مقصودی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۴:
آیا مصرع آخر میتواند اینطور باشد :
ای جان ؛ جهان مگر که با مات خوشست
حمید در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
آمد بهار جانها
ای شاخ تر به رقص آ
ای شاخ تر به رقص آ
بهار جانها همین دمیدن هستی است
همین بودن است
که هر لحظه از سرچشمهی زندگی به نیستی سرازیر میشود و نیست را هست میکند
پس هر لحظه بهار است
روحبخش و هستی ساز
با درک این واقعیت بزرگ، شاخههای تر و تازه از جان و دل جهان سربرمیکشد
این شاخهها در وزش بهاری لحظهها به رقص درمیآیند
خواه این وزش چون نسیمی ملایم باشد یا چون تندبادی سهمگین، برای شاخههای تر یکسان است
آنها به رقص شادمانهی خویش ادامه میدهند
اما خارهای خشک و شاخههای پیر، سر سازگاری ندارند
تغییر برایشان پریشانی است
نرمی و لطافت از دست دادهاند و مغرورانه، بلکه وحشتزده به آنچه که دارند و آنچه که هستند چنگ درآویختهاند
وزش هر نسیم و دگرگونیهای هر لحظه برای شاخههای خشک کابوس نابودی است
ولی وزش تندبادهای سهمگین برای شاخههای تر چیزی نیست مگر فرصتی دیگر برای نمایش رقصی یگانه، بی همتا و شگفت انگیز
زیرا هستی هرگز دو لحظهی یکسان ندارد
آیا به راستی کدامیک پایدارترند؟
شاخههای خشک و ترسان؟
یا شاخههای تازه و رقصان؟
انعطافپذیری و سازگاری خلاقانه با هستی؟
یا ستیزه جویی، ترشرویی و قهر با هستی؟
انتخابش با ما است ...
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد
یوسف ز چاه آمد ای بیهنر به رقص آ
ناشناس در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
تسلی خاطر داغ عزیزم
که شعرش می دهد با جان پیوند...
محمدامین در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۶:
سلام و درود
خیلی زیبا بود.
خواندن این غزل در سحر جمعه شور شعف آن را بیشتر کرد.
ایرانی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:
رقص سماع همراه با من صنما
پیوند به وبگاه بیرونی
میر هدایت در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه:
کازه. در مصرع دوم از بیت چهارم به معنی خانه محقر و کوچک است
رامیار در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷:
آقا غزل 626 جا افتاده. یکهو از 625 پریده میشه به 627. ممنون اگر بررسی و اصلاح کنید.
پارسا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم ز چشم اغیارت
این بیت در وزان این شعر حافظ هست :
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
مصطفی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
سلام
بنده دانشجوی ارشد برق قدرت هستم و تا حالا بیش تر از صد بیت تو عمرم نخوندم.
ولی
ولی این شعر رو وقتی به نا امیدی کامل رسیده بودم داداشم برام خوند.
یه بیت داره که خدا به مادر موسی میگه; کی تو بیشتر از من موسی رو دوست داری.
این بیت تن و بدن منو لرزوند.فک میکردم عشق بین مادر و فرزند بیشتر از هر چیزیه،ولی خداییش الان میفهم که خدا پشتوانه ی من و شما هستش حتی بیشتر از والدینمون.
قدر خدا رو بدونیم.
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
با سلام سعدی در این غزل درد هجران را با شیواترین کلمات بیان کرده و انرا به اوج رسانده است
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
با سلام ( سعدی خیال بیهده بستی امید وصل هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است ) سعدی از عرفایی است که بسیار از هجر نالیده است و همیشه یاداور لحظه های شیرین وصل بوده و همه ارزویش این بوده که هجرانی در کار نباشد اما بسیاری از عرفا از وصل و هجران فارغ بوده اند و خواست دوست را ترجیح داده اند اگر دوست وصل خواهد بسندیده اند و اگر هجران خواست او بوده بر دیده منت نهاده اند ( یکی درد و یکی درمان بسندد یکی وصل و یکی هجران بسندد من از درمان و درد و وصل و هجران بسندم انچه را جانان بسندد ) (ماییم و در میکده تا یار چه خواهد دلبسته انیم که دلدار چه خواهد صد شکر کز الایش کثرت برهیدیم در عالم وحدت دل بیدار چه خواهد ما را هوسی نیست که در میکده شادیم در سینه دگر اه شرر بار چه خواهد دل خون شدو جان رفت ز گف در ره جانان از ما دگر ان دلبر عیار چه خواهد ما عقل رها کرده و سر گشنه و مستیم از می زدگان عاقل هشیار چه خواهد هر کس بد ما گفت نرنجیم و ندانیم ان بی خبر خام از این کار چه خواهد گر نور ببخشند و نبخشند غمی نیست ماییم و در میکده تا یار چه خواهد )
صابر در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
پس بی شک جناب مولانا در تمامی ابیات از اشعار زیر به شراب و مستی و در کل به اثرات سوء مصرف الکل اشاره داشته اند:
پیوند به وبگاه بیرونی
ممنون از آقای رسته که چشم و گوش ما را باز کردند.
آسوده باشید که رسالت بر شما تمام شد!
همچون رسالت فردی که به جستجوی جان، جسم را به زیر تیغ می برد و در نهایت هلاک می کند.
شما کلمه افیون را به زیر تیغ برده و کشتید.
بی شک اکنون در آن چیزی جز تریاک یا مورفین و مشتقات آن نمی یابید.
احمد فرخ تبار در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - لوح عبرت:
ور ندانی از کرزوس .... لطفا تصحیح شود
وشایق در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
با سلام در بیت اول سعدی چه افسوسی می خورد برای کسانی که روی او را ندیده اند برای کسانی که یا او را انکار میکنند و اصلا قبول ندارند که خدایی هست و یا قبول دارند ولی به صورت اسمی که عملا در زندگی انها تاثیر نداردکه مصرع اول شامل هر دو گروه میشود ( افسوس بر ان دیده که روی تو ندیدست ) اما اگر کسی ان روی زیبا را دید محال است که توجه به زیبا روی دیگر کند زیبا رویان را می بیند اما ان زیبایی را از او میداند ( یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست ) و در بیت دوم می فرماید اگر ان کسانی که روی او را دیده اند ان چهره را نقاشی کنند بقیه خواهند دانست که چرا دیوانه روی او جامه دریده است ( دانند که دیوانه چرا جامه دریدست ) خلاصه اینکه اگر او را باور کردی و با حضور او زندگی کردی بسیاری از معیارهای تو عوض میشود غم رخت بر میبندد و شادی مدام جایگزین ان میشود ( جز نور خداوند هویدا دگری نیست هر جای به هر سو جز او جلوه گری نیست )
رشید در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:
اشعار پروین بسار زیباست هر وقت شعر پروین اعتصامی را می خوانم غرور خاصی بهم دست میده
دوستارانش شعر کعبه دل و بیمار را بخونن قشنگه
سهراب در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:
کیانوش ، احسنت بر تو باد احسنت . از شعر مولانا مست شدم و از حاشیه ی تو سرمست
کسرا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
آواز زیبای این جاودان شعر... در برنامه گلهای جاویدان شماره 131 با صدای استاد قوامی
زهرا حکیمی بافقی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
در بیت اول، اگر جای نهاد و گزاره را عوض کنیم، باز مفهوم همان است، اما از آن جا که هرکاری که با نام خداوند شروع نشود ابتر است، همان به که سخن با نام خداوند آغاز گردد. نظامی نیز به این امر واقف بوده است، چنانکه
در ابتدای لیلی و مجنون می گوید:
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
و در ابتدای خردنامه می سراید:
خود هر کجا گنجی آید پدید
ز نام خدا سازد آن را کلید
و ای بسا از آن جا که نام خداوند کلید رمزگشای هر گنجی است، نظامی در سرآغاز خسرو و شیرین از خداوند مستدعی توفیق است و نیز می طلبد که ره تحقیق را به او بنماید.(به بیانی دیگر، گنج تحقیق را برایش رمزگشایی نماید.):
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
و در سرآغاز دیگر آثارش نیز خداوند را می ستاید و استدعای توفیق دارد:
هفت پیکر:
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
شرف نامه:
خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
شهرام بنازاده در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۵:
مصرع دوم بیت مماقبل آخر را اصلاح فرمایید:
رخنه ها فرهاد اگر از تیشه در خارا فکند
الف خارا با فاصله نوشته شده و فکند را افکند و خارا را خار کرده است
احمدعلی غلامی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸: