گنجور

حاشیه‌ها

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

سعدی دربیت اول می گوید :
نگاه عارفان و خداشناسان از روی خواهش نفس نیست و سیر و سلوک اهل نیاز ( عاشقان ) قدم گذاشتن در راه نادرست نیست
بیت دوم :نگاه کردن بر دیدار محبوب بر عارفان و حق شناسان همیشه جایز است . امابر عامه مردم و جاهلان فقط یک بار یا یک لحظه نگاه کردن مجاز است .
بیت سوم : بوسیله نسیم صبحگاهی باید که تو گیاه زنده باشی نه موجود بی جان و جماد که از باد صبا خبر ندارد .
بیت چهارم: اگر سعادت داشته باشی که با معرفت و روشن دلی جان عاریت تسلیم کنی به زندگی ای رسیدی که پس از آن نابودی نیست .
شاعر در بیت 6 می گوید چرا حالی از دوستان نمی پرسی .
بیت هشت : اگر تو مرا بکشی در قیامت تو را مؤاخذه نمی کنم زیرا در میان دوستان به خاطر از بین رفتن یک جان کشمکشی صورت نمی گیرد

یه بنده خدا در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

من در زندگی زیاد خیال پردازی کردم اما واقعیت ها چیز دیگر است . خود را غرق در عشق زمینی نکن .
همیشه بزرگان ما گفته اند :
آ نچه دلم خواست نه اون شد / هر چه خدا خواست همون شد . در به دست آوردن هرچیز به خداوند مهربان توکل کن .

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

در بیت دوم شاعر نگرانی خود را از وجود رقیب بیان می کند برای همین تمام شب را پاسبانی می دهد که عاشق دیگر (رقیب)به در خانه معشوقه اش نیاید.
در بیت پنج سربرگ گل ندارم صحیح است یعنی خیال رفتن به باغ و بوستان را ندارم . سر در اینجا مجاز است

رسول در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰:

افسوس که روح در بدن نیست مرا یک بلبل مست در چمن نیست مرا

کمال در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۳:

باسلام
اصلاحیه دررابطه باجمع دوبیتی که دیروزصورت گرفت شماره
(343)که بعدابه تعبیری به عرض خواهدپذیرفت وپوزش ،،،،،،،،،
میطلبم وجمع دوبیتی شماره مذکورکه درصفحه آن قرارداریم،،
(6001)می باشد.
بدرود

ع.ع در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:

گر سیر گشتی تو از من و خواهی که نگذرم یا
گر سرد گشتی تو از من و خواهی که نگذرم گرد در سرای تو این نیز بگذرد.

کمال در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۴:

باسلام ووقت بخیر
جمع آن: 6053

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:

وین نفس ، جانهای ما را همچنان
اندک اندک دزدد از حبس جهان

تا ا لیه یَصعَد اَطیابُ الکلم
صاعداً منّا الی حیثُ عَلِم (886)

جان های ما نیز که همچون آبی که در حوض زندانی است در تن های ما زندانی است توسط نفس هایی که در هر لحظه می کشیم از تنمان دزدیده می شود و کم کم روح از زندان تن آزاد می شود. به قول یکی از شاعران معاصر: زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردم
در حقیقت با هر نفسی که می کشیم، قدمی به مرگ نزدیک می شویم اما این مرگ برای انسان مومن نه تنها شوم نیست بلکه امری مبارک است.
در بیت 886 که مصراع اول آن از آیه 10 سوره فاطر اقتباس شده است، می گوید:
" کلمات نیکو ( ارواح پاک مومنان ) به بارگاه الهی صعود می کنند و تا جایی که فقط خدا می داند بالا می روند.

تر تقی انفاسنا بالمنتقی
متحفاً منّا الی دار ا لبقا

ثم تاتینا مکافاه المقال
ضعفَ ذاک رحمه من ذی الجلال

ثمّ یلجینا الی امثالها
کی نیال العبد ممّا نالها

هکذی تعرج و تنزیل دایما
ذا فلا زلت علیه قایما

نفس های ما در قالب این واژه های پاک ( ستایش پروردگار ) همچون تحفه ها و هدایایی از جانب ما به سرای جاودان بالا می رود.
سپس در قبال این ستایش ها ، از طرف خداوند والجلال و شکوهمند دو برابر آنها رحمت به ما داده می شود.
پس از آن پروردگار ما را به گفتن سخنانی مانند آنها وامی دارد تا بنه از آنچه بدان رسیده است، بالاتر رود.
بدین گونه همواره تسبیح و دعای ما بالا می رود و رحمت حق پایین می آید ، و تو همواره برای ستایش حق و بهره مندی از رحمت او آماده ای.
پارسی گوییم: یعنی این کشش زآن طرف آید که آمد آن چشش

چشم هر قومی به سویی مانده است کآن طرف یک روز ذوقی رانده است

تا کششی از جانب حق نباشد، بنده به آن سو کشیده نمی شود و تا این کشش نباشد، هیچ کوششی از جانب بنده انجام نمی شود و اگر هم انجام شود به جایی نمی رسد اما قبل از آن که چنین کششی ایجاد شود، پروردگار مزه معرفت خود را به بنده می چشاند و درواقع، این چشاندن (چشش ) مقدم بر کشش است. بنابراین، انسان همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی ( چشش و چشیدن ) داشته است، یعنی انسان با اندک آگاهی از اسرار حق به سوی حق کشیده می شود.

طلبه در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

اشتباه نکنید حافظ بیت سعدی ره را اصلاح کرده
حافظ ره میگوید بازو دارم یعنی زور دارم ولی برای مردم آزاری استفاده نمیکنم ولی سعدی ره میگوید اصلا خدارا شکر زوری ندارم چه خیر و چه شر آنجا که میگوید: سپاس و شکر بی‌پایان خدا را - برین نعمت که نعمت نیست ما را

گمان رهنمون در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۳:

پریسا این شعر را بسیار زیبا و شنیدنی در آلبوم گل بهشت خوانده است .

هایده در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

با قدردانی از زحماتی که برای ترجمه کشیده شده ولی باید بگم خیلی از بیت ها به درستی ترجمه نشده ولی مهمتر از ترجمه حرف بی منطق و نابه جای اون مثلا دکتری هست که استاد شهریار رو چنین خطاب کرده 0واقعا نمیدونم با این آدم های مریض چه طور برخورد کرد -استاد شهریار همیشه باعث افتخار ایران بودن و هستن و خواهند موند

آدرا در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

این غزل واقعاً زیباست

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

با عرض سلام خدمت بانو مینا گرامی:
یقین داشته باشید که کسی آبروی دیگری را نمیتواند ببرد به خصوص در یک مکان مجازی.

مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا ۚ إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ ۚ وَالَّذینَ یَمکُرونَ السَّیِّئَاتِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ ۖ وَمَکرُ أُولٰئِکَ هُوَ یَبورُ﴿10﴾
کسی که خواهان آبرو و عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می‌کند، و عمل صالح را بالا می‌برد؛ و آنها که نقشه‌های بد می‌کشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود می‌شود (و به جایی نمی‌رسد)! «سوره مبارکه فاطر ، آیه10»
آبرو و عزت ، نزد پروردگار است .
علم و تجربه به من میگویند که قضاوت کار بسیار سختی است. دقت داشته باشید که دربارهٔ عمل فقط با دانستن نیّت میشود قضاوت کرد. حال این بندهٔ خدا که دیگر حرفی نمینویسد. حال من از شما خواهش میکنم که ندیده بگیرید و ببخشید. خداوند ستارالعیوب است، لطفاً ما هم کمی عیب نبینیم.
آن سگی مرده براه افتاده بود
مرگ دندانش ز هم بگشاده بود
بوی ناخوش زان سگ الحق میدمید
عیسی مریم چو پیش او رسید
همرهی را گفت این سگ آن اوست
و آن سپیدی بین که در دندان اوست
نه بدی نه زشت بوئی دید او
و آن همه زشتی نکوئی دید او
پاک بینی پیشه کن گر بندهٔ
پاک بین گر بندهٔ بینندهٔ
جمله را یک رنگ و یک مقدار بین
مار مهره بین نه مهره ماربین
هم نکوئی هم نکوکاری گزین
مهربانی و وفاداری گزین
گر خدا را میشناسی بنده باش
حق گزار نعمت دارنده باش
نعمت او میخوری در سال و ماه
حق آن نعمت نمیداری نگاه
به هر حال امیدوارم که شما خودتان را ناراحت نکنید. با احترام فراوان!

علیرضا ب در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۳:

مصرع «از سر مجنون کجا بیرون سودابه سنگ» مشکل وزن دارد و احتمالا موقع بازنویسی کلمه‌ای جا افتاده است.

زهرا حکیمی بافقی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰:

در کینه‌کشی‌های شاهنامه، چهار تن برای گرفتن انتقام خون فرزند خود، از نبیره‌ی خویش بهره بردند؛ که عبارتند از: کیومرث، فریدون، کیکاووس، و زال. به نظر می‌آید که علّت این امر، بدان جهت بوده‌است که این اشخاص به جهت کهولت سن چنین کرده‌اند. علاوه براین، دادن مأموریت به فرزندزاده، باعث ارتباط نزدیکتر میان نیا و نبیره می‌گردد؛ به ویژه که این مأموریت برای انجام کاری خانوادگی باشد و به خصوص این که احساساتی مشترک در صورت‌پذیرفتن کاری نقش داشته باشد. در مورد فریدون، ضمن صدق داشتن سخنان گفته شده، این مورد نیز صدق دارد که هر چه باشد او یک پدر بود و برای یک پدر، بسیار دردناک است که فرزند خود را شخصاً بکشد؛ کمااین که چون انتقام خون ایرج را از سلم و تور گرفت، نوعی شادی غم‌انگیزی داشت و همواره‌ سر هر سه فرزند پیش دیدگان می‌گذاشت و اشک می‌ریخت. آخرین نکته‌‌ این که: کیومرث، فریدون و نیز کیکاووس، با گرفتن انتقام از کشندگان فرزند، انگار دیگر کاری در دنیا نداشتند و پس از اندک زمانی چشم از جهان فروبستند؛ با این تفاوت که، کیومرث و کیکاووس با آرامش درون، زندگی را بدرود گفتند و فریدون، با گریه و زاری بسیار:
چو این کرده شد روز برگشت بخت
بپژمرد برگ کیانی درخت
کرانه گزید از بر تاج و گاه
نهاده بر خود سر هر سه شاه
پر از خون دل و پر ز گریه دو روی
چنین تا زمانه سرآمد بروی
فریدون شد و نام ازو ماند باز
برآمد برین روزگار دراز
بررسی نهاد خانواده در شاهنامه ی فردوسی. زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: بهچاپ. 1391.

محدث در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:

دلم خزانه اسرار بود و دست قضا/درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
سه جملۀ طولی ساده... و یک جهان داستان....

محدث در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
نه فرهاد خان!
کنج هم معنای محصّلی دارد و ناصواب نیست.
در ادبیات فارسی شاید هیچ کس به سان انوری ابیوردی اشعار ناب قناعت وش نگفته باشد. همان انوری ِ روزگاری طماع و حریص....

محدث در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

زلف بر باد مده...
یه غزل فوق العاده...

محدث در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم... :(
هر شب جستحو....
هر شب تنهایی...
هر شب طلب جمعیت از زلف پریشان...
هر شب...

محدث در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

نه به سبب اشارات و تصریحاتی که دارد؛ مثل پیرانه سر و صبر و سال ها و...؛ که اسلوب و محتوای غزل نشان از این دارد که از اخرین سروده های زندگی حافظ و در دوران نزدیک به بلوغ عرفانی دنیوی وی است. روفیای حکیم! اخلاق نه از دین است نه از عقل، از دین عقل محور است. دعوای ما با اشعری ها و نسبی گراها و خیلی های دیگر سر همین منشأ اخلاق و نیکی و بدی امور است...

۱
۴۱۴۰
۴۱۴۱
۴۱۴۲
۴۱۴۳
۴۱۴۴
۵۵۴۶