گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل

الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

در چشم همّت تو بمیزان اعتبار

گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت

کورا دو اسبه مردم چشمم ز پس نبود

جان در تنم که دست نشان هوای تست

بی آرزوی خدمت تو یک نفس نبود

چشمم بآب چشم تیمّم از آن کند

کاینجا بخاک پای توش دسترس نبود

رفتست التماس حضورم ز خدمتت

والحق مرا زبخت جز این ملتمس نبود

چرخ و ستاره در هوش خدمت تواند

برمن چه ظن بری که مرا این هوس نبود

زان باز مانده ام که ز اسباب ره مرا

جز نالۀ درای و فغان جرس نبود

رخ سوی شاه شرع نهادم پیاده لیک

در پای پیل ماندم از آن کم فرس نبود

من بنده را که ساکن خاک درت بدم

آنگه که در دیار وفا هیچکش نبود

سر باریم تغیّر رای تو در خورست؟

حرمان دست بوس تو انصاف بس نبود؟

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نبود

و آزار دوستانت برین گونه خو نبود

پیوسته عادت تو چنین بود در بدی

یا خود همیشه عادت خوبان نکو نبود

آن کیست کو بدید در آن روی یک نظر؟

[...]

جهان ملک خاتون

چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود

ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود

مسکین دل ضعیف من ای نور دیدگان

با درد اشتیاق تو عضوی زبون بود

گفتم مگر شبی بنوازی مرا به لطف

[...]

محتشم کاشانی

حسن تو چند زینت هر انجمن بود

روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود

تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف

شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود

لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود

[...]

سحاب اصفهانی

آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود

هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود

تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود

کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود

شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب

[...]

صفایی جندقی

در شرع رسم رأفت و رحمت بنا نبود

یا بود همان به آل پیمبر روا نبود

باید یکی ز مردم دنیاش بشمرند

گیرم حسین در ره دین پیشوا نبود

از منبع عطاو نوا منع آب چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه