نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمیدهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
اگرچه پیش توام قدر برگ کاهی نیست
کدام روز که در گریه نیستم تا شب
کدام شب که مرا ناله ای و آهی نیست
خدای را ز سرم سایه برمدار ای سرو!
که غیر سایه لطف توام پناهی نیست
همه به بزم وصال تو راه یافته اند
همین منم که مرا جانب تو راهی نیست
نسیمی! از نظر انداخته است یار ترا
وگرنه بهر چه سوی تواش نگاهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از احساس ناکامی و بیپناهی خود در عشق سخن میگوید. او از عدم توجه معشوقش ناراحت است و آن را به بدبختی خود نسبت میدهد. علیرغم بروز غم و غصه در زندگیش، همچنان گاهی دلخوش به چهره خود است، هرچند که در برابر محبوبش کوچک مینماید. او همچنین از شبزندهداری و گریان بودن خود میگوید و درخواست میکند که سایه عشق محبوبش از سرش دور نشود، زیرا جز محبت او هیچ پناهی ندارد. در پایان، به حس تنهایی و عدم دسترسی به معشوق اشاره میکند و میگوید دیگران به وصالش رسیدهاند، اما او خود راهی به سوی معشوق ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به من توجهی نمیکنی، من از تو ناراحت نمیشوم. این مشکل به من مربوط میشود و تو در این موضوع خطایی نداری.
هوش مصنوعی: تو هیچ توجهی به احساسات من نمیکنی، من چه بخوانم؟ کجا بروم که غیر از تو هیچ کس برای من اهمیت ندارد؟
هوش مصنوعی: من به خاطر غم تو، از چهرهای که دارم راضیام، هرچند که در برابر تو، ارزشی به اندازه یک برگ کاه ندارم.
هوش مصنوعی: کدام روزی است که من در حال گریه نباشم و کدام شبی هست که برایم ناله و آهی وجود نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، خواهش میکنم سایهات را از بالای سرم برندار، زیرا جز سایهی مهربانی تو، پناه دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: همه به محفل وصال تو آمدهاند، اما تنها من هستم که هیچ راهی به سوی تو ندارم.
هوش مصنوعی: نسیم! یار تو را نادیده گرفته است وگرنه هیچ دلیلی ندارد که به سمت تو ننگرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست
به حال زار من خسته ات نگاهی نیست
طریق راه و روش در غم تو بسپردم
عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست
غم تو بر دل تنگ منست پیوسته
[...]
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
[...]
کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست
به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست
سرم فدای رهت باد تا نگویندت
که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست
دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم
[...]
مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست
به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب
به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان
[...]
به حال زار من آن ماه را نگاهی نیست
چه سود روزی اگر نیز هست ماهی نیست
جفاست از تو همیشه مراد من نه وفا
که گاه گاهی اگر هست گاه گاهی نیست
چگونه جانب مسجد روم به میخانه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.