حسینقلی سلیمی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بهجت آباد خاطره سی:
با درودِ فراوان به بانیِ ارجمندِ گنجِ شایگانِ "گنج حضور":
توضیح ضروری:
خط صورتِ مرئیِ تکلُّم است؛ لذا، باید، حتی الإمکان، مشخَّصاتِ أصلیِ تکلُّم را مُنعَکِس کُنَد.
با اندکی دقَّت، میتوان درک کرد که، تکلُّم از واحدهای مشَخَّص تشکیل میشود: "کتاب"، "کتابی"، "کتابها"، "کتابدار"، "کتابخانه"، "کتابدوست"، کتابفروش" . . . همانطور که هر کُدام بصورتِ یک واحد تلفُّظ میشود، ضرورتاً، هر کُدام بصورت یک واحد نیز نوشته میشود.
این قاعده-ی منطقی که، عموماً، در میراثِ مُعتبرِ مکتوبِ فارسی(و تُرکی) ما کاملاً مشهود است، أخیراً، کمتر رعایت میشود.
بر أساس این إشاره، در إملای شعر " بهجت آباد خاطره سی"، بصورتی که در اینجا آمده است، إصلاحات زیر تقدیم میگردد:
بیت 1: گؤزلَمیشَم(و یا گؤزله-میشَم)، گلمَده(و یا گلمه-ده)
بیت 2: قولاغیم بیت 3: اییلدَر ، اونو دا
بیت 5: گلمَیه بیت 6: ایستَر ، چیخماسا دا
بیت7: بئیله بیت 8: که ، که
بیت9: سان که ، صون ، صوخولدی ، سینَمده
بیت 10: سؤیلَدی ، اودوزدون
بیت 11: اول ، ائدَن
بیت 13: هجرانلا ، یوزونه ، سان که
بیت14: اؤزومی ، سجده-ده
(از آنجا که تحصیلاتِ تخصصی بنده در مورد زبان و موضوعات مربوط به آن است، شاکر خواهم بود اگر بتوانم سوالی را پاسخگو باشم.
حسینقلی سلیمی husseinguli@yahoo.com)
امیر در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:
شاید در بیت
مغنی ملولم دوتایی بزن
به یکتایی او کتایی بزن
دوتایی بزن یعنی شروع به نواختن کن
کتایی بزن یعنی یکه تایی بنواز در شان یکتا
شاید برداشت من اشتباه ترین نظر باشه
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
غوی به معنای گمراه است و هم خانواده اغواء که معادل انگلیسی آن temptation به معنای وسوسه می باشد .
و معادل دیگر عربی غوی ضال میباشد .
مجنون گمراه بود از نگاه مردم کوچه و بازار .
چون آدم به طور طبیعی باید راه مغازه و بانک و مسجد را برود .
ولی مجنون مقیم کوی یار بود پس گمراه بود .
منصور پویان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۷ - تتمهٔ اعتماد آن مغرور بر تملق خرس:
اژدهائی خرسی را در دهانش می بلعدو دلاور اشراقی آن خرس را از دهان اژدها می رهاند و سپس اژدها را مَـرد می کشد. مولانا می آموزد که اژدها نمایانندهء گرفتاریها و ناگواری های زندگی روزمره است که ما را گهگاه اسیر سر-پنجهء خویش کرده؛ قصد ِهلاکت ِما می کنند. منتها مهمتر از عوامل بیرونی، حیله-گریهای نـَـفس است که هوشیاری و معرفت نسبت به آن؛ مستلزم انفصال از مَـنـیـَـت و انفکاک از خویشتن باوری های ذهنیتی می باشد. هوشیاری نسبت به نفس همانا بیداری و بصیرت ِما را افزون کند و چشم را به روشنایی حضور عادت همی دهد تا عاقبتبینی خصلت دیدهء معرفت-بین ِما شود و تکبـّـر ز جان و جهان ِما دور گردد
روفیا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
البته آنچه مولانای عزیز درباره مراحل رشد و نمو ما حدس میزند خواندنی است ولی آنچه درباره مراحل بعد از مرگ میگوید این پرسش را در ذهنم ایجاد میکند که اگر ما همان جماد و نبات و حیوان هستیم که تکامل یافتیم در مرحله انسانی به نوعی خودآگاهی self consciousness دست یافته ایم ولی در مراحل قبلی یا فاقد این حس بودیم یا حافظه ما در مرحله آدم شدن به کلی پاک شده است !
پس از طی مرحله مرگ چه خواهد شد ؟
آیا حافظه مان دوباره پاک خواهد شد یا ارتقاء داده خواهد شد و مثلا از خود آگاهی به خدا آگاهی خواهد رسید ؟
محسن شفیعی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۶:
با توجه به معنا در متن باید علت ناسور باشد نه اینکه ناصور
سدید در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
باقیدارامید بیگزاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
درگردشِ چرخِ دنی عمرِ گرانم میرود
دنیا به کامِ من نشد حالا که جانم میرود
لَختی نیاسودم درین ماتمسرایِ زندگی
ازسینه تاعرش برین آهُ فغانم میرود
این سینه می سوزد اگردرآتشِ دلواپسی؛
امشب زپیشم هردونورِدیدگانم میرود
عزمِ سفردارد کسی ... آیینه وآب آورید!
صبروتحمل مشکلست ، تازه جوانم میرود
دوری آغوشِ ترا، جانا! تحمل کی کنم؟
این آتشِ دردو فراق تااستخوانم میرود
باهیچ کس نسپرده ام ازخودعنانِ اختیار
اکنون با نیمِ نگاه ازکف عنانم میرود
« مریم » نمیدانم چه خاکی برسرم باید کنم؟
هرگاه مقابل میشوم باتو ، توانم میرود
29/6/1394
باقیدار امید « بیگزاد »
تماشاگه راز در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۵ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:
این شعر وصف حال هر قوم تحت ستمی است در هر بازه زمانی از تاریخ و هیچ گاه کهنه نمی شود. " این نیز بگذرد "
میلاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۱ - تهرانی:
اگر مفلس شدی یاری ز تهرانی مجو هرگز...که خصم تنگی و یار فراوانیست تهرانی
پیداست استاد از بیداد های زمانه خصوصا در ایام اسارت به ستوه اومده. روحش شاد
صدرا بایزیدی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲:
در جواب دوست عزیزی که منظور از شیر و آهو را میخوان بدونن بگم که شیر استعاره از معشوق و آهو استعاره از معشوق است،همون طور که شیر همیشه هر چقدر هم آهو تلاش کنه اون رو شکار میکنه.
عاشق هم هر قدر مقاومت کنه و عشق رو انکار کنه در نهایت در مقابلش تسلیم میشه و در دام معشوق میوفته.
حسین خان در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:
سلام
این شعر غزل نیست
بلکه به این صورت باید نوشته بشه:
رندان سلامت میکنند
جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند
مستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاشتر
وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر
مستان سلامت میکنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی
توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی
مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او
مستان سلامت میکنند
ای ابر خوش باران بیا
وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا
مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن
ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن
مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر
هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر
مستان سلامت میکنند
آن میر مه رو را بگو
وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو
مستان سلامت میکنند
آن میر غوغا را بگو
وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو
مستان سلامت میکنند
آن جا که یک باخویش نیست
یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست
مستان سلامت میکنند
آن جان بیچون را بگو
وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو
مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو
مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو
وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو
مستان سلامت میکنند
آن توبه سوزم را بگو
وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو
مستان سلامت میکنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت میکنند
ای شه حسام الدین ما
ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا
مستان سلامت میکنند
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۲:
گمان نمیکنم فعل باشد بلکه به خوندار {صاحب دم}هشدار میدهد مواظب باش
بااحترام
مهری
وشایق در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:
با سلام و سلام خدمت بسیار خرده گیر عزیز بله همان نگاه است منتهی نگاهی معنوی که اتفاقا در خلوت حاصل میشود اگر در خلوت نگاهت به او افتاد تمام بلاهایی که سعدی گفته و بیش از ان بر سرت فرود می اید حضرت ابراهیم وقتی او را دید و رسول او شد دربدریهایش اغاز شد دستور امد زن و فرزند شیر خوارت را در بیابانی لم یزرع رها کن و برو و چند سال بعد دستور ذبح نوجوانش رسید دستوراتی که به هیچ عنوان با عقل جور در نمی اید و قابل هضم برای عقل نیست اما عاشق بدون چون چرا اجرا میکند و نمی برسد چرا ؟ که در این صورت عاشق نیست که عاقل است عاشق مست است و هیچ دردی را حس نمی کند عاشق می گوید (ما به تو یکباره مقید شدیم مرغ به دام امد و ماهی به شست ) عاشق حسین ابن علی است که هستی خود را در کربلا فدای دوست کرد و به جبریل گفت ان کس که تو از او سلام می اوری اکنون در اغوش من است بیش از این بین من و او حجاب نشو همه اینها بخاطر ان نگاه است که انشا الله قسمت ما هم بشود و از این شراب ناب مستانه دردی بما برسد
امید راهی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
بعضی اشعار مثنوی شریف را بعضی ها تغیر میدهند نمیدانم با اینکار خود چه چیزی را حاصل میکنند. بگذارید لطفاً کلمات را سرجای خود شان، تحریف نکنید. این چندین بار است که در صفحۀ گنجور می نگرم اشعار عرفا را تغیر میدهند. اگر بیشتر از حضرت مولانا میدانید لطفاً یک مثنوی دیگر بنویسید. سعی نکنید که به زعم خود مثنوی را تصحیح کنید. این شعر ذیل را که تحریف کرده اید صورت درستش را هم برای تان مینویسم.
شعر تحریف شده.
حملۀ دیگر بمیرم از بشر .... تا برآرم از ملایک پر و سر
پر و سر در متون قدیمی مثنوی شریف وجود ندارد. صورت درستش ازین قرار است.
حملۀ دیگر بمیرم از بشر .... تا برآرم از ملایک بال و پر
لطفاً شعر را دوباره اصلاح کنید. و در شعر دیگر هم دستبرد نموده اید که صورت صحیح انرا هم به شما مینویسم.
شعر تحریف شده.
بار دیگر از ملک قربان شوم..... آنچه اندر وهم ناید آن شوم
صورت درست شعر.
بار دیگر از ملک پران شوم ... آنچه اندر وهم ناید آن شوم.
خواهش میکنم اشعار مثنوی شریف را از تحریف و دستبرد نگه دارید. ممنون شما.
۷ در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲:
مرا خود از سر غفلت خبر نیست
که دارم پای تو در جورب خویش
جالب از جوراب
جورب همان جوراب است البته به گونه عربی
گویا اصل این واژه گورب بوده که آن هم ساده شده گوره پا=قبر پا
در ترکی همان جوراب و در کردی هم گوره گویند و در سریانی Jurve
۷ در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:
من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدایی بهلول
بهلول=مرد خنده رو
گویا بهلول عربی ریشه در پهلوان فارسی دارد.در ترکی بهلوان گویند و نیز کردی
محمد باقر در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۴:
باسلام بنده ازنظر دوستان استفاده کردم به نظرم آمد که عرض کنم در بیت اول احتمالا دم پیر با کسر میم درست باشد به این معنا کا انسان در پیری قوای خودش را ازدست می دهد ودم بمعنای نفس می باشد
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵:
صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی
سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی
سعدی دختر خاله ای داشته غزال نام که غزالی صدایش میزدند و در سن 20سالگی از بام افتاد و مرد و سعدی دست به خودکشی زد که توسط شکیب همگر نجات داده شد خوشبختانه
سید امیر در ۹ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان: