گنجور

حاشیه‌ها

فرهاد در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

"ماری" --> "کاری" پوزش میخواهم.

 

فرهاد در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

آقای ناشناش، برای اگاهی شما و گمراه نشدن خوانندگان اینجا باید یاداوری کنم که خیام عارف (به تعبیر شما) نبوده است! و به گواهی تاریخ هیچ مرحله سلوکی را طی نکرده و قصد آن را هم نداشته است. چهارگانه های خیام به زبان فارسی و بسیار روشن بیان شده اند که نیازی به تعبیر و تفسیر ندارند. وقتی میگوید "می خوردن و شاد بودن آیین منست" یعنی اینکه راه و رسم من نوشیدن شراب و شاد زیستن است (به همین روشنی). یا "فارغ بدن زکفر و دین دین من است" یعنی اینکه ماری به کار خدا شناس و خدا نشناس ندارم. امیدوارم برای شما مفهوم باشد :)

 

بزرگمهر وزیری در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

آصف بر پایۀ داستان های اسلامی، وزیر سلیمان بود. خاتم «جم» همان انگشتر «سلیمان» است. پس از حملۀ عرب به ایران شخصیت جم یا جمشید در برخی از موارد با سلیمان به هم آمیخت.

 

بزرگمهر وزیری در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

در بیت نخست «خوی» که می باید آن را «خَی» خواند به معنای عرق بدن است.

 

بزرگمهر وزیری در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

سال ها پیش ابراهیم خواجه نوری روان شناس و سناتور، برنامه ای در رادیو ایران داشت. که پیام نخست آن ، بیت سوم این غزل بود.
بسیاری از پژوهشگران این بیت را از دیدگاه روان شناسی ارزشمند می دانند.

 

بزرگمهر وزیری در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:

آخرین بیت این غرل را حافظ در آغاز به شکل زیر سروده بود :
«به خوبان دل نده حافظ ، ببین آن بی وفایی ها
که با خوارزمیان کردند، ترکان سمرقندی»
که منظور وی ستم هایی بود که امیر تیمور سمرقندی بر خوارزمیان روا داشت. گویا بعدها به دلیل تاختن سپاهیان تیمورلنگ به پارس ، وی ناچار از عوض کردن این بیت شد.

 

بزرگمهر وزیری در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

در بیت چهارم به جای «مسلمان» باید «سلیمان» باشد که اشاره به داستان ربوده شدن انگشتر سلیمان توسط دیو یا شیطان است و حافظ بارها در غزل های دیگر خود به آن اشاره کرده است مانند:
«من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاهگاه بر او دست اهرمن باشد»
و یا
«گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی»
و موارد بسیار دیگر
---
پاسخ: دلیل شما منطقی و زیبا به نظر می‌رسد، در هر صورت منبع چاپی ری‌را (که منبع گنجور در غزلیات حافظ بوده) گویا دیوان حافظ به تصحیح قزوینی-غنی است که در آن همین روایت نقل شده و در حاشیه نیز جایگزینی برای «مسلمان» نیامده. به جهت حفظ یکدستی نقلها تغییری در متن صورت نگرفت به امید آن که حاشیه‌ی شما اشتباه احتمالی را جبران کند.

 

بزرگمهر وزیری در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:

در بیت ششم «داو» به معنای پولی است که هنگام بازی و یا قمار در میان می گذاشتند. بخش نخست واژۀ «داوطلب» به همین معناست و واژۀ «داور» هم که در اصل به معنای نگهدارندۀ آن پول هاست از همین ریشه است.
در برخی از نسخه ها به جای «عشقبازی» در بیت چهارم ، «عشق و مستی» آمده است.

 

ف-ش در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۶:

هو
مگر شیر وپلنگی ایدل ایدل
در آثار اهل معرفت کلمه دل وترکیب آن با کلمات دیگرزیاد و یا فوق العاده بکار رفته است و درزبان محاوره هم زیاد به کار میرود مانند درد دل گفتن. دلخوش بودن . دلدار بودن و..در مجموع دل معنای وسیع ونامشخصی دارد ولی دو وجه مثبت ومنفی یاعالی ودانی درمعنی آن قابل تمیز است
از آنجا که انسان یک خود حقیقی ویک خود کاذب یا مجازی واکتسابی داردلاجرم اوصافش ازاین دو حالت صادر میشود و دوگانه میگردد وچنین است که کلمات زیادی معنای دوگانه پیدا کرده است مثل دل .نفس. عقل ترس.عشق . بزرگی و غیره
در دو بیتی بالا دل به معنای منفی ومزاحم آن یعنی نفس به کار رفته وپدیده ایست که با روح انسان در جنگ است وباید کشته شود ودر بعضی ابیات دیگر دل به معنای عالی یعنی من برتر یا حقیقت وجود انسان که با یستی به آن عشق ورزید بکار رفته است :
“دلاپوشم زعشقت جامه نیل
کشم بار غمت چون جامه بر ذ یل
دم از مهرت زنم همچون دم صبح
از این دم تا دم صور سرافیل”
درمواردی توجه به دو وجهی بودن بعضی مفاهیم خیلی ضروری میشود مانند معنای ترس در قرآن وترسهای مذموم معمولی یا عشق ومحبت که جنبه حقیقی ومجازی دارد وخواستن حقیقی وخواستن نفسانی و دهها معنی دیگرکه در شرح انذار قرآنی ومواعظ واخلاق وتعلیم وتربیت وغیره مطرح میشود ( موضوع دو وجهی بودنها بواسطه اهمیتش در بعضی حاشیه ها مانند دفتر4 بخش74 مثنوی کمی مشروحتر مطرح شده است)

 

ف-ش در ‫۱۵ سال و ۱۳ ماه قبل، شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۳ - یاد یاران:

هو
با اظهار تشکر ومسرت از اقدام شما به تصحیحاتی که لازمه آن سایت با ارزش است بیت سوم در بند ششم در دیوان چاپ 1341 چنین است:
بس جنگ به آشتی بدل شد
بس صلح وصفا که گشت پیکار
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

 

حسن ممتاز در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:

رازهستی درشعرخیام
حسن ممتاز
شعر خیّام ، شعر تأمّل است و پرسش . شعر اجمال است و نکته سنجی . به همین لحاظ به فلسفه می ماند و گوینده اش نیز به فیلسوفان . خیّام را فیلسوف نامیده اند و به اعتبار همین نگاه پرسشگر و تأمّل ورزانه ای است که شعر او به ما می بخشد و نه به معنای متعارف و رسمی که از فلسفه و فیلسوف سراغ داریم . خیّام ، مانند فیلسوف رسمی ، هیچ دستگاه منسجم فلسفی به ما نداده است و از مباحث گوناگونی هم که در فلسفه و حلقه های فلسفی مرسوم است جز چند پرسش خاصّ ،
برای ادامه ی مقاله به :
پیوند به وبگاه بیرونی
مراجعه کنید.

 

تباشا در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

راز هستی در شعر خیام
پرسش های فلسفی خیّام ، در دور و بر معنای هستی انسان در این جهان و سرانجام او پس از مرگ می گردد . محور پرسش های خیّام مسائل انسانی است . دامنۀ اختیار انسان برای گزینش آنچه برایش خوشایند است و از رنج ها و ناکامی های او می کاهد ؛ علّت غائی آفرینش او چیست ؛ و پس از زندگی در این جهان به کجا خواهدرفت و چه سرنوشتی پیش رو دارد ؟ خیّام به اینکه هستی آفریدگاری دارد یا نه کاری ندارد . نه اثبات می کند و نه انکار. هرچند که گاهی به آن که کارگزار و آفریننده و دارندۀ هستی است اشارتی و طعنه ای دارد. بزرگترین پرسش او این آمدن و رفتن ماست . راز بزرگ هستی در نگاه موشکاف و دقیق این دانشمند ریاضیات و نجوم همین است که با وجود احاطۀ علمی بر بسیاری از معضلات طبیعت و کشف علل پدیدارهای جهان مادّی،چرا کوچکترین روزنه های دانایی انسان بر آنچه پس از این جهان هست یا نیست ، بسته است .

برای مطالعه ی ادامه ی مقاله به پیوند به وبگاه بیرونی
نگاه کنید

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:

حافظ متناسب بامفهوم این رباعی گفته است:
سخن از مطرب ومی گوی وراز دهر کمتر جو
که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
پرده اسرار به قول خیام وراز دهر به قول حافظ اگر چه ناشناخته است ولی اعتراف شده که چنین پرده ورازی وجود دارد اصولا اینکه بدانیم که چیزهائی هست که نمیدانیم خیلی مهم است ومستلزم تواضع خاصی است پس باید کمی توقف کنیم وسرسری نگذریم زیرا در معلومات رسمی ما غرور دانستن وجود دارد وندانستن خفت محسوب میشود ونشانه جهل ماست در اینجا این شعر به یاد میآید
آنکس که نداند ونداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند
البته اکثر ما ادعای ندانستن داریم ولی اذعان به آن نداریم متدینان غالبا همه مسائل را حل شده میا نگارند ومیگویند خدا جهان را آفریده وانسان را پدیدآورده ودر نهایت جای هر کس بهشت یا جهنم است وتمام وقائل به راز ندانسته نیستند وآنها که اعتقاد دینی ندارند باپندار هائی ظاهراعلمی بی اعتقادی خود را توجیه میکنند گوئی چیزی ورای تصورات آنها وجود ندارد وچه بسا این هردو به معنی صوری کلمات وبرداشتهای سطحی وتلقینات دیگران قانع شده اند
ولی نکته مهم توجه داشتن به آنست که "ناشناخته " وجود دارد اگر معلومات فعلی هر کس کافیست پس چرا پس از تحقیق به چیزهای نو وتازه دست میآبد ودر سیر وسفر وسیاحت روحیه وافکارش دگرگون میشود دراینجا نمخواهیم بگوئیم باید خلاف نظر خیام وحافظ به اسرار نهائی در عالم اندیشه کنیم خیر مقصود هما نست که اشاره شد یعنی خوب است اعتراف به وجود نا شناخته ها داشته باشیم کلمه "غیب" در قرآن اشاره به این ناشناخته ها یا ناشناختنی ها دارد اگر اسرار جهان وراز دهر معلوم میشد کلمه غیب واعتقاد به آن معنائی نداشت.
با توجه به مطالب فوق تعبیر مناسب موضوع "اعتقاد به غیب "درک اینست که نا شناخته وجود دارد واین مستلزم تواضع ومغرور نبودن به دانسته ها ودر نقطه صفر قرار دادن ذهن است اگر این حالت در کسی پیدا شود ممکن است گشایشی در روحیه خود احساس نماید وبه تصدیق درستی برسد

 

مسعود قدیریان در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱ - نان و حلوا:

سلام و درود ..., مفهومی که استنباط می کنم این است که قدم اول و مجوز ورود هرکس به دایره بازیکنان زندگی , در کسب عیال و جاه است , ولی زمانی خواهد رسید که همان مجوز مانعی برای رشد و آگاهی وی خواهد بود و این موید قانون تضاد حاکم بر این جهان است لذا تذکر این معنی است که در همه اطوار زندگی اصل رندی که پیوند حقیقت و واقعیت است را زنگوله گوش کردن رمز پویای و حرکت به جلو است .

 

رضانیا در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

در بعضی ار نسخه ها به جای "ارغوان" . "کلرنک" امده است
---
پاسخ: در نسخه‌ی تصحیح شده توسط محمدعلی فروغی و قاسم غنی «گلرنگ» آمده، با تشکر از تذکر شما، به اعتبار آن نسخه در مصرع دوم بیت اول این رباعی «ارغوان» با «گلرنگ» جایگزین شد.

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

دربیت5 از آخر "فرمودم "باید باشد

2- در این قصیده سخنانی به عنوان وحی الهی نقل شده که نمیتوان گفت عین وحی است بلکه خود شاعر این معانی بلند را پرورده وبیان کرده است در آثار دیگر شعرا مانند مثنوی مولوی هم این روش را میبینیم مثلا درمناظره قوم سبا با پیامبران ومناظره موسی با فرعون وهامان وغیره همین شیوه به کار رفته ومیتوان گفت پروین از متقدمان پیروی کرده است
در این قصیده احساسات وعواطف مادری اززبان یک شاعره وبیان لطف حق وناسپاسی های کسانی چون نمرود خیلی جالب توجه است
---
پاسخ: در بیت مورد اشاره «فرمود» با «فرمودم» جایگزین شد.

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:

1-در ماخذ ی دیگر بیت دوم رباعی اینگونه است:
ضایع مکن ایندم ار دلت بیدار است کاین باقی عمررا بقا پیدا نیست ودر رباعی مصرع سوم با مصرعهای دیگر معمولاهم قاقیه نیست
2-زمان حال ولحظه از نظر اهل معرفت غنیمت است ومعمولا درپای گذشته وآینده قربانی میشود
همه عرفا این مهم را تذکر داده اند واحادیث هم موید آست
اما کسانی خیال کرده اند مقصود اینست که مثلا امروز هرچه دارد خرج کند وبه فکرآینده نباشد یا اهل خوشگذرانی وبطالت باشد وبرای فردا کاری نکند وحال آنکه مقصود درست آنست که از لحظه وحال حد اکثر استفاده بشود وبه بطالت وبیهودگی نگذرد زیرا تحول وتغییر احوال درونی وحضور قلب در لحظاتی که انسان محو گذشته وآینده نیشت وازخود غفلت ندارد ممکن میگردد
این دو وجهی بودن معانی وسؤ تفاهم مطلب مهمی است که دربسیار ی از معانی پیش میآید
چنانکه مثلا عشق ورزیدن فکر کردن تعقل کردن ترسیدن یابی باک بودن بزرگی کردن ودهها یا صدهامفهوم دیگر دو وجهی است وبسته به اینکه کدام وجه مورد نظر باشد مطلوب یا نا مطلوب است وجا دارد که مورد رسیدگی اهلش قرار گیرد

 

ناشناس در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

از رباعی بالا چنین برمیآید که آدمی به دنبال حقیقت ویقین است واین گمشده اوست به شک هم امیدی نیست پس جام می وبیخبری مطلوبست اینجا چند نکته مطرح است:
یکی ابنکه خود انسان باید یک حقیقت بوده باشد که بدنبال اصل حقیقت میرود چه جنس جنس را میطلبد گویا برای همین جذب دیگران میشود وخود را در همنوعان منعکس وجتی مستحیل میسازد وبعد میفهمد که اشتباه کرده وبه فکر خود شک میکند وشاید متوجه شود که حقیقت چیز دیگریست ازآنجا که خودش یک حقیقت است خود شناسی مطرح میشوددر خود شناسی هم به کنه خود دست نمیابدولی شایددریابد که در احاطه حقیقتی کلی است وجامعه وعوامل او را کفایت نمیکنند اگر به وجود حقیقت کلی اطمینان خالصانه یابد آرامش میابد
نکته دیگر اینکه وقتی کسی شک میکند شاید شکش متوجه اصل دین شود وبه بید ینان روی کند (عملا دیده میشود)ولی بدیهیست که بید ینان مشکوک ترخواهندبود وحقیقت را درآنها نخواهد یافت(آنها که به اصل دین شک میکنند بعضی قیود دینی را خود دین پنداشته اند وخیام هرگز به اصل دین شک نکرده ومیگوید حقیقت ویقین در دسترس نیست نه اینکه نباشد)
نکته آخر اینکه از رباعیات خیام اینطور بر میآید که مقصودش از می وشراب همان مقصود عرفاست می انگوری یک مستی بی ارزش وموقتی دارد واینهمه هنر نمیتواند داشته باشد فقط مثال مناسبی است به هر حال مستی حقیقی در صورتی است که افکار مزمن وغمها ومحدودیت ها متوقف گردد ومن دیگر ظهور کند اهل معرفت در این حال عشق وشکوه ووجد خاصی را تجربه میکنندوحاظرنیستند آنرا با هیچ چیز معاوضه کنند
اهل معرفت میکوشند خود را از منیت(ego) که شامل مکتسبات مراحم ازقبیل ترسها وغمها وناکامی ها وخاطرات ومحدودیت هاو..میباشد برهانند توصیه های خیام از اینرو سودمند است

 

'گلستانی در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
معنی بفرمایید

 

محمد ایلخانی زاده در ‫۱۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

حافظ در این غزل به استقبال غزل سوم دیوان غزلیات سعدی به مطلع : (مشتاقی و صبوری از حد گذشت ما را ) رفته است و تعدادی از قافیه ها و مصراع ها را به کاملی از او وام گرفته است

 

۱
۵۰۶۲
۵۰۶۳
۵۰۶۴
۵۰۶۵
۵۰۶۶
۵۰۷۷
sunny dark_mode