محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:
چندین صنعت ادبی در این بیت هست که البته من نسبت بدانها جاهلم :)
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری/من نقد روان در دمش از دیده شمارم
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:
این قوام الدین حسن جد اعلای شیخ صدرالدین محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی معروف به ملاصدراست. اگر درست در خاطر ضعیفم باشد در کتاب سقوط و ظهور پهلوی فروست خوانده ام که قوام السلطنه مدعی بوده از نسل همین قوام الدین حسن شیرازی است. گویا در جلدذ دومش از عبدالله شهبازی.
عباس بروجردی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمینها » شمارهٔ ۱۴:
در بیت دوم مصرع اول حرف دال اضافه است و وزن شعر بهم خورده و درست آن چنین است گر دهد باده کنون ساقی سیمین بدنم
مینا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
بیدار گرامی
درود بر شما
ما به در زدیم تا تخته با خبر شود
من از اسلام ایراد نمی گیرم . از مسلمان یا بهتر بگویم آنکه ادعای مسلمانی می کند ایراد میگیرم که آبروی چون شما مسلمانی را می برد
تمام این صفحه را نگاه کنید یک .....ی سنگی انداخته در چاه صدتا عاقل درمانده اند
کنایه ای بود به اینکه این رسم مسلمانی نیست
یا از مسلمان چنین انتظاری نمی رود
من قرآن خوان نیستم ولی نظائر نقل قولهایی که شما کردید را در دیگر ادیان یا مسلکها و کتابها هم دیده ام
هر چند که از قرآن نگفتید
ممنون که وقت خود را برای نوشتن صرف کردید و از مولانا مثال معروفش را یاد آور شدید
در پایان گفتید که : ”البته من فکر میکنم که جناب خراسانی قصد بدی نداشتند.“
آیا برای دیگران تکلیف معین کردن کار خوبیست ؟
از دیگران ایراد گرفتن کار پسندیده ایست؟
توهین به دیگران چطور ؟
قصد بد به چه می گویید؟
چند جوان را با چند آیه ی قرآن آزردن چطور؟
از شما توقع می رفت لا اقل به تکبر و منم زدنهای او گوشه ی نظری می انداختید و اولویت اعتراضتان را به ناحق حواله میکردید.
من در سخنان مجتبی خراسانی هیچ نکته ی مثبتی نمی بینم ، تمام بار منفی دارد . قصد و نیت کاملاً غیر انسانی و فاسد است. از بالا به دیگران نگریستن است ، خود بزرگ بینی ست ، بسیار آسان است لابلای قرآن بگردم چند آیه در ابتدای نوشته ام بیاورم ، در ادامه به همه اهانت کنم ، زهی مسلمانی. من چه بگویم که بانو کوکب و مهری بانو و دیگران فصیح تر نوشته اند
با این قضاوتها ایمان و نظر عده ای جوان را از معتقدات شان بر گرداندن مناسب مسلمانی ست؟
این سخن پایان ندارد ای جواد.
با درودی دوباره به شما
مرضیه دشتی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
با نظر آقای سیاوش میرمنگره کاملا موافقم.
ناشناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
هههههها
ه در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
من کسی تو زندگیم بود که خیلی دوستش داشتم ولی اون شخص بخاطر بعضی مسایل از من دور شد. خیلی دور. انقدر که برام مقدور نبود باهاش باشم. تا یک مدتی خیلی غمگین بودم و ساکن و ثابت در سکوت غصه هامو با اشک فرومیدادم. و تصمیم داشتم هرگز دنبالش نباشم. ولی بعد از شنیدن بیت آخر این غزل نظرم عوض شد. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل. و گر مراد نگیرم به قدر وسع بکوشم. تصمیم گرفتم برم دنبالش حتی اگه بیحاصل باشه.
