گنجور

 
فضولی

به حال زار من آن ماه را نگاهی نیست

چه سود روزی اگر نیز هست ماهی نیست

جفاست از تو همیشه مراد من نه وفا

که گاه گاهی اگر هست گاه گاهی نیست

چگونه جانب مسجد روم به میخانه

ز کوی عشق به ملک صلاح راهی نیست

ز جاه و منصب عالم فراغتی دارم

به جز فتادگی‌ام منصبی و جاهی نیست

نکوترین رقم بر صحیفه هستی

درین که صورت خوب است اشتباهی نیست

چه نخل گویمت ای گلبن حدیقه حسن

که حاصلم ز تو جز ناله و آهی نیست

ز ظلم پیش که نالد فضولی مسکین

درین دیار چو غیر از تو پادشاهی نیست