رضا ب در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۲ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
(بود آیا که در میکده ها بگشایند /گره از کار فروبسته ما بگشایند/ اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند/ دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند) میکده مشخصا منظور شاعر هست در اکثر ابیات
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند:
29- اما درین همه مقامات و درجات نامتناهی باشد تا خود هر کسی در کدام درجه فرود آید: «و ماتَدْری نَفْسٌ بِأی أرضِ تَموتُ» بیان این میکند. دریغا که چه خوف دارد این آیت با خود؟ اگر خواهی از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «إِنّ قَلبِ ابن آدمَ اَوَدیةً، فی کل وادٍ شُعْبَةٌ فَمَن اتّبع قَلبُه الشُّعَبَ لم یُبال اللّهُ فی أیَ وادٍ أهلَکَهُ» گفت: در دل بنی آدم وادیهای فراوان و عظیمست، و هر که متابع آن وادیها و مغارها شد بیم آن بود که هلاک شود و جای دیگر گفت:
«مَثَلُ القلبِ کَریشةٍ بِأرض فَلاةِ تُقلَبُها الریاحُ»؛ باد رحمت عشق لایزالی دل را در ولایتهای خود می گرداند تا جایی ساکن شود و سکون یابد و قلب، خود متقلبست یعنی گردنده است از گردیدن نایستد.
***
[یزدانپناه عسکری]
در دل بنی آدم وادی های فراوان و عظیمست، و هر که متابع آن وادی ها و مغارها شد بیم آن بود که هلاک شود.
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَیٰ
........
قصد، روح، قلب و مرکز ادراک را حرکت می دهد. (تُقلَبُها الریاحُ)
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند:
26- چون عنایت ازلی خواهد که مرد سالک را بمعراج قلب در کار آرد، شعاعی از آتش عشق «نارُاللّه الموقدةُ التی تطَلِعُ علی الأفئدة» شعله ای بزند، شعاعی بر مرد سالک آید مرد را از پوست بشریت و عالم آدمیت بدر آرد.
***
[یزدانپناه عسکری]
باز ماندن انسان از انسان بودن
19:162
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:
2- هر کسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند - عارفان لیلای خویش و دم به دم مجنون خویش
***
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثانی - شرطهای سالک در راه خدا:
39- اویس قرنی- رضی اللّه عنه- چونکه مصطفی را میدید بحقیقت قصد صورت را بصورت ننمود زیرا که مقصود ازدیدن صورت معنی بود، چون دیدن معنی حاصل شد، صورت حجاب آمد. عالمان نارسیدۀ روزگار عذر مادر در پیش نهند؛ مادر بود اما «اُمّ أصلیُّ» که «وَعِنْدَهُ اُمُّ الکِتاب». مادر اصلی را چگونه گذاشتی و کی آمدی که او خود مادر اصلی بود که چون مادر را می دید صورت که فرزند او باشد که محمد است هم تبع آن باشد؟ مگر که آن نشنیده ای که مجنون را گفتند که لیلی آمد، گفت: من خود لیلی ام و سر بگریبان فرو برد، یعنی لیلی با منست و من با لیلی.
***
[یزدانپناه عسکری]
میرداماد، اصول حکمت یمانی خود را بر اساس تعریف دهر و به دهر و حدوث دهر توجه دارد و آن را معادل « ام الکتاب » میداند.
یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ - الرعد : 39
وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیم - الزخرف : 4
[مولانا]
هر کسی اندر جهان مجنون لیلایی شدند - عارفان لیلای خویش و دم به دم مجنون خویش
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۲:
جانا به زمین خاوران خاری نیست - کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا - در دادن صد هزار جان عاری نیست
***
من ندانم که کیم خلق نداند که چیم - نه همانا که برین سان که منم آدمیم (1)
***
[یزدانپناه عسکری]
حیرت دارد چون دیگر شکل انسانی (2) ندارد. هر بودی بودا شده بود (3).
_____
1- حالات وسخنان ابوسعید ابوالخیر تالیف جمال الدین ابو روح لطف الله بن ابی سعید بن ابی اسعد . مقدمه،تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران:سخن 1384 ص 120
2- «قُلْ یا أیُّها الکافِرون» یعنی شکل آدم شما را و حقیقت آدم ما را.
3- هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۵:
1- در اول مجلس از شیخ سؤال کردند کی اینجا بزرگیست کی او را ابوالقسم قشیری گویند، میگوید کی بنده بدو قدم بخدای رسد. شیخ گفت کی نه، ایشان میگویند کی بنده بیک قدم بخدای رسد. مریدان استاد امام نزدیک استاد امام آمدند و این سخن بگفتند، استاد امام گفت: نپرسیدید کی چگونه؟ دیگر روز از شیخ سؤال کردند که دی گفتی کی بیک قدم بخدای رسند. شیخ گفت بلی امروز همین میگویم. گفتند چون ای شیخ؟ گفت میان بنده و حقّ یک قدمست و آن آنست که قدم از خود بیرون نهی تا بحقّ رسی، چون شیخ این سخن بگفت بر در خانقاه طوافی آوازی داد کی - کَما و همه نعمتی- شیخ گفت. از آن عاقل بشنوید و کار بندید. کم آیید و همه شمایید. پس گفت:
فا ساختن و خوی خوش و صفراهیچ - تا عشق میان ما بماند بیپیچ
***
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان - تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم - گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود - بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم - خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود - عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
***
[یزدانپناه عسکری]
جریان خطوتان یا قدمان فقد وصلت است (54:75.130.131.135.396.397و34:48) است و شیخ گفته یک قدم است نه دو قدم و آن یک قدم " حذف منیت {(من معمولی= آگاهی عادی)(7:77)، خودبینی بود که نخستین بار انسان را از روح جدا کرد(8:181)} است، و بسیار زیبا مسئله را فاکتورگیری کرده است، و این منیت که شیخ گفته ریشه طلبیدن دنیا وعقبی است که آن دو قدمی است و وقتی "نفس و منیت" نماند طبعاً دیگر انسان دنیا و عقبی را نمی خواهد واینجا با دو تفسیربسیار زیبا که ترکیبی از انتزاع ومعنای لغوی است روبرو هستیم که هردو درست وزیبا هستند و هر دو به دو دیدگاه مختلف تعلق دارند: 1- دیدگاه شمس تبریزی: می گوید نباید راه دور بروی وباید به نزدیک یعنی خودت توجه کنی. 2- شیخ ابوسعید: می گوید حتی نیاز به برداشتن دو قدم هم نیست وفقط یک قدم بردار ومنیت و نفسانیت خود را ترک کن، که البته شاید دیدگاه شمس تبریزی برای عوام قابل فهم تر و راهبردی تر باشد، ولی دیدگاه شیخ ابوسعید با حال تر و لغوی تر و بازیگوشانه تر اسـت چون او به شدت واژه باز بوده است و حتی در ادامه واژه بازی خود حرف "کما و همه نعمتی " را تغییر داده و می گوید از خود و منیت کوتاه بیائید و در آن صورت تازه متوجه قابلیت و تمامیت نفس خود می شوید. "کما" نوعی سبزی وآن فروشنده کمای خود را جار می زده و بوسعید از آن سود جسته و به صورت "کم + آی" گرفته، آن فروشنده دوره گرد که از کوچه رد می شده و از در خانقاه عبور می کرده از "مظـــــــاهر اقتدار" محسوب می شود "برای شیخ" و همزمان حرف شیخ "کم آئید و همه شمائید" برای عده ای که گیرنده بوده اند، جزء "در زدن روح" محسوب می شود.]
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۰:
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان - تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم - گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود - بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم - خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود - عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
***
فا ساختن و خوی خوش و صفراهیچ - تا عشق میان ما بماند بیپیچ
***
[یزدانپناه عسکری]
جریان خطوتان یا قدمان فقد وصلت است (54:75.130.131.135.396.397و34:48) است و شیخ گفته یک قدم است نه دو قدم وآن یک قدم " حذف منیت {(من معمولی= آگاهی عادی)(7:77)، خودبینی بود که نخستین بار انسان را از روح جدا کرد(8:181)} است، و بسیار زیبا مسئله را فاکتورگیری کرده است، و این منیت که شیخ گفته ریشه طلبیدن دنیا وعقبی است که آن دو قدمی است و وقتی "نفس و منیت" نماند طبعاً دیگر انسان دنیا و عقبی را نمی خواهد واینجا با دو تفسیربسیار زیبا که ترکیبی از انتزاع ومعنای لغوی است روبرو هستیم که هردو درست وزیبا هستند و هر دو به دو دیدگاه مختلف تعلق دارند: 1- دیدگاه شمس تبریزی: می گوید نباید راه دور بروی وباید به نزدیک یعنی خودت توجه کنی. 2- شیخ ابوسعید: می گوید حتی نیاز به برداشتن دو قدم هم نیست وفقط یک قدم بردار ومنیت و نفسانیت خود را ترک کن، که البته شاید دیدگاه شمس تبریزی برای عوام قابل فهم تر و راهبردی تر باشد، ولی دیدگاه شیخ ابوسعید با حال تر و لغوی تر و بازیگوشانه تر اسـت چون او به شدت واژه باز بوده است و حتی در ادامه واژه بازی خود حرف "کما و همه نعمتی " را تغییر داده و می گوید از خود و منیت کوتاه بیائید و در آن صورت تازه متوجه قابلیت و تمامیت نفس خود می شوید. "کما" نوعی سبزی وآن فروشنده کمای خود را جار می زده و بوسعید از آن سود جسته و به صورت "کم + آی" گرفته، آن فروشنده دوره گرد که از کوچه رد می شده و از در خانقاه عبور می کرده از "مظـــــــاهر اقتدار" محسوب می شود "برای شیخ" و همزمان حرف شیخ "کم آئید و همه شمائید" برای عده ای که گیرنده بوده اند، جزء "در زدن روح" محسوب می شود.]
امیرالملک در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:
اگر با من نیی بیتو نیم من
عجب هم در میان هم بر کرانی
نکته ظریفی هست که چگونه مصرع دوم به مصراع اول مربوط است. ما آدمیان مطلقیم چون پرتویی از حقیقت مطلق در خود داریم (هم در میان) و از سوی دیگر ناقصیم چون آدمی هستیم و دستمان از حقیقت کوتاه است (هم بر کرانی)
امیرالملک در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵:
از غزل های خوب انوری
تیر مژگان را بگو: آهستهتر!
کو نه اندر روی دشمن میزنی
رضا راوند در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۱۱ در پاسخ به مجید دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
درود دوست من . نمی دانم کی نوشتی این پیام رو و تاکنون به پاسخ رسیده ای یا نه ... ولی دم درکشیدن یعنی ساکت شدن.
امیرالملک در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
شش جمله/شبه جمله در یک مصرع:
نی؟! دست آن نداری؟! هین! زود! می چه پایی!
دست چیزی داشتن: توانایی کاری داشتن
پاییدن: درنگ و توقف کردن
مسیحا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
مرا در منزل جانان چه ٱمن ِعیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
"جَرَس" درحقیقت زنگی است که به گردن شتر کاروان می بندند تا کاروانیان را از حرکت کاروان آگاه کند و آهنگ حرکت را اعلام دارد. دراینجا منظور شاعر ،اشاره به حدیث متواتری است که وفق ان از پیامبر اسلام سوال کردند وحی را چگونه میشنود ؟ در پاسخ گفت : «گاهی صدایی نظیر صدای زنگ و بانگ جرس به گوشم میرسد و این کیفیت نزول وحی از انواع دیگر آن بر من دشوارتر است (صحیح البخاری: ۱/ ۲، حدیث دوم)
از نظر حافظ نتیجه این بانگ جرس زنگِ خطر است و صدایی که آرامش و ایمنی را از شاعر سلب کرده است ،تمام تهدید و وعده عذاب و قتل و کشتار و وتهدیداتیست که درمنزل جانان وجود دارد.
مَحمِل :کجاوه ای که برشتربندند. بستنِ باروبندیل
معنی بیت: من درمنزلگاهِ خود ( وطن خود ) امنیتِ خاطر ندارم، زیرا صدای بانگ جرس همه جا بگوش میرسد درمنزل که باید محل راحت و ارامش باشد پیوسته بانگ جرس و؛زنگِ هشدارو خطر ها بگوش می رسد که بارها را ببندید.حرکت کنید بجنگید و این دنیا محل گذر است بشتابید و …
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید.
MOSTAFA Nikroozi در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
انسان که در برابر قدرت خداوند هیچ نیس
در گیر غرور و خیال باطل می باشد
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۲۲:
2- وای ای مردم داد ز عالم برخاست - جرم او کند و عذر مرا باید خواست
***
دریغا گناه، خود همه ازوست کسی را چه گناه باشد؟! مگر این بیت ها نشنیده ای:
همه رنج من از بلغاریانست - که مادامم همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم نیست - بگویم گر تو بتوانی شنیدن
خدایا این بلا و فتنه از تست - ولیکن کس نمییارد خجیدن
همی آرند ترکان را ز بلغار - ز بهر پردۀ مردم دریدن
لب و دندان آن ترکان چون ماه - بدین خوبی نبایست آفریدن
که از خوبی لب و دندان ایشان - بدندان لب همی باید گزیدن
***
الکهف : 49 وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدا
در آن روز کتاب اعمال نیک و بد خلق را پیش نهند و اهل عصیان را از آنچه در نامه عمل آنهاست ترسان و هراسان بینی درحالیکه با خود گویند ای وای بر ما چه بوده است این کتاب را که اعمال کوچک و بزرگ ما را سر موئی فرو نگذاشته جز آنکه همه را احصاء کرده است و در آن کتاب همه اعمال خود را حاضر بینند (و جزای آن را بیابند) و خدا به هیچ کس ستم نخواهد کرد.
***
[محیی الدین بن عربی] (1)
«فَنَسوقُ المُجرمین» و هم الّذینَ استحقُّوا المقامَ الّذی ساقَهُم إلیهِ بریحِ الدَّبُورِ التی أهْلَکَهُم عن نفوسِهم بِها فهُوَ یَأخُذُ بِنواصِیهم و الرِّیحُ تَسوقُهُم- و هی عَینُ الأهواءِ الّتی کانوا علیها- إلی جهنّمَ
[یزدانپناه عسکری] *
سر رسید تفکیک و پالایش نیروی حیات از مجموعه تجربیات در ساق مجرمین مشفقین.
وَ النَّجْمِ إِذا هَوی - النجم1
وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْدا – مریم86
وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاق - القیامة29
یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُون - القلم42
1- فصوص الحکم، دار إحیاء الکتب العربیة - قاهره، چاپ: اول، 1946 م. فص حکمة أحدیة فی کلمة هودیة ص106
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثامن - اسرار قرآن و حکمت خلقت انسان:
31- دریغا گناه، خود همه ازوست کسی را چه گناه باشد؟! مگر این بیت ها نشنیده ای:
همه رنج من از بلغاریانست - که مادامم همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم نیست - بگویم گر تو بتوانی شنیدن
خدایا این بلا و فتنه از تست - ولیکن کس نمییارد خجیدن
همی آرند ترکان را ز بلغار - ز بهر پردۀ مردم دریدن
لب و دندان آن ترکان چون ماه - بدین خوبی نبایست آفریدن
که از خوبی لب و دندان ایشان - بدندان لب همی باید گزیدن
***
شیخ [ابوسعید ابوالخیر] گفت بعد هفتاد و اند سال معنی این بیت بدانستم. بیت:
جرم او کند و عذر مرا باید خواست
***
[یزدانپناه عسکری]
الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ - کهف 49
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثامن - اسرار قرآن و حکمت خلقت انسان:
38- آدمی مسخر یک کار معین نیست بلکه مسخر مختاریست
***
[مولانا]*
نگنجد در خرد وصفش که او را جمع ضدینست - چه بی ترکیب ترکیبی عجب مجبور مختاری
[یزدانپناه عسکری]*
مُدرکی مجبور مختار فروزانیم - بیخبر از رُؤْیَة النَّارَ الَّتی تُورُون
سمیرا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
سلام
در مورد عطف دامن فکر میکنم منظور و معنی چرخش و تعقر و تحدب لبه دامن معشوق و زیبایی دامن اوست
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الاولى:
1- قوله تعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنی چشنده مرگست، وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ و مزدهای شما بتمامی بشما سپارند، یَوْمَ الْقِیامَةِ و این مزد شما را روز رستاخیز دهند، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ هر که را دور کنند از آتش، وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ و در بهشت در آرند، فَقَدْ فازَ پیروز آمد و رست، وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا و نیست زندگانی این جهانی، إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ (۱۸۵) مگر بر خورداری بفرهیب.
***
[یزدانپناه عسکری]
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ - آل عمران / 185
ابتداءِ غایت زندگی دنیوی (فَمَنْ) سر رسید: وَ النَّجْمِ ، دوری از جاذیه آتش با سیالیت تعقل قلب (زُحْزِحَ) و در آمدن به پوشیدگی های ادراک شده مُلکی یا ملکوتی ( أُدْخِلَ الْجَنَّةَ) بازیابی هویت خود (فَقَدْ) و رهایی (فازَ)
[یوم الفصل، روز دَیْن، یَوْمَ الْقِیامَةِ ؛ الْجَنَّةَ مصدر مرةّ از جنّ پوشیده]
النجم : 1 - وَ النَّجْمِ إِذا هَوی
البقرة : 96 - وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ
***
[محمدرضا آدینه وند لرستانی]
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ - آل عمران / 185
پس هر که از جاذبه آتش [دوزخ] دور داشته شده و داخل بهشت گردیده شود، قطعا کامیاب شده است
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹: