سارا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
در بیت دوم می بالد صحیح است، و واژه مهر هم نباید با ضمه خوانده شود، بلکه مهر به معنی عشق و محبت است. معنای بیت می شود: مانند شبنم نگاه در آنجا به عشق اشک سرببند می کند. یعنی نگاه اشک آلود در آنجا سربلند می کند مثل شبنم که چون اشک آلود است تبخیر می شود وبالا می رود.
نادر در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
جلاب به ضم ج و لام مشدد معرب گلاب است
مجید مرادزهی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
بیت اول:جناب خواجه از آفرینش هستی و اندیشه ی مخلوقاتی که گرفتار هستی اند صحبت میکند ودر مصرع بعد اندیشه ای متعالی را راهبردی برای پیشرفت و به سعادت رسیدن بیان می دارد.
بیت دوم:ایشان اشاره به آیه ی شریفه ی آفرینش انسان در قرآن و هدف از خلقت انسان بنام اشرف مخلوقات دارد که اگر در غیر این صورت عمل شود و در این مسیر انسان حرکت نکنه دیگر آن بها و ارزش را نخواهد داشت.
بیت سوم:خواجه در بخش بندی هدف متعالی والاترین اندیشه را خواستار است که رسیدن به حضرت حق است و خود را بخاطر دیگر چیزها به مخاطره نینداختن راهکاری برای نیل به این هدف می داند که در دنیای مادی این اندیشه را بنام تمرکز برخواسته یاد میکند.
مجید مرادزهی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
بسم الله
بیت اول:جناب خواجه از آفرینش هستی و اندیشه ی مخلوقاتی که گرفتار هستی اند صحبت میکند. و در مصرع بعد اندیشه ای متعالی را راهبردی برای پیشرفت و به سعادت رسیدن بیان می دارد.
بیت دوم:ایشان اشاره ای به شریفه ی آفرینش انسان در قرآن و هدف از خلقت انسان به نام اشرف مخلوقات دارد که اگر در غیر اینصورت عمل شود و در این مسیر انسان حرکت نکند دیگر آن بها و ارزش را نخواهد داشت.
بیت سوم:ایشان در بخش بندی هدف متعالی والاترین اندیشه را خواستار است که رسیدن به حضرت حق است و خود را به خاطر دیگر چیزها به مخاطره نینداختن راهکاری برای نیل به این هدف میداند که در دنیای مادی این اندیشه را بنام تمرکز برخواسته یاد میکند.
رها در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵:
من این شعر را از کودکی جور دیگری شنیده بودم
البته منبع موثقی ندارم
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
آناهیتا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:
اولین باری است که این غزل را می خوانم و ناگهان با رسیدن به این بیت هیچ رویی نشود آینه حجله بخت مگر آن روی که مالند برآن سم سمند معنای روی حضرت حسین بن علی ع متبادر شد.البته پس از اتمام غزل و رجوع به معنای تاریخی یا شواهد جامعه شناسی و رسوم مردم در حاشیه ها معنا های دیگر آن را مطالعه کردم.
سینا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:
ممنون فاطمه، تخصصی توی این زمینه ندارم اما حس می کنم درست گفتید. من وزن شعر ها با گذاشتن "تن" و "ت" به جای کلمات میفهمم. مثلا توی این شعر:
تن تن ت تن/تن تن ت تن/تن تن ت تن/تن تن ت تن
اگه شما اینجا نظر نداده بودید یکم به روش خودم شک می کردم.
شکیب shakib.falaki@gmail.com در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
باسلام
دوستان عزیزی که غزل مورد بحث مولانا را در همین گنجور مطالعه کرده باشند،دیده اند که مشابه همین حواشی ها در آنجا هم آمده و هیچکدام از حواشی ها نیز مستند و یا از منبع موثقی نیست، علیرغم اینکه غزل مطرح شده در دیوان سعدی موجود است، اما بنده کمترین، باتوجه به شناخت اندکی که از توانمندی ها و قابلیت های سعدی در سرودن غزل های بی نظیر ادبی دارم،گمان نمیکنم که این غزل با این سطح از ارزش ادبی اساسا از سعدی رحمت الله علیه باشد.ضمن آنی که شان سعدی بسیار گرانقدرتر از این است که بخواهد با برخوردی سطحی در مواجهه با این موضوع،خویشتن را در برابر قضاوت عامه قرار دهد.از دوستانی هم که با به کار بردن عبارت (ظاهرا و یا گفته شده)مدعی ملاقات سعدی و مولانا هستند،لطفا منابع و ماخذ خود را اعلام کنند.
بیسواد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:
بابک جان،
بیان نارسا محتوارا به مخاطب نمی رساند، و شاید از همین روست که تا کنون محتوایی از جمله در همین متن مبارک ندیده ام.
،نگران من نباشید
از سن روانپریشی ام گذشته در آستانه جنون پیری ام
اما فراموش نکرده ام که:هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت. و نه شنیدم.
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
با سلام و سلام ویژه خدمت دو دوست گرامی جنابان بابک و ایزدجو اولا این گوی واین میدان شما نیز با تفاسیر عالی خود دوستان را مستفیض نمایید و ثانیا جناب ایزد جوی بسیار عزیز اتفاقا در جهان هستی همه چیز به همه چیز ربط دارد و رابط نهایی ان خداوند است
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:
با سلام ( کس را ز غم من اگهی نیست اوخ که جهان نه بایدارست ) ( این رشته من وتو ز عالم گسستنی است ای مرغ تیز بر قفس تن شکستنی است ای هرز گرد بیهده گوی ذرنگ چیست این کوره راه عمر نه جای نشستنی است بگذر از این جهان که نه چیزیست دیدنی بیمانه ایست خالی و جامیشکستنی است خود خواهی تو دانه و فکر و خیال دام زین دام و دانه جسم و روان تو خستنی است اسوده صوفیی که ز بند من و تو رست راه سلامت اری از این بند رستنی است ....... )
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
با سلام ( برده بر خود نمیتوان بوشید ای برادر که عشق برده در است ) ( هزار جهد بکردم که سر عشق ببوشم نشد میسرم بر سر اتش که نجوشم ) چگونه عاشق رسوا می شود ؟ عاشق یک تحول درونی دارد مثلا او از درون به خوشحالی مطلق میرسد او در باطن از کسی نمی رنجد . کسی را متهم نمی کند . از کس شکایت ندارد . حرص و طمع ندارد و..... این مراحل درونی سیر است اما اثار این تحولات درونی در بیرون باعث رفتلر خاصی میشود که او را از دیگران متفاوت می سازد این رفتار بیرونی سلوک نام دارد این سلوک است که عاشق را رسوا میکند او از کسی بهانه جویی نمی کند با همسر و فرزند خود مهربان است عصبانی نمیشود . از کسی توقع کمک ندارد اما به دیگران کمک بسیار میکند . اگر کسی به او بدی کرد او را میبخشد . با تواضع است ریا کار و دغل باز نیست غیبت نمی کند تهمت نمی زند. ظاهری بسیار ساده و بی الایش دارد این رفتار باعث میشود دیگران متوجه شوند که او جور دیگری است انگار خل است او دسترنج خود را به سادگی می بخشد فکر رزق فردای خود نیست یک تخته کم دارد اما کودکان بازیگوش کوچه هم مهربانی او را حس می کنند و خلاصه چنین رفتاری او را رسوای خاص و عام میکند و اینها همه برده دری عشق است
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:
بیسواد عزیز و گرانقدر،
بیانگر را وِلش (وِل کن)، محتوی را بچسب.
جایی خوانده بودم که چسبندگی از خصوصیات ذهن باشد، حال می بینم که این چسبندگی ذهنی در شما نسبت به بنده حاد گشته.
شرط احتیاط می باید اختیار شود که مطمئن گردی مزمن نشود، چرا که تواند به روان پریشی کشد (حال یا در خود و یا در این حقیر!)
چه خوش فرمود شیخ اجل:
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدم بیان آدمیت
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:
با سلام هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است عشقبازی دگر و نفس برستی دگر است . نظر دوستانی که معتقدند سعدی نیز عاشق نگارهای دور و زمان خود بوده و این غزلها را برای عشق به انها سروده را به بیت فوق جلب می کنم و از انها میخواهم مقام امثال سعدی و حافط را اینقدر حقیر نشمارند و انها تا حد یک شهوت برست بایین نیاورند و کمی عمیق تر بندیشند
روفیا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
سلام همایی گرامی
به گمانم در بیت اول حافظ نمیگوید حتی در میان صوفیان ...
بلکه میگوید بسیاری از صوفیان ...
میفرماید خرقه پوشی برای چه ؟؟؟
بابک در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » ایمان ایله گئتدی:
بیسواد جان،
با سپاس از لطف و کرامتت،
آری آذری را صحیح فرمودی که بنده اشتباه نوشتم.
اما این بنده و آن بنده را سرتاپا اشتباه گرفتی.
دلما را هم گفتم شاید دِل ما باشد که یکی از دوستان آذری لطف فرمود و گفت همان دلمه باشد.
و صدالبته که جل الخالق
روفیا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
براستی نمیخواهم بدانم چه کسی مکتب نرفته و خط نانوشته با غمزه صد مدرس را درس داد .
که تنها میخواهم ببینم آیا میتوانم مکتب نرفته و خط نانوشته با غمزه مساله ای به مدرسی بیاموزانم یا نه ...
منصور پویان در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس:
در این داستان، اژدهائی خرسی را در دهانش می بلعد و مرد ِدلاوری در بزنگاه ِحول و هراس؛ آن خرس را از دهان اژدها می رهاند و سپس اژدها را مَـرد می کشد
مولانا در این حکایت، بشارت می دهد که فائق آمدن بر دشمن ِبیرونی امری ساده است؛ چرا که اژدها را قوت حیله فراهم نیست؛ منتها فوق حیلهٔ عوامل ِخارجی؛ همانا حیلهء نـَـفس توست که بصیرت بدان امری ست معرفت-جویانه که تجهیز به آن؛ مستلزم انفصال از مَـنـیـَـت است. هوشیاری نسبت به نفس، آنچنان که حیلت آن بدیدی کز کجا
پدید همی آید؛ سوی بیداری آنگاه روشنی گیرد انظار ِتو. چشم را به روشنایی حضور عادت ده تا عاقبتبینی خصلت دیدهء معرفت-بین ِتو شود و تکبر ز جان و جهان ِتو دور گردد
Hadi F در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:
بیست تا کلمه چشم در نه بیت... آرایه تکرار در غزل!!
سراج در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸: