فرهود در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
تلفظ یَک نه فقط در این بیت بلکه در همه اشعار کلاسیک پارسی یَک است.
یِک و بسیاری دیگر تلفظهای امروزی که در قدیم رایج نبوده از زمانیکه رادیو و تلویزیون لهجهی مردم تهران را عمومی کرد رواج یافته است.
به بالا و دیدار هر سه یَکی
که این را ندانند از آن اندَکی
فردوسی
Fatemeh Yousefian در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:
اگر هم بشه که زیر اشعار یه تحلیل ادبی هم بذارید خیلی برای دانش آموزان مفید هست واقعا ممنون تون میشم
Fatemeh Yousefian در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:
سلام
ببخشید امکانش هست بگین در بیت هفتم (گل چهره و گل فشان و...) چند تشبیه وجود دارد؟
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:
در بیت هشتم و مصرع اول در عموم نسخهها زیاد مرو متداول هستش.
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:
مصراع (کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست) از سعدی و مطلع غرلی از طیبات است و مصرع دوم آن اینست:
یا نظر در تو ندارد مگرش ناظر نیست
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
در نسخه آقای سید عبدالرحیم خلخالی:
زعیش صحبت باغ (بدون دو واو عاطفهٔ اول)
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
در بعضی نسخ:
کشف و کشافست
جهن یزداد در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۷:
بیگمان گناز دگرگشته گناس=گناه است
جهانا، همانا کزین بیگناهی
گنه کار ماییم و تو بی گنازی
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
این غزل باستقبال غزلی از اوحدی است که مطالع آن اینست:
مباش بندهٔ آن کز غم تو آزادست
غمش مخور که بغم خوردن تو دلشادست
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
در نسخه آقای سید عبدالرحیم خلخالی:
ور بگویند ره اینست بگوئیم رواست
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
در نسخه آقای سید عبدالرحیم خلخالی:
تخت سرمد ز دست گل به چمن
و
افتح یا مفتح الابواب
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
در نسخه متعلق به آقای سید عبدالرحیم خلخالی:
خدمت ما برسان سرو و گل ریحان را
بدون واو عاطفه (گل و ریحان)
راشد میرزاده در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
در نسخه خطی متعلق به آقای سید عبدالرحیم خلخالی:
تا بر تو عرضه دارم احوال ملک دارا
فاطمه زندی در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸:
از دامن بخشش و نیکویی جستجو و یاد حق دست بر مدار تا در سایه تلاش و تکاپو بوی خوش وصال یوسف را از گریبان طلب و یاد حق بشنوی.حضرت یعقوب نیز در راه طلب یوسف ایستادگی کرد تا اینکه چشمانش بینا شد.سالک حقیقی بهتر است که از سرزنش دیگران شکایت نکند زیرا در بیابان طلب حق خارها نباید سالک را از جستجو باز دارد. زخم زبان مردم در راه طلب به منزله خار بیابان های سلوک است.سالک وادی عشق حق ممکن نیست که پریشان و خسته شود تاب و حرارت سوزان وادی طلب حق، عرق سرد بر جبین سالک نمینشاند و طالب مدام در گرمای طلب به جستجو می پردازد. معمولاً تب سوزان و سخت آدمی عرق سردی به دنبال دارد اما تب سوزان طلب حق عرق سرد به دنبال ندارد و سالک حق مدام در حرارت طلب و بدون توقف به راه ادامه می دهد.
ناخن غیرت و حمیت پنجه تلاش تو کند شده است و گرنه در رگهای معدن طلب لعل و گهر فراوان است. طالب باید بیشتر سعی کند و از سیر و سلوک خسته نباشد. چون در سایه تلاش بیشتر از گنجینه های طلب حق گوهر به دست می آورد.چگونه دست از طلب بدارم؟ در حالیکه در هر چشم زدن که به رخسارت می نگرم ایمان و اعتقاد جستجوی حق در من تازه میشود چون به جمال زیبایت تماشا میکنم هر لحظه گل ایمان طلب در سرزمین وجود من تازه تر میشود پس با این سیر و اشتیاق چگونه میتوان دست از طلب کشید؟بهترین شاهد گویای طالبان کامل خاموشی است و از نشانه های روشن نقصان طلب شکوه کردن از دوری و رنج راه است.
