به حال زار من خسته ات نگاهی نیست
طریق راه و روش در غم تو بسپردم
عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست
غم تو بر دل تنگ منست پیوسته
[...]
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
[...]
نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمیدهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
[...]
مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست
به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب
به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان
[...]
به حال زار من آن ماه را نگاهی نیست
چه سود روزی اگر نیز هست ماهی نیست
جفاست از تو همیشه مراد من نه وفا
که گاه گاهی اگر هست گاه گاهی نیست
چگونه جانب مسجد روم به میخانه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.