امروز هر نثار که کمتر زجان بود
نه در خور جلالت این آستان بود
گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست
گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود
زیرا که بازگشت روان سوی کالبد
چون بازگشت خواجه سوی اصفهان بود
صدرجهان ، نظام شریعت که در جهان
چون آفتاب دولت او کامران بود
ای شرع پروری که گذشت از جناب تو
اقبال هرکجا که بود ایرمان بود
حکم تو عادتیست که نتوان خلاف آن
مهر تو آتشیست که در مغز جان بود
در معرض تجلّی ابکار خاطرات
خجلت همه نسیب گل و گلستان بود
برداشتست رسم تدنّق ز روزگار
بر جود تو ترازو از آن سرگران بود
در ذهن اگر خرد بنگارد مثال تو
لاشک بجای دست و دلش بحر و کان بود
خصمت چو روغن ارچه بر آب افکند سپر
همچون فتیله بر سرش آتش فشان بود
بهر دعا و خدمت تو چرخ نیزه وار
دایم زبان گشاده و بسته میان بود
ما را حکایت از صدف و بحر می کنند
کلک گهرفشان تو چون در بنان بود
برهان قاطعست در ابطال او حسام
در بندگیت هرکه دو دل چون کمان بود
رای تو بشکل برآورد پیش عقل
زان صبح خیره خند دریده دهان بود
ایّام عمر خصم تو زان روی کوتهست
کز سینه تا دهانش تموز و خزان بود
با جان دشمنان تو دارند نسبتی
در سنگ و آهن آتش ازین رو نهان بود
چشم ستاره از مژه جاروب سازدش
بر هر زمین که از سم اسبت نشان بود
ما از هجوم لشکر احداث ایمنیم
تا حزم کار آگه تو دیده بان بود
ما از وصول راتب ارزاق فارغیم
تا کلک ساق بستۀ تو در زمان بود
از آرزوی مدحت تو اهل فضل را
در سینه همچو لاله دلی پر زبان بود
دیدی نهیب شعله در اجزاء سوخته
خشم تو در معاطف دشمن چنان بود
کردیم دل فدیّ نسیم شمالیت
جانرا بهربها که خری رایگان بود
تنگ آمدست جان عدو در حصار تن
بیرون شوش مگر که بسعی سنان بود
صدرا! زچشم زخمی کافتاد غم مخور
دولت که افت خیز بود جاودان بود
در ضمن هر بلای مدرّج سعادتیست
مغز لطیف تعبیه در استخوان بود
مه چون نهار کرد مشارالیه گشت
زر، کوب یافت ، روی شناسیش از آن بود
داند خرت که غایت جاهست و احتشام
آنرا که پادشاه جهان پاسبان بود
لابد چو آسمانش بباید جهان نوشت
آنرا که تکیه گه ز بر آسمان بود
خورشید را نظر بهمه جانبی رسید
اقبال را گذر به همه آشیان بود
بر زر نه از طریق جفا بند می نهند
گوهر نه بهرخاری در ریسمان بود
شمشیر را ز حبس چه بازار بشکند ؟
آینه را چه عیب ز آینه دان بود؟
در نیزه عقده ها سسب سرفرازیست
از بند نیشکر نه غرض امتحان بود
بر سر و تخته بند چه نقص آورد پدید؟
بر آب سلسله چه زیان چون روان بود؟
باشد که درگرفت نوازند چنگ را
باری نوای او ز خوشی دلستان بود
گل دسته بسته بوسه رباید ز دلبران
با خار همبرست چون در بوستان بود
پایاب بهر را چه مضرّت زلنگرست ؟
یا کعبه را زحلقه چه سود و زیان بود؟
تقیید مصحف از پی تعظیم شأن اوست
تشدید بر حروف نه بهر هوان بود
بر پای باز، بند ملوکست گه گهی
زان جای او همیشه زبر دستشان بود
دیریست تا برابری زر همی کند
آهن از این شرف که ، چو آخر زمان بود
او را چنان بلند شد دست اقتدار
کوپای بوس خواجۀ صاحب قرآن بود
بی سایۀ رکاب تو احوال بندگان
محتاج شرح نیست که خود برچه سان بود
آنجا که آفتاب شریعت گرفته شد
تاریکی جهان همه تأثیر آن بود
در حضرتت که راحت جانهاست خلق را
از محنت گذشته فغان این زمان بود
کان آهنی کز آتش سوزنده تاب خورد
آن لحظه کاندر آب شود با فغان بود
دست سپهر پیر چه کارست بر شکست
جایی که پایمردی بخت جوان بود
صیت تو بس مسافر و حکم تو بس روان
تو همچو قطب باش که بر یک مکان بود
تا ساز خوب رویان در صفّ دلبری
گیسو و ابروان ، چو کند و کمان بود
جاوید زی که با تو برون کرد از دماغ
آن سرکشی که عادت و رسم جهان بود
در ظلّ پادشاه شریعت بکام دل
بررغم آنکه دشمن این خاندان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شامل اشعاری است که به تمجید و ستایش از یک پادشاه و مقام جلالی او پرداخته است. شاعر به ویژگیهای عظمت و شرافت این شخصیت اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که صفات او در عالم چون خورشید روشن است. او همچنین بیان میکند که فرمان و حکمت پادشاه بر پایه عدالت است و نیکوکاری او به همه جا سرایت کرده است. در ادامه، شاعر به بسیاری از ویژگیهای برجسته این پادشاه اشاره کرده و او را به عنوان پناهگاهی برای مردم و حافظ شریعت معرفی میکند. در نهایت، او فراز و نشیبهای زندگی را به تصویر میکشد و از قدرت و شکوه پادشاهی که در اوج اقتدار است، یاد میکند.
هوش مصنوعی: امروز هر نوع فدایی که کمتر از جانم باشد، شایسته عظمت این مکان نیست.
هوش مصنوعی: میتوانم بگویم که این موضوع نشان دهنده کرامت و بزرگی است، چون مانند خورشید که روشنیاش واضح و آشکار است. همچنین میتوانم بگویم که این یک روز قیامت است، زیرا نشانههایش برای همگان روشن است.
هوش مصنوعی: زیرا روح مانند بازگشت یک خواجه به اصفهان به کالبد باز میگردد.
هوش مصنوعی: سرآمد جهان، نظام شریعت که در دنیا مانند آفتاب، حکومتش موفق و پیروز بود.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دست تو دین و مذهب پرورش یافته است، هر جا که بروی یا به هر سرنوشتی برسی، ایمان و اعتقاد در آنجا حضور دارد.
هوش مصنوعی: حکم تو به گونهای است که نمیتوان بر آن مخالفت کرد. محبت تو همچون آتش محسوسی است که در عمق وجود آدمی جاری است.
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و تازگی یادها و خاطرات بینظیر، همه چیز با شرم و حیای خود همچون گل و باغ گل به اشتراک گذاشته شده بود.
هوش مصنوعی: روزگار به طور طبیعی دچار تغییر و نوسان است و این وضعیت باعث شده که ثروت و جود تو را به گونهای حس کنیم که گویی در ترازوی زندگی، وزن آن از جانب تو بیشتر از آنچه که هست، به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر در ذهن کسی خرد و فکر عمیق شکل بگیرد، بدون تردید به جای اینکه فقط به دست و دلش فکر کند، به عمق دریا و معادن و ثروتهای بیپایان توجه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند روغن که بر آب میافتد، خود را محافظت کند، اما همچنان مانند فتیلهای خواهد بود که آتش بهجانش میزند.
هوش مصنوعی: درخواستها و زیارتهای تو باعث شده است که زمان به طرز عجیبی در حال گردش باشد، گویی همیشه در حال سخن گفتن و سکوت کردن است.
هوش مصنوعی: ما را به داستان صدف و دریا میبرند، وقتی که تو توانگری و زیبایی های خود را در انگشتان خود داری.
هوش مصنوعی: برهان محکمی وجود دارد که نشان میدهد او بیمعناست. همچنین، هر کسی که در عشق دو دل و دوگانه باشد، همانند کمانی است که نمیتواند به درستی پرتاب شود.
هوش مصنوعی: درتو عقل به شکلی خاص متجلی میشود و به خاطر روشنایی صبح، با شگفتی و خوشحالی میخندد و سخن میگوید.
هوش مصنوعی: روزهای عمر تو به خاطر زیباییات کوتاه است، چرا که هرچه به سینهات نزدیکتر میشود، تابستان و پاییز آن را سرد میکند.
هوش مصنوعی: دشمنان تو با سنگ و آهن، یعنی با سلاح و ابزار جنگی، پیوندی دارند. به خاطر همین، آتش به حالت پنهان و نهان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: چشم ستاره با مژهاش زمین را تمیز میکند، در هر جایی که نشانی از سم اسبت وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما از تهدید و خطرات مصون هستیم چون تو با دقت و هوشیاری مراقب اوضاع هستی.
هوش مصنوعی: ما از دریافت روزی و تامین معیشت بینیازیم، چون قلم تو در زمان بتواند خلق کند.
هوش مصنوعی: آرزوهای تو باعث شده که اهل فضل و علم، مانند لالهای با دل پرگفته و پرزبان، در دلهایشان شوق و عشق به تو را احساس کنند.
هوش مصنوعی: دیدی که چگونه خشم تو مانند شعلهای در اجزای سوخته ظاهر میشود و در مقابل دشمنان، اثرش را به وضوح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در دل خود فدای نسیم دلانگیز تو کردهام، زیرا جانم به ارزش تو نزد من ارزانی است که این جان مانند مالی است که بیهیچ هزینهای به دست آمده.
هوش مصنوعی: جان دشمن در چهارچوب بدنش به تنگ آمده، چه خوب است که تیر بر کمان باشد تا بتواند خود را آزاد کند.
هوش مصنوعی: ای صدرا! نگران دلخالی ات از غم نباش. این حالت زودگذر است و به زودی به حالت خوشی برمیگردی؛ چون بهار و زندگی همیشه در نوسان است.
هوش مصنوعی: هر سختی و مشکلی که در زندگی پیش میآید، در واقع راهی برای رسیدن به سعادت است. مانند این که مغز نرم و لطیف، درون استخوان سختی قرار دارد و به این ترتیب، میتوان به عمق معنی و حکمت هر چالشی پی برد.
هوش مصنوعی: ماه زمانی که مانند صبح روشن و تابناک شد، چهرهاش به رنگ طلا درآمد و از آن لحظه به بعد شناخته شد.
هوش مصنوعی: خر هم میداند که نهایت قدرت و بزرگی به چه اندازه است، آن هم برای کسی که پادشاه جهان را محافظت میکند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وقتی آسمان به وجود آمده و تغییر کرده، باید دنیای جدیدی را نوشت. این جمله به شخصی اشاره دارد که تکیهگاه و جایگاهش در بالای آسمان است، و به نوعی نشاندهندهی عظمت و جایگاه والای اوست.
هوش مصنوعی: خورشید به همه طرف ها نگاهی انداخت و شانس و اقبال به تمام خانه ها و پناهگاه ها سر زد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که طلا و جواهرات ارزش خود را از طریق سختی و ظلم به دست نمیآورند، بلکه مانند مروارید که به شاخهای آویزان است، ارزش واقعیشان در ذات خود نهفته است. به عبارت دیگر، ارزش و زیبایی واقعی اشیاء به جایگاه و شرایط خاصی که در آن قرار دارند، وابسته نیست.
هوش مصنوعی: شمشیر وقتی در قفس باشد، چگونه میتواند به میدان بیاید و به کار آید؟ همچنین، آیا میتوان عیبی به آینه گرفت در حالی که خود آینه فقط تصویر را نشان میدهد؟
هوش مصنوعی: در نیزه، نمادهای وقار و شرف نهفته است و این جایگاه از دشواریها و مشکلات زندگی به دست نیامده است، بلکه هدف از آن آزمایش و سنجش نیست.
هوش مصنوعی: کاشی و تخته اگرچه زنجیر شوند، نمیتوانند به انسان آسیب برسانند. همانطور که جریان آب، به چیزی لطمه نمیزند وقتی که در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: امیدوارم که صدای چنگ به خوبی نواخته شود، زیرا آهنگ او از شادی دل من منبعث میشود.
هوش مصنوعی: گل وقتی دستهدار میشود، بوسهها را از دلبران ایستادگی میکند، با این حال با خار هم درمیآمیزد، چون در باغ وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی پرسش مطرح میشود که چرا برای چیزی همچون پایاب (محل جمعآوری آب) یا کعبه (مکان مقدس) باید نگران آسیبها یا مزایای خاصی باشیم. به عبارت دیگر، اهمیت یا تأثیر این مکانها بر زندگی و احساسات انسانها ممکن است نسبت به اصول بزرگتر و مفهومهای دیگر کمتر باشد. این گونه سوالات به بررسی عمق معانی و ارزشها در زندگی میپردازند.
هوش مصنوعی: تحریم و احترام به قرآن به خاطر بزرگداشت مقام اوست و تأکید بر حروف به خاطر اهمیت و ارزش آن است، نه به خاطر بیارزشی.
هوش مصنوعی: به پاهای باز، نشانهای از سلطنت تو وجود دارد و به طور مداوم، از آن مکان، در دسترس آنها بودی.
هوش مصنوعی: مدتی است که طلا و آهن در ارزش و برابری هم سطح شدهاند، زیرا در پایان زمان، هر چیزی به نوعی به یکدیگر نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: او به قدری قدرتمند و با شکوه شد که دستش به اندازهای بلند بود که توانست پاهای کسی را که قرآندار بود، ببوسد.
هوش مصنوعی: بدون حمایت و همراهی تو، وضعیت بندگان نیازمند را نمیتوان توضیح داد، زیرا خودشان در چه حالی هستند.
هوش مصنوعی: در جایی که نور الهی و راهنمایی دینی از بین برود، تاریکی و مشکلات در دنیا به وجود میآید و این نتیجهاش تأثیراتی است که از فقدان آن نور به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در حضور تو که آرامش جانهاست، مردم از رنجهای گذشته به شدت ناله میکنند.
هوش مصنوعی: آهنی که از آتش داغ تاب میخورد، در لحظهای که به آب میافتد، با صدای شیون و ناله همراه میشود.
هوش مصنوعی: سرنوشت قدیمی چه تاثیری دارد بر جایی که اراده و تلاش جوانی در آن حضور دارد؟
هوش مصنوعی: نام و آوازه تو بر هر سفر و حرکت جاری است. مانند قطبنما باش که ثابت و در یک نقطه قرار دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبارویان با گیسو و ابروان دلبرانه خود در صف هستند، ساز خوشصدای عشق آنان مانند کمان و تیر است که دل را نشانه میگیرد.
هوش مصنوعی: جاوید! تو به بیرون رفتی و از خودت سرکشی نشان دادی که این کار خلاف عادت و رسم دنیا بود.
هوش مصنوعی: در سایه سلطنت قوانین شریعت، هرچند که دشمن این خاندان بود، دلش به آنچه میخواست میرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
[...]
پاینده باد دولت تو تا جهان بود
چونانکه آنچه خواهی از بخت آن بود
یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود
از وی وفا مجوی که نامهربان بود
زانجا که هست خنده گل بلبل خراب
بر حق بود که عاشق روی چنان بود
ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید
[...]
کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود
چیزی طلب که زندگی جان بآن بود
هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار
تا در زمین جسم تو آب روان بود
آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا
[...]
کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود
بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود
بر درد هرکسی ز لب تو دوا برند
بر درد این غریب ستمکش چرا نبود
جان در وفا و مهر تو دادیم مردوار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.