حسن تو چند زینت هر انجمن بود
روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف
شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود
لطفی به من نمای که مخصوص من بود
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی
جان هزار دل شده در یک بدن بود
من سینهچاک و پیش تو بی درد در حساب
آن چاکهای سینه که در پیرهن بود
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او
راضی شدم که با همهکس در سخن بود
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام
مردن هزار بار به از زیستن بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و میگوید که وجود او زینتبخش هر جمعی است. او همچنین به معشوقهاش میگوید که نباید به دیگران نگاه کند و در نظر خود فقط بر او تمرکز کند. شاعر ابراز میکند که محبت و لطف او باید مخصوص خودش باشد و تا کی باید در اثر این عشق تحمل کند. او در مییابد که علاقهاش به محبوبش باعث شده تا درد و رنجهایش نادیده گرفته شود و زندگیاش تحت تاثیر این عشق قرار گیرد. این شعر در نهایت به این نکته میرسد که اگر زندگی به این شکل ادامه یابد، مردن بهتر از زیستن است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو چه اندازه در میان مردم جلوهگر است، چهرهٔ تو همچون آینهای است که زیبایی مردان و زنان را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چشم خود را به دیگری نینداز که این کار ناپسند است، چرا که ممکن است زیبایی و خاصیتهای خاص تو را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: لطفی که به دیگران میفرمایی متعلق به خودشان است و تنها برای آنهاست. لطفی به من نشان بده که ویژه و منحصر به فرد برای من باشد.
هوش مصنوعی: ای عشق من، تو به سان جان من در کنار رقیب باقی ماندهای، تا کی باید این حال را تحمل کنم که قلبهای زیادی در یک جسم خلاصه شده است؟
هوش مصنوعی: من با دل شاد و بدون نگرانی پیش تو هستم، در حالی که زخمهایی که بر دلم هست، مانند چاکهای پیراهنم به شمار میآید.
هوش مصنوعی: من راضی شدم که داستان او را با دیگران بگویم، تا کسی غیر از خودیها نتواند به آن آگاه شود.
هوش مصنوعی: اگر زمان به این شکل بگذرد، محتشم، مدام مردن هزار بار بهتر از زندهماندن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل
الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود
در چشم همّت تو بمیزان اعتبار
گوی زمین موازن پرّ مگس نبود
گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت
[...]
زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نبود
و آزار دوستانت برین گونه خو نبود
پیوسته عادت تو چنین بود در بدی
یا خود همیشه عادت خوبان نکو نبود
آن کیست کو بدید در آن روی یک نظر؟
[...]
چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود
ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود
مسکین دل ضعیف من ای نور دیدگان
با درد اشتیاق تو عضوی زبون بود
گفتم مگر شبی بنوازی مرا به لطف
[...]
آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود
هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود
تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود
کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود
شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب
[...]
در شرع رسم رأفت و رحمت بنا نبود
یا بود همان به آل پیمبر روا نبود
باید یکی ز مردم دنیاش بشمرند
گیرم حسین در ره دین پیشوا نبود
از منبع عطاو نوا منع آب چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.