گنجور

حاشیه‌ها

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین:

شگفتا اینهمه استادی و بزرگی سخنور گرگان بویژه  هرجا که سخنش پارسیتر است آنگاه  آغاز داستانش را با چنین بیتی سست اورده

نوشته یافتم اندر سمرها
ز گفت راویان اندر خبرها

اینرا با  آغازه های فردوسی و نظامی دراندازید -با انکه بیتهای سپسین بسیار شاهکارند و ارج این گرامینامه ویس و رامین بر کسی پوشیده نیست -

برگ بی برگی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

عشق تو نهالِ حیرت آمد

وصلِ تو کمالِ حیرت آمد

عرفای دیگر و بخصوص عطار حیرت را یکی ازمراتبِ سلوکِ و عاشقی می دانند اما حافظ از ابتدایِ عاشقی حیرت را مبنایِ قدم گذاشتن در طریقت می داند که سالک در هرچه در این جهان می‌نگرد با تحیًَر نقش و نشانه ای را از حضرتِ معشوق می‌بیند، از آوازِ پرندگان گرفته تا مناظرِ بدیعِ طبیعت و هر آنچه در آسمان و زمین است همگی‌موجبِ حیرتِ سالک کویِ عشق می‌گردند و حافظ چنین حیرتی را نهالی می بیند که نیازمندِ مراقبت است تا به درختی ریشه دار و محکم مُبَدًَل گردد بگونه ای که تندبادِ حوادثِ روزگار  کمترین تاثیری را بر رَوَندِ عاشقی و کارِ معنویِ او نگذارد، در مصراع دوم ادامه میدهد در اینصورت است که چنین عشقی به ثمر رسیده و سالک در مراتبِ بالاتر به کمالِ حیرت و عاشقی دست می یابد.

بس غرقه حالِ وصل کآخر 

هم بر سرِ حالِ حیرت آمد

در این سیر و سفرِ معنوی چه بسیار سالکانی هستند که در آرزو و انتظارِ وصل هستند تا به احوالاتِ آن روز که آنرا مقصد می دانند دست یافته و از آن حالاتِ معنوی بهرمند شوند، اما هستند برخی از آن عاشقان که رندانه هم اکنون و حالِ حیرت را در می یابند و از آن بهره می برند، مانندِ کسانی که به قصدِ گردشگری به مسافرت می رود، گروهی لذت را در رسیدن به مقصدِ موردِ نظر و بهرمندی در آن مکان می بینند و گروهی دیگر از لحظه لحظه سفرِ خود هم اکنون لذت برده و بهرمند می شوند، پس‌سالکِ رند آنچه را در وصل و آخرِ الامر میسر می شود هم اکنون نیز در می یابد.

یک دل بنما که در رهِ او

بر چهره نه خالِ حیرت آمد

هر دلی که عاشق شده باشد نشانِ عاشقی و حیرت در رخسارِ او قابل مشاهده خواهد بود، پس‌ حافظ می‌فرماید یک دل را به من بنما که عاشق شده باشد و خال یا نشانه هایِ حیرت بر چهره او را نتوان دید، در جایِ دیگری می فرماید؛          عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد/ ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

نه وصل بمانَد و نه واصل

آنجا که خیالِ حیرت آمد

سالک کویِ عشق گاهی با اندک تغییری گمان می بَرَد وصل شده و به حضور رسیده است، حافظ چنین وهمی را خیالِ حیرت نامیده و می فرماید اینجا با چنین توهمِی نه وصل و نه این واصلِ خیالی بر جای نمی مانند زیرا آن گمانی ست برآمده از ذهنِ سالک و چیزهایِ ذهنی همگی آفل و گذرا هستند.

از هر طرفی که گوش کردم

آوازِ سؤالِ حیرت آمد

در این بیت حافظ حیرتِ واقعی را توصیف کرده، می فرماید ذهنِ سالکِ طریقت به هر سوی و جهتی که برود با پرسشی حیرت آور  روبرو می شود ، برای مثال افرادی در گذشته به او جفا کرده اند و او از آنها رنجیده است اما اکنون با حیرت سؤال می کند که چرا آن رنجش و کینه دیگر وجود ندارد، یا در طرفی دیگر پیش از این بسرعت با کوچکترین ناملایماتی خشمگین می شد اما اکنون با حیرت از خود می پرسد که چرا از چنین مسئله و یا ناسزایِ کسی عصبانی نمی گردد، و یا قبلآ در جهتِ کسبِ ثروت و یا از دست دادنِ پولی شادمان و یا غمگین می شد اما ناباورانه می بیند وضعیتها تغییری در او ایجاد نمی کنند، خلاصه اینکه از هر طرف و جهت هایِ ذهنی که پیش از این می‌رفت و واکنش هایِ هیجانی نشان می داد، اکنون با کمالِ حیرت می بیند تغییری بنیادی در او ایجاد نمی شود و حافظ می‌فرماید اینچنین حیرتی حیرتِ حقیقی می باشد و نشان دهنده وصلِ حقیقیِ سالک است.

شد مُنهزِم از کمالِ عزت

آن را که جلالِ حیرت آمد

منهزم از ریشه هزیمت است و به معنیِ شکست خورده یا متواری شده از مقابلِ دشمن، کمالِ عزت همان کمال طلبی ست که امروزه واژه‌ای آشناست به گوشِ ما، عرفا معتقدند طَرَف و جهت هایِ ذهنی و توهمیِ ذکر شده در بیتِ قبل همگی در راستایِ آبرو، یا عزت و برتری طلبیِ انسان است، حافظ در ادامه می فرماید آن سالکِ عاشقی که به وصلِ حقیقی برسد و جلال و شکوهِ حیرت را با چشمِ دل مشاهده کند از آن کمال طلبی و تمتایِ آبرو از چیزهایِ توهمی و ذهنی فرار می کند چنانچه سربازی شکست خورده از دشمن می گریزد، یعنی عاشقِ واصل خود را از آبروهایِ تصنعی و کمالِ عزت که ریشه همه دردها و رنجهایِ بشریت است بی نیاز می بیند.

سر تا قدمِِ  وجودِ حافظ 

در عشق، نهالِ حیرت آمد

حافظ فروتنانه خود را در آغازِ راهِ عاشقی می داند  که سرتا قدمِ وجودش در نهالِ حیرت است، یعنی اگر عاشقی بخواهد به مراتبِ حیرتِ حقیقیِ ذکر شده در غزل دست یابد بایستی سرتا پایِ وجودش  در  راهِ عشق نهالی گردد که در حیرت ریشه می دواند، و این میسر نمی شود با کار و سعیِ فراوان در راهِ کسبِ معرفت، باشد که روزی این نهال رشد نموده و به درختی تنومند تبدیل شود . 

با سپاس از بزرگوارانی که شرح هایِ خوبشان موجبِ درکِ بهترِ این کمترین از این غزلِ عارفانه شد

 

 

 

سفید در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰:

 

یا برهان ز فکرتم یا برسان به فطرتم

یا بتراش نردبان باز کن از فلک دری...

 

این بیت...

 

سفید در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰:

 

این دل بی‌قرار را از قدحی قرار ده...

 

+کاش با ساقی حسابم پاک می‌شد سال‌هاست

او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی...

 

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:

10- دو چشم فلسفی چون بود احول - ز وحدت دیدن حق شد معطل 

11- ز نابینایی آمد راه تشبیه - ز یک چشمی است ادراکات تنزیه 

***

[توشیهیکو ایزتسو] (1)

عقل با رهایی کامل خود از اسارتِ جسمی که از زیر سلطه ی قدرت طبیعی تفکر منطقی شانه خالی می کند به نوعی شهود عرفانی می رسد؛ به همین دلیل، فعالیتش را «تنزیه ذوقی» نام می نهند. اما، هر کدام از این دو وجهِ تنزیه، از دیدگاه ابن عربی، یک سویی و ناقص است. انسان فقط وقتی به نگرشی درست در مورد حق می رسد که تنزیه را با تشبیه درهم آمیزد. دلیل بر این ادعا، همان گونه که قبلاً به کرات گفته شد، این است که حق تعالی در عین مطلق بودن، خود را در عالم، و برای عالم نیز متجلی می نماید.  

[یزدانپناه عسکری]

تنزیه و تشبیه با هم عجین هستند و هدف تفکر منطقی و قوانین آن حفظ تمامیت انسان است حتی در شهود عرفانی و تنزیه ذوقی.

_____________

1- مفاتیح الفصوص محی الدین ابن عربی ( بررسی مفاهیم کلیدی فصوص الحکم ) ، تالیف توشیهیکو ایزتسو ، ترجمه و تحقیق دکتر حسین مریدی – کرمانشاه : انتشارات دانشگاه رازی ، 1385 ص 95 

8+8:192     3+1:292/2    5+1:251

سفید در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰:

 

ای به زمین ز آسمان آمده چون فرشته‌ای...

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین:

 خورشید درفشان/ خورشید درخشان - درپارسی پهلوی خ -ف بهم میگردند درفشنده درخشنده  سفت سخت  شاهنامه نیز بسیار درفشنده درفشان را اورده

سفید در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

 

با همه جرمم امید، با همه خوفم رجاست...

 

سفید در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

 

هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست...

 

علی میراحمدی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶:

به سند انداخت گاهم گه به مغرب

چنین هرگز ندیده‌ستم فلاخن... 

قصیده شگرفی است در وصف غریبی... 

شمع سوخته در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۰ در پاسخ به مجتبی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

منظور از منزل در اینجا توقفگاه و ایستگاه بین‌راه می‌باشد.

موفق باشید

شمع سوخته در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۹ در پاسخ به مسکین عاشق دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

احسنتاحسنت

زهرا فیروزبخت در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:

بسیار زیبا

محمد فردی شربیانی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۴:

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت دست اندرکاران پایگاه ادبی گنجور

در بیت هشتم اولین کلمه مصرع اول در دیوان صائب به تصحیح استاد قهرمان «بی‌بری» هست که در اینجا به اشتباه «می بری» درج شده.

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۴ در پاسخ به سحر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

سحر گرامی سلام

     دیدم در بین خیل حاشیه‌های بلند ومفصل وپر شور در نقد وتایید اثر جناب چاووشی حاشیه کوتاه حضرتعالی غریبانه بی پاسخ مانده  

منظور جناب مولانا از اعتدال ،چیزی جز آرامش درونی نیست یعنی همه چیز پس از آرامش حاصل میگردد وآنکس که معتدل گشته وبه آرامش درونی نایل آید قطعا متصل به آستان باریتعالی است ودر مثنوی میگوید 

راه لذت از درون است نی برون 

ابلهی دان جستن قصر وحصون

آن یکی در کنج مسجد مست وشاد 

وان دگر در باغ ترش وبی مراد

الی آخر....

شاد باشی ودر آرامش

 

محمدامین طغانی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۱ در پاسخ به سیـنا --- دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱:

دوست نازنینم،غزل یاد شده از شاعر مشهور دوران صفوی یعنی قدسی مشهدی نیست،بلکه متعلق به شاعری از نوادگان وی به نام غلامرضا قدسی ست که هم عصر ما بوده و در سال ۱۳۶۸ از دنیا رفته است.

مهدی :): در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۶ در پاسخ به سعید یعقوبیان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۳:

سلام علیکم

سر هم کردن بی مایه ؟؟؟؟ 

چون ردیف طولانی دارد سر هم کردن هست ؟؟ 

شعر به این زیبایی ، فقط در موقعیتی که این شعر سروده شده اگر قرار بگیرید می تونید حس و حال محتوای شعر رو درک کنی نه با یه نقد عجولانه و بی احساس از بیرون . 

علی جان نثاری در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید

ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

 

وقتی طینت ادم را جلوی عرش الهی پهن کردند و چهار باد یا همان چهار ملک اصلی بر ان دمید باد صبا خبر از موهای سیاه مشکین یا همان جلال محبوب و نازل و عشوه ان داد و چه خونها که در دل عشاق افتاد نسال الله العفو و العافیه و المعافاه

 

«۱۰»-فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ ثَابِتٍ الْحَذَّاءِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ [۳] خَلْقاً بِیَدِهِ وَ ذَلِکَ بَعْدَ مَا مَضَی مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِی الْأَرْضِ سَبْعَةُ آلَافِ سَنَةٍ وَ کَانَ مِنْ شَأْنِهِ خَلْقُ آدَمَ کَشَطَ [۴] عَنْ أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ وَ قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ انْظُرُوا إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَلْقِی مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا یَعْمَلُونَ مِنَ الْمَعَاصِی وَ سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ غَضِبُوا لِلَّهِ وَ تَأَسَّفُوا عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَمْلِکُوا غَضَبَهُمْ فَقَالُوا رَبَّنَا [۵] أَنْتَ الْعَزِیزُ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِیمُ الشَّأْنِ وَ هَذَا خَلْقُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ یَتَقَلَّبُونَ فِی قَبْضَتِکَ وَ یَعِیشُونَ بِرِزْقِکَ وَ یَسْتَمْتِعُونَ بِعَافِیَتِکَ وَ هُمْ یَعْصُونَکَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ لَا تَأْسَفْ عَلَیْهِمْ [۶] وَ لَا تَغْضَبْ وَ لَا تَنْتَقِمْ لِنَفْسِکَ لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَی وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِکَ عَلَیْنَا وَ أَکْبَرْنَاهُ 
فِیکَ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ قَالَ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً یَکُونُ حُجَّةً فِی أَرْضِی 
عَلَی خَلْقِی فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ سُبْحَانَکَ- أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها کَمَا أَفْسَدَ بَنُو الْجَانِّ [۱] وَ یَسْفِکُونَ الدِّمَاءَ کَمَا سَفَکَتْ بَنُو الْجَانِّ وَ یَتَحَاسَدُونَ وَ یَتَبَاغَضُونَ فَاجْعَلْ ذَلِکَ الْخَلِیفَةَ مِنَّا فَإِنَّا لَا نَتَحَاسَدُ وَ لَا نَتَبَاغَضُ وَ لَا نَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِیَدِی وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ أَنْبِیَاءَ وَ مُرْسَلِینَ وَ عِبَاداً صَالِحِینَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِینَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَ عَلَی خَلْقِی فِی أَرْضِی یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِی وَ یُنْذِرُونَهُنَّ مِنْ عَذَابِی وَ یَهْدُونَهُمْ إِلَی طَاعَتِی وَ یَسْلُکُونَ بِهِمْ سَبِیلِی [۲] وَ أَجْعَلُهُمْ لِی حُجَّةً عَلَیْهِمْ وَ عُذْراً وَ نُذْراً وَ أُبِینُ النَّسْنَاسَ عَنْ أَرْضِی [۳] وَ أُطَهِّرُهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلُ مَرَدَةَ الْجِنِّ الْعُصَاةَ عَنْ بَرِیَّتِی وَ خَلْقِی وَ خِیَرَتِی وَ أُسْکِنُهُمْ فِی الْهَوَاءِ وَ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ فَلَا یُجَاوِرُونَ نَسْلَ خَلْقِی وَ أَجْعَلُ بَیْنَ الْجِنِّ وَ بَیْنَ خَلْقِی حِجَاباً فَلَا یَرَی نَسْلُ خَلْقِیَ الْجِنَّ وَ لَا یُجَالِسُونَهُمْ وَ لَا یُخَالِطُونَهُمْ فَمَنْ عَصَانِی مِنْ نَسْلِ خَلْقِیَ الَّذِینَ اصْطَفَیْتُهُمْ أُسْکِنُهُمْ مَسَاکِنَ الْعُصَاةِ وَ أَوْرَدْتُهُمْ مَوَارِدَهُمْ وَ لَا أُبَالِی قَالَ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبَّنَا افْعَلْ مَا شِئْتَ- لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قَالَ فَبَاعَدَهُمُ اللَّهُ مِنَ الْعَرْشِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ قَالَ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ فَأَشَارُوا بِالْأَصَابِعِ فَنَظَرَ الرَّبُّ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِمْ وَ نَزَلَتِ الرَّحْمَةُ فَوَضَعَ لَهُمُ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ فَقَالَ طُوفُوا بِهِ وَ دَعُوا الْعَرْشَ فَإِنَّهُ لِی رِضًا فَطَافُوا بِهِ وَ هُوَ الْبَیْتُ الَّذِی یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ أَبَداً فَوَضَعَ اللَّهُ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ تَوْبَةً لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ وَضَعَ الْکَعْبَةَ تَوْبَةً لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ قَالَ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ تَقْدِمَةً فِی آدَمَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ احْتِجَاجاً مِنْهُ عَلَیْهِمْ قَالَ فَاغْتَرَفَ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَ تَعَالَی غُرْفَةً بِیَمِینِهِ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ فَصَلْصَلَهَا فِی کَفِّهِ حَتَّی جَمَدَتْ- [۴] فَقَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِیَ الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِینَ 
وَ الدُّعَاةَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ [۱] وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ ثُمَّ اغْتَرَفَ غُرْفَةً أُخْرَی مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فِی کَفِّهِ فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِینَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ الْعُتَاةَ وَ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ الدُّعَاةَ إِلَی النَّارِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ قَالَ وَ شَرَطَ فِی ذَلِکَ الْبَدَاءَ فِیهِمْ وَ لَمْ یَشْتَرِطْ فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ الْبَدَاءَ [۲] ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَیْنِ جَمِیعاً فِی کَفِّهِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ کَفَأَهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِنْ طِینٍ ثُمَّ أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ الْأَرْبَعَةَ الشَّمَالَ وَ الْجَنُوبَ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورَ [۳] أَنْ یَجُولُوا عَلَی هَذِهِ السُّلَالَةِ الطِّینِ فَأَبْدَوْهَا [۴] وَ أَنْشَئُوهَا ثُمَّ أَبْرَوْهَا [۵] وَ جَزُّوهَا وَ فَصَّلُوهَا وَ أَجْرَوْا فِیهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ الرِّیحَ وَ الدَّمَ وَ الْمِرَّةَ وَ الْبَلْغَمَ فَجَالَتِ الْمَلَائِکَةُ عَلَیْهَا وَ هِیَ الشَّمَالُ وَ الْجَنُوبُ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورُ وَ أَجْرَوْا فِیهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَةَ فَالرِّیحُ مِنَ الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ مِنَ الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیَةِ الشَّمَالِ وَ الْبَلْغَمُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ مِنْ نَاحِیَةِ الصَّبَا وَ الْمِرَّةُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ مِنْ نَاحِیَةِ الدَّبُورِ وَ الدَّمُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ مِنْ نَاحِیَةِ الْجَنُوبِ قَالَ فَاسْتَقَلَّتِ [۶] النَّسَمَةُ وَ کَمُلَ الْبَدَنُ فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الرِّیحِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ طُولُ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الْبَلْغَمِ حُبُّ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ الْبِرِّ وَ الْحِلْمُ وَ الرِّفْقُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الْمِرَّةِ الْغَضَبُ وَ السَّفَهُ وَ الشَّیْطَنَةُ وَ التَّجَبُّرُ وَ التَّمَرُّدُ وَ الْعَجَلَةُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیَةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ [۷] وَ اللَّذَّاتِ وَ رُکُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَاتِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَجَدْنَا هَذَا فِی کِتَابِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام [۸] .
----------
[۳]: فی العلل: احب ان یخلق. م. 
[۴]: فی العلل: و لما کان من شأن اللّٰه ان یخلق آدم علیه السلام للذی أراد من التدبیر و التقدیر لما هو مکنونه فی السماوات و الأرض و علمه لما أراد من ذلک کله کشط اه. و کشط الشی ء: نزعه و کشف عنه. م. 
[۵]: فی العلل. و لم یملکوا غضبهم ان قالوا: یا ربّ اه. م. 
[۶]: فی نسخة: و لا تأسف علیهم. ای فلا تحزن و لا تلهف. 

[۱]: فی نسخة: کما افسدت بنو الجان. 
[۲]: فی نسخة: و یسلکون بهم طریق سبیلی. 
[۳]: أی افصل النسناس من ارضی. و فی نسخة: ابیر. و فی أخری و المصدر: ابید ای اهلکهم. 

[۴]: فی نسخة: فجمدت. 

[۱]: فی نسخة: إلی یوم الدین. 
[۲]: تقدم معنی البداء فی بابه، راجع. 
[۳]: قد اطلق هنا لفظه الملائکة علی الشمال و غیره، فانها من ملائکة اللّٰه و جنوده، او اراد الملائکة الموکلین بهذه الجوانب، و الأول اظهر. 
[۴]: فی نسخة: فأبردها. 
[۵]: فی نسخة: فأبدءوها. 

[۶]: استقل الشی ء: حمله و رفعه. 
[۷]: فی نسخة: حب الفساد. 
[۸]: تفسیر القمّیّ: ۳۲- ۳۴. م.

علی دادمهر در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - کتابخانه دولتخانه اکبرآباد:

جالب است که این مثنوی و چند شعر دیگر از کلیم در تاج محل هندوستان حکاکی شده! به تصاویر تاج محل مراجعه کنید ، این ابیات را خواهید یافت 

Hadi Golestani در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

اونجا که معلم عشق (حسین الهی قمشه ای ) میگه:

عجبا از اون کسی که شرح مثنوی نوشته تو دریای مثنوی شنا کرده ، قطره ای خیس نشده (یعنی هیچ بوی از  مثنوی در رفتارش نداشته)

عجبا از این دوست عزیز که اینقدر ابیات رو زیبا تفسیر می‌کنند، چه نکته های زیبا و ریزی که ما از راهنمایی ایشون دریافت میکنیم ، ایشون خودشون اون نکته اصلی رو نمیگیرن

۱
۷۷۳
۷۷۴
۷۷۵
۷۷۶
۷۷۷
۵۴۵۹