مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست
به حال زار من خسته ات نگاهی نیست
طریق راه و روش در غم تو بسپردم
عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست
غم تو بر دل تنگ منست پیوسته
ترحّمی به دلم کن که گاه گاهی نیست
گدای کوت نه تنها منم که خلق جهان
گدای کوی تو گشتند و چون تو شاهی نیست
تو سرو جان منی سایه بر سرم انداز
چرا که جز تو مرا در جهان پناهی نیست
مرا به دولت وصلت اگر رساند بخت
به نزد من به از این منصبی و جاهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و دلتنگی عمیق شاعر است. او از زخمها و دردهای ناشی از دوری معشوق میگوید و اظهار میکند که تنها ناله و آه برای او باقی مانده است. شاعر احساس孤独 و ناامیدی میکند و از معشوق میخواهد که به حال او رحم کند. همچنین اشاره میکند که در دنیا هیچ پناهی جز معشوق ندارد و تمام امید و آرزوی او در وصال معشوق خلاصه شده است. در نهایت، او به این باور میرسد که هیچ مقام و جایی در دنیا به اندازه عشق و نزدیکی به معشوق ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: من تنها ناله و آهی از عشق تو دارم و به حال نابسامان من، حتی یک نگاه به تو نیست.
هوش مصنوعی: من تمام راهها و روشها را برای غم تو به کار گرفتم، اما چه کنم که تو هنوز در مسیر دیگری هستی.
هوش مصنوعی: غم تو همیشه در دل من وجود دارد، لطفاً گاهی به حال من رحم کن، زیرا گاهی اوقات این درد بسیار طاقتفرساست.
هوش مصنوعی: من تنها گدا نیستم، بلکه تمام مردم دنیا به عشق تو و به خاطر تو به درگاه تو آمدهاند و هیچ کس به بزرگی تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو درختی هستی که جانم را نوازش میکند و سایهات بر سرم میافتد. چرا که جز تو در این دنیا هیچ پناهی ندارم.
هوش مصنوعی: اگر شانس مرا به وصال تو برساند، برای من از هیچ مقام و جایگاهی بالاتر نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا به سوی من خسته ات نگاهی نیست
که جز در تو مرا در جهان پناهی نیست
مکن جفا و بده داد بی دلان کامروز
به ملک هر دو جهان چون تو پادشاهی نیست
ستم مدار روا بر من غریب حزین
[...]
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
[...]
نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمیدهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
[...]
کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست
به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست
سرم فدای رهت باد تا نگویندت
که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست
دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم
[...]
مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست
به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب
به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.