به حال زار من آن ماه را نگاهی نیست
چه سود روزی اگر نیز هست ماهی نیست
جفاست از تو همیشه مراد من نه وفا
که گاه گاهی اگر هست گاه گاهی نیست
چگونه جانب مسجد روم به میخانه
ز کوی عشق به ملک صلاح راهی نیست
ز جاه و منصب عالم فراغتی دارم
به جز فتادگیام منصبی و جاهی نیست
نکوترین رقم بر صحیفه هستی
درین که صورت خوب است اشتباهی نیست
چه نخل گویمت ای گلبن حدیقه حسن
که حاصلم ز تو جز ناله و آهی نیست
ز ظلم پیش که نالد فضولی مسکین
درین دیار چو غیر از تو پادشاهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حال و هوای ناامیدی و بیثمری شاعر اشاره دارد. شاعر اظهار میکند که برای او هیچ امیدی به ماه نیست و حتی روزها نیز بیفایدهاند. او از عدم وفای محبوبش گلایه دارد و میگوید که عشقش او را به سوی میخانه میبرد، نه به سوی عبادت. شاعر از مقام و منصب بیفایدگی سخن میگوید و تأکید میکند که زیباترین نشانههای زندگی هم اشتباهی بیش نیست. او از محبوبش، که به او جز ناله و آه نمیدهد، میسازد و بیان میکند که در این سرزمین هیچ پادشاهی جز محبوبش وجود ندارد. به طور کلی، شعر بیانگر احساس اندوه و سرخوردگی در عشق است.
هوش مصنوعی: من در حالتی بد و ناخرسند هستم و آن ماه زیبا هیچ توجهی به حال من ندارد. چه فایدهای دارد که روزها بگذرد اگر در شب ماهی نداشته باشم تا نورم را تامین کند؟
هوش مصنوعی: تو همیشه با من به نوعی بیوفایی میکنی و گاهی اوقات که به من توجه میکنی، این توجه هم موقتی و ناپایدار است.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که از مساجد روم به میخانهای که در مسیر عشق است، راهی وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من از مقام و جایگاه دنیوی دیگر هیچ آسایشی ندارم؛ جز اینکه به خاطر وضعیت نازمندی که دارم، نه مقام و منصبی دارم و نه جایگاهی.
هوش مصنوعی: بهترین و زیباترین چیزی که در زندگی وجود دارد، این است که زیبایی ظاهری حقیقتی است که نمیتوان در آن شک کرد.
هوش مصنوعی: ای نخل زیبا، چه بگویم از تو که حاصل وجودم جز ناله و آهی از دلتنگی نیست.
هوش مصنوعی: در این دیار که هیچ کس جز تو فرمانروایی ندارد، فضولی مسکین در برابر ظلم چگونه فریاد برآورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست
به حال زار من خسته ات نگاهی نیست
طریق راه و روش در غم تو بسپردم
عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست
غم تو بر دل تنگ منست پیوسته
[...]
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
[...]
نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمیدهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
[...]
کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست
به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست
سرم فدای رهت باد تا نگویندت
که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست
دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم
[...]
مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست
به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب
به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.