سعید در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:
البته برای کسانی که ذهنی با چارچوب کلاسیک دارند فهمیدن کار های نامجو کمی سخت است. ولی به عقیده این حقیر که سالها با موسیقی سنتی و کلاسیک دمخور بوده ام آقای نامجو در شناخت موسیقی سنتی هیچ کم از استاد علیزاده و امثالهم ندارد. این در حالیست که نامجو با موسیقی جاز و بلوز و راک هم به خوبی آشناست
نجمه برناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
درباره واژه رقیب که امروزه تعبیر آن کسی که معشوقه آن عاشق دیگری داشته باشد . یعنی دو نفر عاشق یک نفر باشند که هریک نسبت به دیگری رقیب حساب می شود
در گذشته مفهوم رقیب شاید متفاوت بوده است . رقیب در اصل به معنی نگهبان است که زیبارویان نگهبانی همیشه همراه آنها بوده است که مانع از مزاحمت افراد و نزدیک شدن آنها به زیبارو می شد و از طرفی چون خود او همیشه همراه زیبارو بود خواهان و عاشق او می شودو مانع از رسیدن عاشق به معشوق می شود که در واقع همین موضوع باعث می شود کم کم تعبیر رقیب عوض شود .
نجمه برناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
در بیت سوم بین کاری در مصرع اول و کاری در مصرع دوم آرایه جناس است . در مصرع دوم تلفظ آن « که آری هست » مفهوم بیت ؛ اگر بگویم که من به تو دلبستگی ندارم در و دیوار گواهی می دهند که عاشق تو هستم .
در تأیید صحبت دوست عزیزمان خانم مژده غلامعلی نژاد باید بگویم مولوی نیز درباره شعور داشتن جمادات در مثنوی اژدهای نفس آورده است :
چون عصای موسی اینجا مار شد / عقل را از ساکنان اخبار شد
سنگ بر احمد سلامی می کند / کوه ، یحیی را پیامی می کند
و از زبان جمادات می گوید :
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم
که منظور از نامحرمان ما انسانها هستیم ( نامحرمان عالم معنا )
نجمه برناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
در بیت سوم : گر بگویمکه مرا با تو سر و کاری نیست / در دیوار گواهی بدهد کاری هست
نجمه برناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
ببخشید دوستان آیا این بیت شیخ اجل را می توان اینگونه تعبیر کرد :
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد ....
درباره زیبایی لب و دهان تو حرف هایی به گوشم رسیده است که دیگر نصیحت مردم که مرا از عاشق شدن تو منع می کنند برایم پوچ و بی معنی است .
یعنی با شنیدن وصف زیبایی تو دیگر نمی توانم عاشقت نباشم .
نجمه برناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
غلط های نگارشی در متون بالا
1. « می » از فعل جدا نوشته شود : مثل ، می شود ، می خورد ،.
2. استاد کلمه فارسی است جمع مکسر اساتید اشتباه است زیرا جمع مکسر مربوط به کلمات عربی است . درست آن «استادان»
3فرمایش کلمه فارسی است . جمع بستن آن با نشانه جمع عربی اشتباه است درست آن : « فرمایش ها » است .
3. مسألت درست است نه مسئلت زیرا حرکت همزه فتحه است پس پایه آن هم باید الف باشد .
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان ارجمند بهتر است در هنگام نوشتن پیام، نکات آیین نگارشی را نیز رعایت کنیم .
با سپاس فراوان
Hamishe bidar در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
با عرض سلام خدمت بانو مینا گرامی:
واقعاً من ناراحت شدم که شما از اسلام ایراد میگیرید.
اسلام به ذات خود ندارد عیبیء***هر عیب که هست در مسلمانی ماست.
اسلام دربارهُ ادب و برخورد با خشونتها برای موُمنین احادیث بسیار دارد (فقط چندتا از آن احادیث را مینویسم):
امام صادق (ع) : بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث میگذارند ، ادب است نه مال ، زیرا مال از بین میرود و ادب باقی می ماند. کافی جلد 8 صفحه 150 حدیث 132
رسول خدا (ص) : فرزندان خود را احترام کنید و آنان را نیکو ادب کنید ، تا آمرزیده شوید. جامع الاخبار صفحه 393 ، مکارم اخلاق صفحه 222
رسول خدا (ص) : هیچ پدری هدیه ای بهتر از ادب نیکو به فرزندش نداده است. کنزالعمال جلد 16 صفحه 456 حدیث 45411
امام صادق (ع) : ما از شیعیان خود کسی را که عاقل ، فهمیده ، آگاه ، بردبار ، با ادب ، سازگار ، صبور و راستگو باشد دوست داریم.مستدرک الوسائل جلد 11 صفحه 190 حدیث 11
البته من فکر میکنم که جناب خراسانی قصد بدی نداشتند.
از خدا جوییم توفیق ادب
بیادب محروم گشت از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
مایده از آسمان در میرسید
بیشری و بیع و بیگفت و شنید
درمیان قوم موسی چند کس
بیادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زلهها برداشتند
لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز
ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بیباکی و گستاخیست هم
هر که بیباکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پرنور گشتهست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب
با احترام فراوان!
مینا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
53 حاشیه را خواندم
آقایی به نام مجتبی خراسانی از همان ابتدا از همه ایراد گرفت که : شما را چه به دخالت درامور عرفانی
آقایان و خانمها:از امین کیخا تا لیام و مرسده و بیدار و روفیا و مهری و چندی دیگر را تختئه کرد که:
منم طاووس علیین شده
من از ایشان تعجب نمی کنم
از اسلام تعجب می کنم که چنین شاگردان متعصب و خشکی تربیت کرده
اگر ایشان دستش می رسید شاید دستور قتل همه را صادر می فرمود که : مهدورالدّم اند
به نظر من هم جوابهای مؤدبانه وهم تودهنی های امثال شعر لیام لازم بود
چه زیباست :آزادی بیان ، چه زشت: امر و نهی دیگران
دشتی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق:
هر غنچه گه گل گشت دگرغنچه نگردد. / قربان لب یار گهی غنچه گهی گل
دشتی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:
جوانی بگذردتوقدرش ندانی
نجمه برناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
بیان نکته های اخلاقی و اجتماعی از ویژگی های شعر صائب تبریزی (مشهورترین غزل سرای سبک هندی ) است .
او در مصرع دوم بیت آخر یاد آور می شود که :
بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است
که این عبارت کنایه از ترک کردن دنیا و دست کشیدن از دنیاست.
شاعر در بیت « هرچه رفت از عمر یاد آن به نیکی می کنند
چهره امروز از آیینه فردا خوش است »
می گوید : هر مقدار که از عمر گذشت از آن به نیکی یاد می کنند ( یادش بخیر ) و امروز را نیز اگر از دید فردا ببینی خوش است
مصرع دوم در واقع تمثیل است
زهرا حکیمی بافقی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۳:
گاهی، موضوع درخواست انجام کاری از والدین، به گونهی سپردن کاری خانوادگی به مادر نمودار میشود. این مورد که نشان دهندهی رابطهی کاملاً دوستانه و صمیمی میان مادر و فرزند است، در دو مورد از رفتار اسکندر نمایان است: یکی زمانی که اسکندر مصمم به ازدواج با روشنک گردید، مادرش ناهید را همراه با سفارشهای فراوان به خواستگاری او فرستاد. (ج7.صص10و11.) و دیگری، هنگامی که براساس پیشگویی ستارهشناسان مرگ خود را نزدیک یافت، نامهای به مادرش ناهید فرستاد و در آن سفارش هایی در بارهی چگونگی نگهداری از فرزند آیندهی روشنک، و نیز سفارش هایی درباره ی دیگر همسرش، دختر کید نمود. (ج 7.ص104.)
(بررسی نهاد خانواده در شاهنامه ی فردوسی. زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: بهجاپ. 1391.)
محدث در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱: