گنجور

حاشیه‌ها

امیر رحیمی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع » بخش ۳ - به سمع انوشیروان رساندن ذکر کلیله و دمنه را:

به سمع « اعلی» در نسخه خطی گنجور آمده در خط اول

 

محمد علی کبیری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:

درود بر روان پاک حضرت حافظ واقعا کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب و نخواهد گشاد

چقدر زیبا حلقه زهاد را  در مورد حلقه میکده بکار برده

حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم

خازن میکده فردا نکند در بازم   

 انصافا حافظ با فاصله بسیار در صدر غزلیات ایستاده

البته به نظر من مثنوی معنوی مولانا نیز از نظر درک و معنا لا اقل با فاصله هزار سال از تاریخ فعلی ایستاده

دکتر صحافیان در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

جان در شراره جاودان عشق گداخته شد، که کار دل یکسره شود( از قبض و بسط بیرون آید و وصال جاودانه را دریابد)ولی نشد.هرچند در این آرزوی ناممکن سوختیم.( عشق به حق در برابر یگانگی و متفرد بودن ذاتش. در مناجات شعبانیه نیز آمده: تمنایی که عمرم را در پی‌اش نابود کردم)
۲- با فریب و ناز گفت: یک شب سوگلی مجلس جشن و سرورت خواهم شد، با نهایت شوق کمترین غلامش شدم ولی نشد.
۳- پس از آن پیغام داد که با رندان همنشین می‌شوم، در رندی و دردنوشی شهره شدم و دیدار میسر نشد.
۴- طپش‌های کبوتر دل به‌جاست، که دلهره به دام افتادن دارد اما دام زلف و زیبایی‌اش نصیب نشد.( این بیت در خانلری نیست)
۵- در آرزوی بوسیدن آن لبهای یاقوتی، چون جام شراب، دلخون شدم ولی نشد( خانلری: در آن هوس)
۶- در وادی عشق، بدون راهبر قدم نگذار، که من به تنهایی صدبار کوشیدم و نشد.
۷- افسوس و درد! در جستجوی رموز دیدارش که گنج پربهای من است، از غم در جهان یکسره ویران شدم ولی نشد.
۸- و صد افسوس! که در جستن گنج حضورش، بسیار به پیش مدعیان بزرگ سلوک رفتم، ولی نشد.
۹- برای وصالش چاره‌جویی بی‌شمار کردم ولی نگارم پیوسته گریزنده بود و نشد(خانلری: از سر مکر)
-این شعر نومیدانه‌ترین شعر حافظ از نظر امکان وصل است، حافظ در هر حالی واجد و واصل نیست، بلکه پیوسته میان قبض و بسط در حال آمد و شد بوده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

حبیب شاکر در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:

سلام بر یاران همراه 

«ایام زمانه از کسی دارد ننگ»

کو بر سر مال با همه دارد جنگ 

نی شرم زخالق بودش نی از خلق 

غافل ز نکیر و منکر و گوری تنگ 

سپاس از همه عزیزان

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة:

9- چندان که میان آشنایی و عاشقی است هم چندان میان جنات و نهر و میان عند ملیک مقتدر است، هر کس را بقدر همت و اندازه معرفت خویش.

***

[یزدانپناه عسکری]

فرا خوان نور خالق و مقام صِبْغَةَ اللَّهِ  به اشاره و صدق

صدق وضوح  و تمرکز و خواست انسان در مقام  صِبْغَةَ اللَّهِ در معبد صدق  است.

هنگامه ی است که انسان در درون خود با خودش درگیری ندارد و این عدم درگیری در عمل به صورتِ صدق منعکس می شود . یعنی یک مورد را واضح از الله تعالی می خواهیم . نمی دانم، شاید، اگر، کدام بهتراست، ... ندارد. صدق جزئی از رنگ بی رنگی و قصد نرمش ناپذیر است ، جایی است که انسان از خاصیت خواسته خود مطمئن است ، یعنی با خودش صادق است.

القمر : 55 - فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر

البقرة : 138-  صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون‏

8:249

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۸:

3- ز رسم معبد دل غافلی‌ کز اهل حضور

***

[صائب تبریزی]

 ترا چون خرده بینان نیست در دل نور آگاهی - وگرنه مرکز اینجا بیش از پرگار می رقصد

[یزدانپناه عسکری]

معبد دل

پرگار به همت و قصدیت انسان در معبد دل می رقصد.

هدایت تقویت شده و هدفمندِ نور آگاهی دل و انرژی آزاد شده در همسویی ادراک. صِبْغَةَ اللَّهِ

البقرة : 138 - صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏

المؤمنون : 20 - وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلین‏

____________

الکافرون : 3 - وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

الکافرون : 5 - وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد

التوبة : 112 - التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ‏

المؤمنون : 47 - فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ‏

کامران هیچ در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

خیام فیلسوفی ضد دین بوده 

واکر رسالات خود را با شعائر مذهبی آغاز کرده 

مجبور بوده تقیه کند 

افکار اصلی خیام در چهار پاره های اوست نه در رسالاتش

Jafar Jami در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۴ - خون ناحق‌!:

به نظر می اید بیت سوم ساخته و پرداخته تخیل بهار نیست خصوصا با عنایت به بیت دوم لیکن اثری از ان در گذشته در دستم نیست ممنون میشم اگر کسی  توضیحی بدهد

H Hj در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

در حق عراقی کم لطفی شده نسبت به سایر شعرا...

سرایش چنین شعر آهنگینی و گفتار روانی و ابیات محول الحالی رو سال هاست غیر از مولانا در کسی ندیده بودم. اوهوم. در حق عراقی کم لطفی شده برای نمایانگری اش به همه نسبت به سایر شعرا...

امین در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۳ - در صفت عشق مجنون:

شاهکار حکیم نظامی

واقعا لذت بردم

بیت ۲۵ و ۲۶ تضاد معنوی بین آب و آتش!!!!

 

و همچنین ابیات ۴۹ تا ۶۶ که مصرع نخست را با لیلی شروع کرده و مصرع دوم را با مجنون

من رو یاد مناظره خسرو و فرهاد می‌اندازه که مصرع نخست رو با کلام خسرو و مصرع دوم رو با پاسخ فرهاد پیش میبرد...

درود بر روان پاک گنجور گنجه

پویا خانی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۱:

در ثنای قمرالملوک وزیری است.

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت:

34- مرغ و ماهی داند آن ابهام را

***

مرگ به ما اطلاع می دهد که دنیا ابهامی پیمایش ناپذیر است (1)

[سهراب سپهری] (2)

گاهِ مجهولی میان تابشِ بِـــه ها شنا می کرد.

برمحیط رونق نارنج ها خط مماسی بود.

[یزدانپناه عسکری]

 ابهام شاعر در مواجهه با به.

همشهریان آن قدر بی توجه بودند، به عمق ابهام نارنج پِیْ نمی بردند و بطور سطحی از کنار آن می گذشتند.

__________

1- Tales of Power , Writer: Carlos Castaneda , Published in: 1974

2 – هشت کتاب

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۹ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

چون نقشِ غم ز دور ببینی شراب خواه!  / تشخیص کرده ایم و مداوا مقرّر است!

در اینجا حافظ غم را به یک دشمن یا تهدید جدی تشبیه کرده  که با دیدن سایه و نقش آن باید برای مقابله با آن آماده شد, حتی نباید به آن  اجازه داد تا نزدیک و نزدیکتر شده و در روح و جسمِ ما رسوخ کند.

حال چه سلاحی باید برداریم برای مقابله با غم?  شراب خواه! یعنی باید با سلاحِ شادی به مبارزه با غمی که هنوز تنها نقشِ آن از دور پیدا شده , بپردازیم.

شراب مجازا در ادبیاتِ ما شادی و شادمانی کردن است! حال این شادی برای هرکسی بر اساس  جغرافیا, زمان, سن, اعتقادات, خانواده, فهم و شعور و... متفاوت است!

اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد  / من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم!

یک نکته جالبِ توجه در مورد کلمه "غم" از شادروان ذبیح الله منصوری اینکه "غم" معرب یا عربی شده یِ کلمه یِ "گَم" بوده که ایرانیانِ باستان تپه هایی  را که برایِ رها کردن اجسادِ مردگانِ خود استفاده می کردند را نام می نهادند. آنها اعتقاد داشتند که نباید حتی هیچ نقطه ای از زمین آلوده به حزن و اندوه باشد لذا داشتن گورستان منافی این اعتقاد بود و برای همین از داشتن قبر و قبرستان پرهیز می کردند.

جالب است بدانید که همزمان مردم مصر برعکس عمل می کردند یعنی در طولِ عمرِ خود پس انداز  می کردند تا بعد از مرگ, اجساد آنها مومیایی شده و در شهرِ اموات یا مردگان که کنار شهرشان بود دفن شوند تا همیشه زنده بمانند!

فکّه> میسان> عراق {۲۵ ماهِ مِی ۲۰۲۳}

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱:

4- ریخت از ابر تجلی روی تو باران نور - خانه چشم و دلم را ساخت بام و در سفید

[یزدانپناه عسکری]

باران انوار اثیری فیوضات الهی زیر بنای ادراک جهان پیرامون .

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۷۲ - ۲۲ - النوبة الثالثة:

5- هر که از رنگِ رنگ آمیزان پاک است بصبغة اللَّه رنگین است.

[قرآن کریم]

البقرة : 138 - صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏

المؤمنون : 20 - وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلین‏

[مولانا]

رنگ بی‌رنگی است از رخسار عاشق آن صفا - آن وفا و آن صفا و لطف خوش رخسار کو

***

پرنده پنج خصلت داشت . نخستین ، اوج در پرواز، سپس ، پرواز بی همتا. سه دیگر ، به منقارش هدف گیرد فراز کهکشان ها را، چهارم ، رنگ بی رنگی و در پایان، نوایش همچنان نجوا (1)

______

(1) - San Juan de la Cruz Dichos de Luz y Amor

تنظیم شعر به فارسی از آقای حمید مصدق

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۱:

5 - ترا چون خرده بینان نیست در دل نور آگاهی - وگرنه مرکز اینجا بیش از پرگار می رقصد

[یزدانپناه عسکری]

پرگار به همت و قصدیت انسان می رقصد.

هدایت تقویت شده و هدفمندِ نور آگاهی دل و انرژی آزاد شده در همسویی ادراک. صِبْغَةَ اللَّهِ

البقرة : 138 - صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ‏

المؤمنون : 20 - وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلین‏

[بیدل دهلوی]

چه غافلی ‌که ز من نام دوست می‌پرسی -

سراغ او هم از آنکس‌ که اوست می‌پرسی 

چه ممکن‌ست رسیدن به فهم یکتایی -

چنین‌که مسئلهٔ مغز و پوست می‌پرسی 

ز رسم معبد دل غافلی‌ کز اهل حضور -

تیمم آب چه عالم وضوست می‌پرسی 

 

_____________________________

الکافرون : 3 - وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ

الکافرون : 5 - وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد

التوبة : 112 - التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ‏

المؤمنون : 47 - فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ‏

برگ بی برگی در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:

من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟

غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد

بنظر میرسد غزل در پاسخ به سطحی نگرانِ جامعه آن روزِ حافظ است که وی را شرابخوار می خواندند ، البته امروزه نیز چنین پنداری از سویِ دو گروه مطرح می شود، یک گروه آنان که زبانِ حافظ را نشناخته و تصوری از کنایه و استعاره هایِ خاصِ او ندارند و بعضاً که بر بزرگیِ او واقفند چنین نمادهایی را مُجَّوِزی برای لذت هایِ زودگذرِ باده نوشیِ خود می دانند، و گروهِ دیگر دلواپسانی هستند که معانی را دریافته اند اما اندیشه هایِ نابِ حافظ را بر نتابیده و بر طبلِ احکام و شریعت کوبیده، دین را همین پوسته ظاهری می‌پندارند، پس‌ بمنظورِ حافظ (عشق) زدایی و انکارِ حقیقتِ دین که عاشقی ست به زعمِ خود حافظ را در زُمره فاسقان و شرابخواران  معرفی می کنند تا ترویجِ تفکرات و خرافاتِ چندین هزار ساله خود را موجه و به حق جلوه داده، پیروانِ خود را گوش و چشم بسته از جامهایِ شرابِ عشق بازداشته، در مسیری قهقرایی تا ناکجا آبادهایِ نفرت همچون کمربندِ انتحاری و جامهایِ اسید سوق دهند. پس‌حافظ در پاسخ به هر دو گروه می فرماید حافظ و انکارِ شراب؟ این چه حکایتِ غریبی ست و بلادرنگ در مصراع دوم لزومِ داشتنِ عقل و شایستگی برای پذیرش و نوشیدنِ شرابِ عشق را گوشزد می کند تا خطِ بطلانی بر ذهنیتِ مسمومی کشد که یا معنیِ شراب را نمی داند و یا مغرض است، نوشیدنِ شرابهایِ مجازی و انگوری نیازمندِ کفایت و شایستگی نیست و البته که عقلِ زندگی نیز نه تنها توصیه به چنین کاری نمی کند، بلکه بدلیلِ زایل شدنِ عقل در پیِ این باد نوشی که غالبن نیز افراطی ست ، بازدارنده است، یعنی اگر انسان تعقل ورزد باده نوشیِ انگوری را کاری بیهوده و در جهتِ برآورده شدنِ امیالِ ذهنی خود می داند که تنها برای مدتی کوتاه و زودگذر می تواند مرهمی بر زخم و دردهایِ بیشمارش باشد.

تا به غایت رهِ میخانه نمی دانستم

ور نه مستوریِ ما تا به چه غایت باشد؟

غایت در چند معنی آمده است،‌ ازجمله نهایت و اندازهٔ چیزی، مقصد و مقصود، و تا به غایت بنا بر توضیحِ دوستان یعنی تا اکنون، در مصراع دوم غایت در معنایِ منظور و مقصود ِآمده است ضمنِ اینکه ایهام به معنایِ حد و اندازه هم دارد، و مستوری یعنی پوشاندن یا پنهان کاری، پس‌حافظ در ادامهٔ بیتِ قبل می فرماید اتفاقاََ به دلیلِ عقل و کفایتی که داشته است (احتمالن) در قیل و قال های درس هرگاه توفیقی دست می داد در جستجویِ راهِ میخانه بر می آمد و تا به اکنون راهِ میخانه را نمی دانست و از آن آگاهی نداشت وگر نه لزومی به پنهان کاری و مستوری نبود و انکارِ شراب نمی کرد، یعنی فاش می گفت که می خواری و مستی پیشه و کارِ اصلیِ اوست، پس اکنون که راهِ میخانهٔ عشق را می داند به چه غایت یا منظوری و تا به کِی نباید این باده نوشی را به همگان اظهار کند؟

زاهد و عُجب و نماز و من و مستی و نیاز

تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

عُجب یعنی تکبر و نازیدن به چیزی، و زاهد نسبت به نماز و عباداتِ سطحیِ خود چنین می کند و با عُجب از اینگونه کارهایِ ذهنی طلبِ سعادتمندی اُخروی دارد ، اما حافظ یا عاشقی که شایستگی راه بردن به میخانه را بدست آورده، مستی و نیازمندیِ محض به حضرتِ معشوق را پیشه خود قرار می دهد، پس خطاب به حضرتِ دوست قضاوت را به عهده او می گذارد که در این میان عنایت و توجهش با کدامین خواهد بود، با زاهدی که بدلیلِ عباداتش خود را مستغنی و دارایِ کوله باری مطمئن می داند و یا با عاشقی که نسبت به عقلِ جسمانیِ خود مست شده و خود را سراپا نیازمند به او می داند، البته که پاسخ روشن است و هم او که به غایت و مقدراتِ خود راهِ میکده را می‌نماید، لطف و عنایتش شاملِ این مستی و نیازمندی که تنها در این میخانه بدست می آید نیز می گردد. 

زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است

عشق کاری ست که موقوفِ هدایت باشد

رندی از نگاهِ حافظ تعریفی گسترده دارد که به اختصار می توان آنرا زیرکی و چالاکی در راهِ معنویت از طریقِ عاشقی عنوان نمود که راهی ست میان بُر و نتیجه بخش، اما زاهد از راهیابی به این راه، یعنی رندی معذور و درواقع از آن محروم است و حافظ در ادامه بیت قبل می‌فرماید کارِ عاشقی و رندی کاری ست که موقوف و مرهونِ هدایتِ الهی ست، یعنی بسته به لطف و عنایتِ حضرتِ دوست است که مشیتش بر هدایتِ انسانی عاشق قرار گیرد و آنگاه است که او می‌تواند توفیقِ راهیابی به رندی و عاشقی را بدست آورد.

من که شب ها رهِ تقوا زده ام با دف و چنگ

این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟

 راهِ تقوا را زدن یعنی جلوگیری از ورودِ پرهیزگاری به ذهن به گونه ای که انسان زاهد مآبانه خود را از مواهب و نعمتهای موجَّهِ عقلانی در این جهان محروم کند و این کار ممکن نیست مگر بوسیله دف و چنگ که نوا و ریتمِ شادی بخشِ زندگی ست که در شبِ تاریکِ ذهن به کمکِ رندِ عاشق آمده و راهِ این تقوا را می‌زند، یعنی مانعی می گردد برایِ طلبِ سعادتمندی از تقوایِ ذکر شده، حافظ در مصراع دوم می‌فرماید او که شبهای بسیاری به این کارِ مبادرت ورزیده و مانعِ ادامه راهِ چنین تقوایِ ذهنی شده است اکنون بارِ دیگر سرِ ذهنیِ خود را به راه و خانه اول باز گرداند چه حکایت و داستانی ست؟ حافظ که در جایی دیگر در تعریفِ رندی می فرماید: "فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم/ وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست " پس در اینجا نیز راهِ پرهیزگاریِ حقیقی را نمی زند بلکه تقوایِ توهمیِ ریاکارانه و زاهدانه موردِ نظرِ است که به امیدِ پاداش و نعمتهای مضاعفِ موعود در بهشت انجام می‌ پذیرد و حافظ راهِ چنین تقوایی را می‌ زند.

بنده پیرِ مغانم که ز جهلم برهاند

پیرِ ما هرچه کند عینِ عنایت باشد

پیرِ مغان در اینجا انسانِ کامل و یا رمزِ خداوند است که پیر و قدیم است و هم اوست که با لطف و عنایت و هدایتش حافظ و انسانِ دارایِ طلب را از جهل و تاریکیِ شب رهانیده است، پس‌ عاشق بندگیِ چنین پیری را رها نمی کند زیرا او هرچه کند دارایِ حکمت و عینِ عنایت است نسبت به همه بندگانِ خود و شاید وقتی دیگر آن زاهد نیز موردِ رحمت و هدایتش واقع شود، درواقع حافظ به ما گوشزد می کند تفاوتِ دیدگاه ها امری ست که حکمت و مصلحتش را خداوند می داند و اگر اراده و مشیتش بنا بر یکسان اندیشیِ همه انسان‌ها بود با کن فکانش به این کار مبادرت می فرمود، پس‌ هرچه کند عینِ مصلحت و عنایت باشد .

دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفت

حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد

رفیق در اینجا یعنی کسی که هم رأی و همراه است و حافظ از اینکه رفیقِ و همراه یا آشنایِ راه نیز همانندِ مردم کوچه و بازار معنیِ مستیِ موردِ نظرِ وی را درک ننموده و شراب را همان شرابِ انگوری در نظر گرفته و از مستیش گله‌مند می‌باشد، غصه دار شده و شب گذشته از این غم بخواب نرفته است، یعنی از رفیقان و آشنایانِ راه توقعی بیش از چنین سطحی نگری هایی می رود، عوام اگر معنایِ استعاره هایی چون شراب و مستی را درک نکنند جایِ غم و غصه نیست اما از رفیقانِ راه انتظار نمی رود از مست شدنِ لحظه به لحظه حافظ به زندگی که جز این هم انتظارِ دیگری از او نیست شاکی و گله مند باشند .

 

 

 

 

 

سفید در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۱:

 

از جسم هر چه کاهید بر جان فزود ما را...

 

 

Shurideh در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۴) حکایت:

شما رو به خدا تفسیر این شعر رو هم بذارین

کمرم شکست

 

حبیب شاکر در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۶ در پاسخ به حمید رضا دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴:

سلام و عرض ادب و احترام جناب حمیدرضا جان عزیز .بذل لطف حضرتعالی، دوست فرهیخته و نکته سنج ،قوت قلب بنده است.برای لحظه لحظه های وجود عزیزنتان از پیشگاه حضرت یکتا ،سلامت، بهروزی،سرافرازی و توفیق خواستارم.

۱
۸۲۰
۸۲۱
۸۲۲
۸۲۳
۸۲۴
۵۴۶۰