گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود

ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود

مسکین دل ضعیف من ای نور دیدگان

با درد اشتیاق تو عضوی زبون بود

گفتم مگر شبی بنوازی مرا به لطف

نگذاردم که بخت بدم رهنمون بود

گشتم یقین و طالع خویش آزموده ام

بختم همیشه چون سر زلفت نگون بود

مویی شد از خیال رخت تن ز روز هجر

کاهی شود اگرچه کُه بیستون بود

بگذار کاین دلم ز فراقت حزین شود

چون از زبان من به تو صد آفرین بود

چون قامتت بگو سخنی راست، کج مگو

تا کی قدم ز بار فراقت چو نون بود

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل

الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

در چشم همّت تو بمیزان اعتبار

گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت

[...]

امیرخسرو دهلوی

زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نبود

و آزار دوستانت برین گونه خو نبود

پیوسته عادت تو چنین بود در بدی

یا خود همیشه عادت خوبان نکو نبود

آن کیست کو بدید در آن روی یک نظر؟

[...]

محتشم کاشانی

حسن تو چند زینت هر انجمن بود

روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود

تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف

شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود

لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود

[...]

سحاب اصفهانی

آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود

هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود

تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود

کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود

شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب

[...]

صفایی جندقی

در شرع رسم رأفت و رحمت بنا نبود

یا بود همان به آل پیمبر روا نبود

باید یکی ز مردم دنیاش بشمرند

گیرم حسین در ره دین پیشوا نبود

از منبع عطاو نوا منع آب چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه