چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود
ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود
مسکین دل ضعیف من ای نور دیدگان
با درد اشتیاق تو عضوی زبون بود
گفتم مگر شبی بنوازی مرا به لطف
نگذاردم که بخت بدم رهنمون بود
گشتم یقین و طالع خویش آزموده ام
بختم همیشه چون سر زلفت نگون بود
مویی شد از خیال رخت تن ز روز هجر
کاهی شود اگرچه کُه بیستون بود
بگذار کاین دلم ز فراقت حزین شود
چون از زبان من به تو صد آفرین بود
چون قامتت بگو سخنی راست، کج مگو
تا کی قدم ز بار فراقت چو نون بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و حسرتی که به خاطر دوری معشوقش دارد، سخن میگوید. او به یاد لحظات شیرین و خوشیهایی که با معشوق داشته است، میافتد و آرزو میکند که کاش معشوق لحظهای به او محبت کند. دل شاعر به شدت تحت فشار وابستگی و انتظار است و او برای بازگشت معشوق خود ابراز ناامیدی میکند. شاعر همچنین به زیباییهای معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که سخنی راست بگوید و از وابستگیاش حرف نزند. در کل، شعر بیانگر عمق احساسات عاشقانه و دشواریهای ناشی از دوری است.
هوش مصنوعی: وقتی که به یاد جدایت هستم، چشمانم پر از اشک و غم است. اگر فقط برای لحظهای به من محبت کنی، حال من چگونه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: دل ضعيف و بیپناه من، ای روشنی چشمانم، به خاطر درد شوق تو، به حالتی ناتوان و بیدفاع درآمده است.
هوش مصنوعی: گفتم شاید شبی با مهربانی دلم را شاد کنی، اما بدشانسیام به من راهنمایی نکرد.
هوش مصنوعی: من به یقین رسیدهام و وضعیت آیندهام را بررسی کردهام، اما همواره سرنوشتم مانند موهای تو در هم و بینظم است.
هوش مصنوعی: موی من به خاطر یاد تو سفید شده و بدنم از دوریات ضعیف گشته، حتی اگر چه کوه بیستون محکم و استوار باشد.
هوش مصنوعی: بگذار دلم به خاطر دوریات غمگین شود، زیرا همواره از زبانم تو را ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که قامت تو زیبا و رعایت شده است، سخنی راست و صادقانه بگو و دروغ نگو. تا کی باید مانند نونی باشد که عذاب جدایی تو را تحمل کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل
الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود
در چشم همّت تو بمیزان اعتبار
گوی زمین موازن پرّ مگس نبود
گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت
[...]
زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نبود
و آزار دوستانت برین گونه خو نبود
پیوسته عادت تو چنین بود در بدی
یا خود همیشه عادت خوبان نکو نبود
آن کیست کو بدید در آن روی یک نظر؟
[...]
حسن تو چند زینت هر انجمن بود
روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف
شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود
[...]
آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود
هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود
تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود
کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود
شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب
[...]
در شرع رسم رأفت و رحمت بنا نبود
یا بود همان به آل پیمبر روا نبود
باید یکی ز مردم دنیاش بشمرند
گیرم حسین در ره دین پیشوا نبود
از منبع عطاو نوا منع آب چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.