آسمانها با سیر دایمی خود بیهوده خود را به رنج و زحمت می اندازند. بیابان و وادی طولانی جستجوی مطلوب تنها با دویدن بدون آگاهی و عشق به سر نمی رسد.نابینا از نعمت چشم و بینایی چه لذتی میبرد؟ و تجلیات مطلوب و جلوه معشوق نیز بر سالکی که در وادی طلب حیران و سرگردان مانده است چه نور فیضی خواهد رساند؟خدایا کشش و جدبه ای عنایت کن تا عنان شوق مرا بگیرد و مرا بیشتر از این در وادی طلب حیران و شوقمند نگذارد چون بیشتر از این توانایی و اسباب و لوازم طلب را ندارم.
آنقدر در صحرای جنون گریسته ام که خارهای آن بیابان از خون دل من سیراب شده اند و مانند من عاشق و دیوانه اند. در نیستانی که جایگاه شیران طالب است. آب آن نیستان دل و جرأت شیرانش را پیدا میکند.من در سیر وادی طلب سالکی بسیار ناتوان مانند گنجشک ضعیف هستم. در حالی که در سیرو سلوک بیابان طلب هزاران مرغ توانا و مرشد کامل بال و پر ریخته عاجز و درمانده از ادامه راه باز مانده اند.تا زمانی که آیینه روح طلب از غبار تعلقات زدوده نشود، پرتو رخسار زیبای مقصود و مطلوب در پرده میماند و چهره نمی نماید لازمه تجلی محبوب روشنی و صفای جان سالک و طالب است.
کسی که صبر و بردباری را در زندان طلب مدتی حفظ کند و با شکیبایی انس گیرد دیری نمی پاید که از حلقه زنجیر زندان رهایی پیدا میکند و قدم بر تخت پادشاهی میگذارد.هر کس مثل غنچه دست نفوذ و دخالت خود را در گریبان خود کشد و سر به جیب مراقبه و ریاضت گذارد چه بسا که از گلستان طلب حق گلهای معنوی خواهد چید و فیض های لطیف خواهد برد.ای صائب عشق هرگز از طعن و ملامت دیگران ترس و بیمی ندارد. خار و خاشاک در مقام طلب حق در زیر پای سالک مثل سنبل و ریحان و پرنیان می آید. بیت بیانگر ملازمت و ملامت و عشق است آری عاشق چکند گر نکشد بار ملامت.
فاطمه زندی در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:
شرح ابیات:
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف).
قالب شعری:غزل.
اهل حق با آهن ربا و هر که با آهن و مردان خدا با آهن ربا:(معادله).
روشندل:دانا، آگاه، روشن ضمیر.
خاکساری:افتادگی، ذلیلی.
گوهر یتیم:گوهر گرانبها و بی نظیر.
همای:فرخنده.
روشندل با گهر و خاکساری با گرد یتیمی و قدر فزون شدن با سایه بال همای:(معادله).
قهرمان عشق:(اضافه تشبیهی).
قهرمان عشق با دریا و عاشق با غواص گوهر جو:(معادله).
سربلندان با نخل سرکش و شادمانی با خنده دندان نما:(معادله).
طفل مشرب:کودک طبع.
بی پرده:بی حجاب،مکشوف.
طبل در زیر گلیم پنهان داشتن:امری که ظاهر و هویدا و شهرت یافته باشد.
عید و روستا:از امثال سایر است یعنی روستایی عید را دوست دارد و عید بی روستایی در ردیف « بستان بی سرخر» است باز عید و روستایی را چنین به کار برده است.
پیران و جوانان:(تضاد).
آب سیاه:نام مرضی که چشم را نابینا گرداند.
موجه:یک موج، یک کوهه آب واحد موج.
آب سیاه و آب بقا:(تضاد).
چراغ آسیا:چراغی که بر آسیای کلان مثل خراس و آسیای آب روشن کنند تا به روشنایی آن کاری که در آسیابانی باید کرد خاطر خواه به عمل آید.(بهار عجم.)
*غبار دل با زیر خاک و زبان آتشین گفتار با چراغ آسیا:(معادله).
هر کس به حلقه عرفای صاحب دل پیوندد در اثر معاشرت با آنان از مردان خدا به شمار آید. آری آهنی که با آهن ربا در تماس باشد خاصیت آهن ربایی پیدا میکند.از فروتنی و ذلیلی قدر و بهای انسان روشن ضمیر بیشتر می شود. همچنانکه گرد و غبار یتیمی در چهره گوهر به مثابه سایه سعادت بال هماست.(گرد یتیمی گوهر را به ارج می نشاند و گرهر یتیم بسیار گرانبهاست و مانند سعادت سایه همای است و سایه همای نیز انسان را اقبالمند میکند.)قهرمان عشق بر عاشق مهربان است. چنانکه کشتی غواصان گوهر جو به دریا آشنا است.(یعنی وقتی غواص در دریا شنا میکند گویی که با دریا کشتی میگیرد و دریا نیز غواص گوهرجو را از خود نمیراند و امان میدهد که با تلاش خود به گوهر مقصود برسد. اما دریا به دیگران مهربانی ندارد و آنها را غرق میکند و چون به کشتی گرفتن غواص آشناست نسبت به او مهربانی میکند و عشق نیز مثل دریا به عاشق طالب مهربان است.)
سرفرازان و مغروران از عاقبت و سرانجام شادمانی خود بی خبرند. اره ای که این درخت گردنکش را از بیخ میکند همان خنده های بلند و شادیهای غافلانه اوست.(کسی که از عواقب بد سر خوشی ها و از فرجام نامبارک شادیهای زودگذر با خبر باشد هرگز از روی غرور به شادی نمی پردازد.)در چشم انسان دوراندیش خط مشکین و موهای تازه رسته رخسار یار چون سرمه موجب روشنایی چشم است. اما عاشقاب کودک مزاج از لطافت سیاهی خط یار بی خبرند.جمال زیبا را آشکار دیدن بسیار از ادب دور است. چشم ما عشاق شرمگین و خجل مانند زره ای است که در زیر قبا قرار گرفته و در پرده دلبر را می نگرد.
پیران عشق خود را مانند طبل در زیر گلیم پنهان میکنند در حالی که هر دو هویدا می شود و قابل کتمان نیست اما عشق شورانگیز در جوانان مانند عید و روستا مناسب و برازنده است و نیازی به کتمان کردن نیست.چشم انسانهای تن پرست در سایه تن آسانی نابینا شده و حقایق را در نمی یابد. و گرنه شمشیر شهادت بر انسان موجی از آب حیات و جاودانی می آورد.صائبا! زبان من که گفتار آتشین دارد به سبب گرد و غبار تعینات دل مانند چراغ غبار آلود آسیاب زنده در زیر خاک مانده و روشنایی نمی بخشد.
عارف در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲:
سلام.
ظاهراً در مصرع اول «کاین چه ننگست» درست است.
عارف در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰:
سلام.
ظاهراً در مصرع اول باید «از زلفت خودت» باشد.
فاطمه زندی در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۱:
شرح ابیات:
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف).
*قالب شعری:غزل.
*دشنام جانان با روی تلخ بحر و شکر با آب گوهر:(معادله).
*تلخ و شیرین:(تضاد).
*قبض و بسط:گرفتگی دل و گشایش دل دو حالت عرفانی که پس از ترقی بنده از حالت خوف و رجا پدید می آید. قبض و بسط ناخوشیهای حال حاضر است که بر دل عارف از وارد غیبی غلبه می یابد. (لغت نامه)
*قبض و بسط:(تضاد).
*نخل و شیرین:(تناسب).
*نی در ناخن شکستن:نوعی از تعذیب سخت و آن چنان است که نی را بسیار باریک و سر تیز تراشیده در زیر ناخن بشکنند.
*بیداری و خواب و تلخی و شیرین:(تضاد).
*سرد مهری:بی محبتی، بی مهری.
*ه سرد و گرم و بی حلاوت و شیرین تر:(تضاد).
*برگ،ثمر و نخل:(تناسب).
*تنگ شکر:بار شکر.
*گوش و سخن و شکر نیشکر و شیرین:(تناسب).
نزد ما عشاق ناسزای معشوق از شکر خوشتر و شیرین تر است. روی تلخ دریا از آب گوهر خوشتر است. دشنام دلبر نشان توجه اوست و دریا نشانه بیکرانگی است هر چند که تلخ باشد.در نزد عرفا مرتبه قبض قبل از رتبه بسط است ابتدا در دل عارف گرفتگی و غم پدید می آید، سپس حالت گشادگی و شادی دل حاصل میشود گره پیوند بر درخت خرما از میوه شیرین آن خوشتر و شیرین تر است.زنبور عسل از خانه کوچک خود شکوه ای ندارد خانه هر قدر که کوچک و محقر باشد شیرین تر است. خانه کوچک زنبور نیز پر از عسل است.
زنبور عسل از خانه کوچک خود شکوه ای ندارد خانه هر قدر که کوچک و محقر باشد شیرین تر است. خانه کوچک زنبور نیز پر از عسل است.در نظر هر موری که منت نی در ناخنش شکست و او را برنجاند، مور شکر آن نی را دیگر نمی پذیرد و خاک صحرای قناعت و خرسندی و صرفه جویی از شکر آن دلپذیرتر است.اگر کسی بتواند نبض و رگ تسلیم و رضا را به دست آورد و بر بلای الهی گردن نهد و در برابر قضا و قدر خوشنود باشد آنگه تیر دلخراش قضا بر او از نیشکر نیز دلپذیر خواهد شد و تمام ناملایمات را تحمل خواهد کرد.ناگواری و مرارت بیداری شبانگاهان در پیش چشم کسی که به سبب غفلت ها و تقصیرها اشکی نریخته و پشیمان نشده از خواب خوش و شیرین سحرگاهان شیرین تر و دلپذیرتر است.
بی مهری شور زندگی را از بین میبرد و زندگی را تلخ میکند. آن میوه هایی که در محیط گرمسیر میرویند شیرینی و حلاوتشان بیشتر است. شیرینی و خوشی های زندگی نیز در سایه عشق و محبت افزون میشود و در هوای سرد مهری نشاط زندگی پیدا نمی شود.ما از نعمتهای آفرینش با زبان سپاس و تقدیر قناعت کرده ایم. برگ های درخت تنومند نعمت های خدا از میوه های آن شیرین تر و دلپذیرتر است. شکر کردن به نعمت های خداوند بسیار شیرین تر از آنست که انسان از نعمت های خداوند بخورد و سپاس گوید بلکه خود سپاس لذت بخش تر از کامیابی و بزرگترین نعمت شکر نعمت است.صائب گوش های شعر دوستان را با اشعار نغز و شیرین خود آکنده است. آری قلم شکر افشان ما از نیشکر شیرین تر و با حلاوت تر است. زیرا شیرینی شکر ظاهری و ناپایدار اما شیرینی قلم و شعر معنوی و پایدار است.
علی سونامی در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲:
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مثمن مخبون محذوف قافیه: راست، بالاست، ختاست، قفاست...
توضیح این غزل در وصف زیباییهای معشوق از جمله قد و زلف و ابرو و... اسـت کـه شـاعـر بـا استفاده از صنایعی چون تشبیه و استعاره و تضاد به آن پرداخته است و همچنین حافظ غزلـی بـا همین وزن و قافیه دارد
روز یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست (دیوان حافظ، ۱۳۸۸ (۳۰)
بیت ۱- آرایه ها:
راست و راستی جناس زاید دارند واژه ی کار تصدیر دارد و بیت دارای صنعت واج آرایی حرف «س، ره است.
معنی:
راستی کار ما از راستی قامت توست به راستی چه حیله و مکری است که کارت این چنین پیش میرود و رونق دارد.
بیت ۲: واژگان خرام (خ، خ، خ): رفتاری که از روی ناز و سرکشی و زیبایی باشد، رفتار بـه نـاز، با تبختر راه رفتن خوش و ،جمیل حرکت ،زیبا حرکت با کرشمه (دهخدا) ارائه ها: سرو، چمن و خرام با هم مراعات نظیر دارند، سخن به قد معشوق در راستی و همچنین سرو به قد یار تشبیه شده اند و بیت تشبیه مقلوب یا معکوس دارد.
معنی: سخن راست و درستی چون قد راست و زیبای تو بگویم و سخنم این است: به درستی که سرو در راستی و زیبایی به قد و بالای تو شبیه است نه اینکه قد تو مانند سرو باشد.
بیت -۳- واژگان: مشک: ۱- ماده ای است معطر مأخوذ از کیسه ای مشکین به اندازه ی تخم مرغـی یـا نارنجی کوچک، مستقر در زیر پوست شکم و مجاور عضو تناسلی جنس نر از آهوی ختایی، مشک تازه در موقع ترشح ماده ای است روغنی و بسیار معطر و به رنگ شکلات و لزج میباشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است رنگش قهوه ای تیره ی مایل به سیاه و طعم آن کمی تلخ است و بوی تند دارد -۲ کنایه از زلف سیاه محبوب (معین)
ختن: (خ ت) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء می آید نام ولایتی است به زیر کاشغر و در زیر یوزگند که از بلاد ترکستان به شمار می آید. از مشخصات ختن وجود آهوان صاحب بیابانهای اطراف آنجاست و صدور این ماده از قدیم از این ناحیه موجب شهرت ختن مشک در اکناف دنیای قدیم شده است. در ادبیات فارسی ختن از جهت مشک خیزی و داشتن شاهدان و خوبرویان خود اهمیت به سزا داشته و مورد توجه بوده است (دهخدا)
آرایه ها:
خطا با ختا جناس لفظ دارد، زلف خوشبوی یار به مشک ختن، تشبیه تفضیل دارد. معنی: ای معشوق زلف خوشبو و زیبای تو از مشک ختن با این همه خوشبویی هم خوشبوتر است.
بیت ۴ ارائه ها مو به زنجیر در حلقه حلقه بودن تشبیه شده است.
معنی:
در زیر هر یک از موهای چون زنجیر حلقه حلقه ی تو یک دل دیوانه است، خود را نشان بده زیرا که دلهای بسیاری از پی توست.
بیت -۵ واژگان شوریده: ۱- آشفته پریشان ۲ عاشق، شیدا ۳-دیوانه (معین) ارائه ها قامت به زلف کژ تشبیه شده است سر زلف یکتا و دوتا با هم تضاد دارند.
معنی:
دل آشفته ام مشتاق توست، من هنوز با تو یک دلم و تو را دوست دارم با اینکـه چـون ســر زلفت قامتم از بار غم و گذشت زمان (پیری) خمیده است.
بیت ۶- ارائه ها: ابرو به مه نو در بایکی و هلال مانند بودن تشبیه شده است، هلال، مه نو و انگشت-
نما مراعات نظیر دارند.
معنی:
ای محبوب در بین مردم رسم است که وقتی هلال ماه نو ظاهر میشود آن را با انگشت به همدیگر نشان می دهند و ابرویت چون مانند ماه نو هلالی و باریک است انگشت نما و مشهور است.
بیت ۷- واژگان صبوح شرابی که به وقت بامداد خورده می شود، پگاه، صبح زود (دهخدا) فتنه: آشوب، آزمون، دویی، خلاف، جنگ و نزاع (دهخدا)
صبوحی: ۱-شراب خوردن به وقت صبح ۲-شرابی که صبح خورند ۳-کسی که صبوحی خـورد (معین)، در اصطلاح عارفان محادثه با حق را صبوحی گویند (سجادی، ۱۳۸۳: ۵۲۶)
ارایه ها: نرگس جادوی مست استعاره از چشم خمار معشوق است، بیت تشبیه مرکب دارد نرگس جادوی مست به آدم مست خمار تشبیه شده است شاعر با استفاده از مضمون حدیث «الفتنة نائمـةً لعن الله من ایقظها این بیت را ساخته است.
معنی:
چشم خمار تو به وقت پگاه مانند آدم مست و آشوبگری بود که هنگام صبح خمار آلود از
خواب بلند شد.
بیت - واژگان متحیر سرگشته ،حیران آشفته آواره و رانده از جای، متعجب (دهخدا) شمال و شمیله، طبع ها، خویها ۲-صورت، چهره ۳- تصویر (بزرگان دینی)، شکل
شمایل: ۱-جمع
۴-شاخه نورسته، شاخه درخت (معین)
ارائه ها متحیر و حیرت جناس اشتقاق دارند.
معنی:
در آن چهره و شکل زیبا حیران و متعجب نشده ام بلکه تعجب من در قدرت قلـم خـداونــد است که چنین چهره و ره و شکل بی نظیری را به وجود آورده است.
بیت -۹- واژگان حقیقت راستی درستی کلمه ای که در معنی اصلی خود استعمال شود/ ظهور ذات حق بی حجاب تعینات، جمع حقایق (معین)
مجاز: غیر واقع، مقابل حقیقت عبارتست از استعمال لفظ در معنی موضوع له با وجود قرینه ای که مانع از اراده ی معنی اصلی باشد (معین)
ارائه ها: بین واژگان حقیقت و مجاز تضاد برقرار است، واژه ی حقیقت تصدیر دارد.
معنی:
نگریستن به صورتی که در آن نور حقیقت و راستی پیدا باشد دیدن حقیقی است.
بیت ۱۰ - معنی: شرط محبت و دوست داشتن این است که هر چه از هـ وب به عاشق برسد بپذیرد و هیچ اعتراضی بر او نکند.
بیت ۱۱- واژگان لالایی: ۱-غلامی ،بندگی خدمتکاری -۲ تربیت بزرگ زادگان ۳-قسمی پارچه کم ارزش (معین)
منصب: ۱-مقام، رتبه درجه ۲-شغل رسمی، جمع مناصب (معین)
لؤلؤ :لالا مروارید ،درخشان، گوهر آبدار (دهخدا)آرایه ها: زاده ی طبع استعاره از اشعار شاعر است لالا جناس تام دارد (۱-غلام و خدمتکار ۲- درخشان و تابان
معنی: ای خواجو اگر چه رتبه و شغل خدمتکاری و بندگی را نداری اما مروارید درخشان غلام و خدمتکار اشعار توست.
فرهود در ۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴: