گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نبود

و آزار دوستانت برین گونه خو نبود

پیوسته عادت تو چنین بود در بدی

یا خود همیشه عادت خوبان نکو نبود

آن کیست کو بدید در آن روی یک نظر؟

وانگاه تا بزیست در آن آرزو نبود

لاغر تن مرا ز خم زلف وارهان

انگار کت به زلف یکی تار مو نبود

دل را فسانه تو ز ره برد، ورنه هیچ

دیوانه مرا سر این گفتگو نبود

آخر بر آب چشم منت نیز دل بسوخت

گیرم که خود مرا به درت آبرو نبود

ای دل، سپاس دار که گر دوست جور کرد

از بخت نامساعد من بود، از او نبود

مشکم ز زلف غیر چه آوردی، ای صبا؟

در کوی آن نگار مگر خاک کو نبود

خسرو به دزد خو کن و با بی دلی بساز

گر گویمت که دل به کجا رفت، گو «نبود»

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل

الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

در چشم همّت تو بمیزان اعتبار

گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت

[...]

جهان ملک خاتون

چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود

ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود

مسکین دل ضعیف من ای نور دیدگان

با درد اشتیاق تو عضوی زبون بود

گفتم مگر شبی بنوازی مرا به لطف

[...]

محتشم کاشانی

حسن تو چند زینت هر انجمن بود

روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود

تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف

شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود

لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود

[...]

سحاب اصفهانی

آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود

هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود

تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود

کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود

شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب

[...]

صفایی جندقی

در شرع رسم رأفت و رحمت بنا نبود

یا بود همان به آل پیمبر روا نبود

باید یکی ز مردم دنیاش بشمرند

گیرم حسین در ره دین پیشوا نبود

از منبع عطاو نوا منع آب چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه